ص۲۱۳ـ خاقان: لقب پادشاه ترکان و پادشاه چین. / سنجر: پادشاه سلجوقیان. لقب سلطان محمد خوارزمشاه.
ص۲۱۳ـ خار بر جگر شکستن: کنایه از آزار دادن.
ص۲۱۳ـ رنگ به رخسار شکستن: پریدن رنگ. افسرده یا هراسناک شدن.
ص۲۱۳ـ کدو: کوزه و پیاله شراب.
ص۲۱۴ـ پا از گلیم بیرون نهادن: زیادهروی و تجاوز از حد.
ص۲۱۴ـ حرف بر لب اظهار شکستن: خاموش شدن. ایستادن از سخن گفتن.
ص۲۱۴ـ شاهدارو: بهترین دارو، دارویی که سودمندتر از داروهای دیگر باشد. استعاره از شراب.
ص۲۱۴ـ طشت از بام افتادن: رسوا شدن.
ص۲۱۵ـ ریسمان بر حلق انداختن: اسیر و منقاد کردن.
ص۲۱۵ـ چگل: یکی از شهرهای ترکستان قدیم که مردم آن به زیبایی مشهور بودند.
ص۲۱۶ـ یعسوب: پادشاه زنبوران عسل. / یعسوبالدین: لقب امیرالمؤمنین علی(ع).
ص۲۱۶ـ گنج روان: کنایه از گنج قارون که گویند پیوسته در زیر زمین حرکت میکند.
ص۲۱۶ـ تو یوسف با زیب و فر گردون زلیخا کز هنر / تیغ و ترنج از صبح و خور در امتحان انگیخته:تیغ و ترنج به ترتیب به صبح و خورشید تشبیه شده است.تلمیح به بخشی از داستان حضرت یوسف و زلیخا دارد که در قرآن نیز آمده است:
«فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَأً وَآتَتْ کُلَّ وَاحِدَهٍ مِّنْهُنَّ سِکِّیناً وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلّهِ مَا هَـذَا بَشَراً إِنْ هَـذَا إِلاَّ مَلَکٌ کَرِیمٌ» (یوسف/ ۳۱)
ص۲۱۶ـ گر مفخر شروانیان در باغ مدح اخستان… : شروانیان: ساکنان شروان. / شروان: ولایتی در جنوب شرقی قفقاز که شروانشاهیان به آنجا منسوبند.منظور از مفخر شروانیان، خاقانی است.
اخستان: فرزند خاقان اکبر ابوالهیجاء فخرالدین منوچهربن فریدون شروانشاه ملقب به جلالالدین و مکنی به ابوالمظفر. آغاز و انجام شهریاری او معلوم نیست ولی به احتمال قویتر او به سال ۵۶۳ه . ق فرمانروائی شروان داشته است .وی ممدوح خاقانی بوده و به رسم پدر خود، به خاقانی توجه داشت و ویرا اکرام بیحد میکرد. (لغتنامه دهخدا)
ص۲۱۶ـ دروای: نگون، معلق. دل دروای: دل پریشان.
ص۲۱۶ـ … هند جگرخواره ببین کز من فغان انگیخته:منظور از هند جگرخواره، سرزمین هند است که برای شاعر زیستن در آن پر از رنج و عذاب است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
هند: همسر ابوسفیانکه در جنگ احد حاضر بود و پس از قتل حمزه عموی پیامبر(ص)، پارهای از جگر او را به دندان گرفت و بدین سبب به هند جگرخواره یا آکلهالاکباد معروف شد.
عاجزم از چنگ این هند جگرخوارم برآریا رسول اﷲ مسلمانی ز کافر میخری
(نظیری، ۱۳۸۹: ۴۵۹)
ص۲۱۷ـ آن مه نگر کز تاب می خورشیددیدار آمده…:
فقیر این قصیده را به اقتفای قصیده خاقانی سروده است:
عید است و پیش از صبحدم مژده به خمّار آمده بر چرخ دوش از جام جم یک نیمه دیدار آمده
(خاقانی، ۱۳۷۵: ۵۵۰)
ص۲۱۷ـ بنگر در آن زلف دوتا پهلوی آتش کرده جا … :آتش در اینجا استعاره از رخسار درخشان و سرخ معشوق است .
ص۲۱۸ـ گردون کشد رخت تو را عرش آورد تخت تو را/ خصم نگونبخت تو را گردنکشی وار آمده:
رخت کسی را کشیدن کنایه از فرمانبرداری و چاکری است (غاشیهکش). وار: رسم و عادت، شیوه.
ص۲۱۸ـ بهر تو دارم از دل غمپرور آینه… : استقبال از قصیده خاقانی است با مطلع:
ما فتنه بر توایم و تو فتنه بر آینهمارانگاه درتو، تو را اندرآینه
(خاقانی، ۱۳۷۵: ۵۷۳)
فقیر در قصیده خود یک بیت از خاقانی نیز تضمین کرده است.
ص۲۱۸ـ … تو سادهرویی و ز تو سادهتر آینه:
سادهروی: غلام امرد. / سادگی آینه به معنای صاف و هموار بودن آن است و البته بدون غبار بودن.
ص۲۱۸ـ … از تاب عارضت بگدازد هر آینه: قافیه معموله است.
ص۲۱۹ـ از نیمشاعران سخن من مجو از آنک م ناید همی از آهن بدگوهر آینه : بیت از قصیده خاقانی تضمین شده است.(خاقانی، ۱۳۷۵: ۵۷۵)
ص۲۲۰ـ … شراب ناب را مشمر حریف آبدندانی:
آبدندان: گول و سادهدل، احمق. / ناب با دندان ایهام ترجمه دارد.
ص۲۲۰ـ عمرم به بیدلی گذرد هر صباح و شام / گه زلف دل برد ز من خسته گاه روی:
زلف و روی در سیاهی و سپیدی مضمراً به شام و صبح تشبیه شده است.
ص۲۲۱ـ تیغ تو راست خاصیت کهربا کزو / در جنگ خصم را شده چون برگ کاه روی:
روی چون برگ کاه شدن: زردرویی، کنایه از هراس و اضطراب. / جنگاوری تو در میدان نبرد باعث هراس دشمنان شده است.
ص۲۲۳ـ …دارم دلی به سینه چو آتش درون سنگ:
سنگ نماد خاموشی است، در حالی که درونش ناآرام و پر سوز و آتش است. شاعر سینه خود را از این رو به سنگی تشبیه کرده که درونش پر از شرر است.
ص۲۲۳ـ …گر کهکشان به کینه کمر بسته است تنگ:کمر بستن: آماده شدن برای انجام کاری. / شکل دایرهوار کهکشان را به کمر بستن آسمان تشبیه کرده است.