گروه دوم از روحانیون کسانی بودند که از سادات محسوب نمیشدند و جزو مردم عادی به شمار میرفتند و با نامهای مُلّا، شیخ و آخوند شناخته میشدند؛ مانند شیخ محمدباقر بهاری، شیخ علی شریعتمدار، شیخ علی ثقهالاسلام همدانی و آخوند ملاعلی همدانی که همگی بومی و همدانی بودند. از روحانیون مهاجر این گروه، نام شیخ محمدعلی دامغانی و شیخ محمدعلی خوانساری شناخته شده است.
روحانیون، از نفوذ و اعتبار خاصی برخوردار بوده، احکام شرعی و فقهی را در شهر جاری میکردند؛ چنانکه شیخ محمدباقر بهاری حکم قصاص سید احمد را که مرتکب قتل عمد شده بود صادر نمود و دستور مزبور، بدون کوچکترین مخالفتی در میدان شهر اجرا شد(نجمی، ۲۵:۱۳۳۷).
به طور کلی روحانیون، اعم از سادات و غیر سادات، به دلیل ارتباط نزدیکی که با دولتیان، اشراف و اعیان از یکسو و طبقات پایین مانند کشاورزان، کارگران و بازاریان از سوی دیگر داشتند، نقش واسطه و میانجی را ایفا میکردند و در رویدادهای مهم، نقش زیادی داشتند. آنان در مقابل ظلم و تجاوز خوانین میایستادند و علاوه بر آن وظایف هدایت و ارشاد دینی را نیز بر عهده داشتند.
۲-۱۰- دهقانان و رعایا:
این طبقه، از پایینترین افراد اجتماع بوده که فاقد هرگونه حق و حقوق اجتماعی و مدنی بودند و به شدت استمثار میشدند. آنان به عنوان زارع و دهقان، در مقابل دستمزد کم و ناچیز، در زمینهای اربابی کار میکردند و یا اگر در زمینهای کوچک خود هم به کشاورزی میپرداختند، در مقابل دریافت کمکهای اربابی که به آنها وابسته بودند، محصولاتشان– که عمدتاً به سبب شرایط آب و هوایی همدان، غلات بود نیز در کل به انبار اربابی برده میشد.
هر چند کشاورزان و زارعان به همراه خانوادههای خود در زمینهای اربابی فعالیت میکردند، اما همیشه در فقر و فلاکت و گرسنگی توأم با تعدی و اجحاف نمایندگان ارباب و مأموران حکومتی و حکومتیان میزیستند و از هیچ امنیت مالی و جانی برخوردار نبودند؛ مخصوصاً با داشتن اربابان و خوانین مقتدری همچون قراگوزلوها، انواع تحقیر، کتک، شکنجه و هتک ناموس را تحمل می کردند. علاوه بر این مشکلات، آنان به املاک اربابی وابسته بوده، جزو دارایی خان محسوب میشدند و بدون اجازهی شخص خان، حق نقل مکان و تغییر محل سکونت خود را نداشتند. از طرف دیگر، آنان ناگزیر به پرداخت انواع مالیاتهای اربابی، همچون مالیات شاخ (دام)، بهرهی مالکانه، بیگاری و غیره بودند(راوندی، ۱۳۶۴: ۶۹۶).
کارگران، برعکس کشاورزان، جمعیت زیادی نداشتند؛ زیرا فقدان صنایع و کارخانجات موجب شده بود که تعداد این گروه چندان چشمگیر نباشد. فقط عدهی قلیلی از آنان در بازار به عنوان کارگران دباغخانه و آهنگری و یا باربری مشغول به کار بودند. آنان از هرگونه امتیاز اجتماعی و حقوقی محروم بوده، چارهای جز تمکین نداشتند.
این طبقه، به دلیل نداشتن توان مالی و استقلال رأی، از تحصیل نیز بیبهره بودند. ظاهراً چنین مقدر بود که آنها نسل به نسل به طور موروثی کارگرزاده و نوکر خوانین و اشراف و اعیان باشند؛ بدون این که از ارج و منزلتی برخوردار باشند.
۲-۱۱- اقلیتهای مذهبی:
در کنار طبقات اجتماعی شهر، گروه و جمعیتی دیده میشد که به عنوان اقلیت مذهبی معرفی شده بودند. در سال ۱۳۲۴ق، شهر همدان دارای ۲۰ هزار خانه و ۱۰۰ هزار نفر جمعیت بود که از این تعداد، ۲هزار نفر آنان یهودی و هشتصد نفر ارمنی بودند(ظهیرالدوله، ۱۳۶۷: ۸۸).
یهودیان، پرجمعیتترین اقلیت مذهبی همدان بودند و به همین سبب، برای خود دارای راسته بازار جدا به نام راسته یهودیها، محله و سرا، حمام و مدرسهی جداگانه و مستقل بودند. اکثریت آنان مثل یهودیان دیگر جهان در جست وجوی مشاغل راحت و پردرآمدتری بودند که متضمن تلاش و مسئولیت زیادی نباشند؛ از قبیل طلاسازیی، عتیقه و جواهرفروشی، رَمالی، بزازی و خرازی. علاوه بر این، اکثر قریب به اتفاق پزشک یا حکیم باشیهای همدان از یهودیان بودند که یا مطب رسمی داشتند یا در منزل به مداوای ابتدایی میپرداختند و یا به صورت دورهگرد در میان کوچه و بازار راه میافتادند و تعداد اندکی هم سوار بر الاغ رهسپار روستاها میشدند(اذکایی، ۱۳۶۷: ۲۶۷).
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
جمعیت یهودیان روز به روز رو به افزایش بود؛ چنانکه در سال ۱۳۲۸ق، جمعیت آنان بالغ بر هشت هزار نفر میشد، یهودیان با مسلمانان روابط چندان صمیمانه و دوستانهای نداشتند و مسلمانان همدان به شدت از آنان کنارهگیری میکردند و جز در موارد درمانی و داد و ستد، هرگز معاشرت و اُلفتی با آنان نداشتند؛ حتی گاهی اوقات بر سر مسائل عقیدتی(مذهبی) رو در روی هم قرار میگرفتند و کار به نزاع میکشید(لویی، ۱۳۳۹: ۸۴۰).
نمونه بارز این برخورد، دستور آخوند ملا عبدالله بروجردی به یهودیان مبنی بر دوختن یک تکه پارچه بر لباس خود بود (یا به قول همدانیها وصلهی جودی) تا از مسلمین متمایز باشند. این دستور موجب درگیری و اغتشاش شد و حمایت سیفالدوله، حاکم وقت همدان، ۱۳۱۰ق، از یهودیان سبب گردید که مردم از ملاعبدالله حمایت ننمایند و حتی به دارالحکومه حمله و آنجا را غارت کنند، حاکم مزبور نیز در این جریان ناگزیر از ترک شهر شد. این غائله با وساطت میرزا حسن آشتیانی و نامهنگاری وی با دربار خاتمه یافت(صفائی، ۱۳۴۵: ۲۰).
از اقلیتهای دیگر ساکن همدان، ارامنه بودند که به دلیل صداقت و درستکاری، در بین مردم مسلمان همدان محبوبیت و احترام خاصی داشتند و هیچگاه دیده نشد که مسلمانها نسبت به آنها کینه و عداوتی از خود بروز دهند و به آزارشان بپردازند. در نتیجه، آنان در کنار مسلمانان با استقلال و احترام تمام به زندگی خود ادامه میدادند. آنها حتی در به جای آوردن مراسم مذهبی و سنتهایشان آزاد و دارای کلیسا بودند. تا جایی که کلیسای ارامنه واقع در جنب تپه مصلی، یکی از ابنیهی تاریخی و با شکوه همدان محسوب میگردد(قرگوزلو،۱۳۷۳: ۲۳).
کار ارامنهی همدان، اغلب تجارت، مشروب سازی و مشروب فروشی، عکاسی، جواهر و عتیقه فروشی و کارهایی از این قبیل بود. محل سکونت آنان نیز اغلب نزدیک همدان قریهی شورین بود(شوشتری علوی، ۱۳۷۷: ۱۰۰). علاوه بر این موارد باید از فرقهی شیخیه یاد کرد که در استنباط مسائل فقهی، جزو اخباریون و با اجتهاد از طریق اصول فقه مخالف بودند.
رهبر فرقهی مذکور در همدان شخصی بود به نام شیخ محمدباقر بن محمدجعفر اصفهانی که در شهر مزبور اقامت داشت و به قراء و قصبات (روستاهی دور و نزدیک) برای تبلیغ، مبلّغ اعزام مینمود. این کار، موجب واکنش مسلمانان همدان گردید و به درگیری و شورش انجامید و سبب شکل گیری واقعهی شیخیه در زمان مظفرالدین شاه در سال ۱۳۱۵ق، در همدان گردید(سند شماره ۱۱۲۲۸- ق مؤسسهی مطالعات تاریخ معاصر همدان).
هنوز چند صباحی از فعالیت شیخیه و واقعهی سال ۱۳۱۵ق، نگذشته بود که بهائیان (پیروان محمدعلی باب) در همدان نفوذ کرده، شروع به فعالیت نمودند و در راستای گسترش عقاید خود اقدام به برپایی جلسات و اعزام مبلغ به اطراف کردند. به دنبال اقدامات و فعالیتهای این فرقه، مرحوم حجهالاسلام سیدعباس موسوی، معروف به داعیالاسلام (۱۲۸۵-۱۳۹۲ق) مصمم به بر خورد با این حرکت فرهنگی بیگانه در همدان شد. وی با تشکیل جلسات متعدد با حضور علمای وقت همدان، مجلسی تشکیل داد که به مجلس دعوت اسلامی معروف گشت و با اساسنامه و مرامنامهی مدون، برخورد فرهنگی لازم با این تهاجم را پایهریزی کرد.
تأسیس این مجلس در ۱۷ ربیعالاول ۱۳۲۴ق، صورت گرفت. در ابتدای مرامنامهی آن آیهی معروف «ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن[۲]» آمده بود.
این مجلس که با ۱۶ عضو رسمی و دائمی از میان علما تشکیل شده بود، با انجام امور خیریه و کمک به محرومان و مستمندان در همدان به مقابله با تبلیغات ضد اسلامی به ویژه مروجان بهائیت میپرداخت، مجلس نامبرده از چنان تأثیر فرهنگی برخوردار بود که «شوقی افندی»، سرکردهی بهائیان، طی فرمانی، شرکت بهائیان در این مجلس و مناظره و مباحثه آنان با داعیالاسلام را تحریم نمود: «الیوم به عموم مؤمنین به بهاءالله اعلام و اخطار می شود که رفتن به مجلس دعوت اسلام و مباحثه با شخص داعیالاسلام از این تاریخ حرام است»(هزاوهای، ۱۳۷۵: ۶۰-۶۱).
داعیالاسلام، علاوه بر تأسیس مجلس مذکور، دو کتاب به نامهای «در ردّ طبیعیون» و «ردّ مذاهب غیر اسلامی» نوشت و در آنها آگاهی های لازم را به جامعه منتقل کرد و توانست از انحراف بسیاری از جوانان آن روزگار جلوگیری نماید. در کنار اقلیتهای مذکور، باید از میسیونرهای آمریکایی و اتباع انگلیسی و آلمانی نیز در سطح محدودتری یاد کرد.
۲-۱۲- اوضاع فرهنگی:
قبل از انقلاب مشروطه، فعالیتها و مراکز آموزشی همدان، منحصر به چند مکتبخانه و مدرسهی علمیهی قدیمی میشد و از نهادهای آموزشی جدید دیگر، نشریات، چاپخانهها، قرائتخانهها و کتابخانه های مدرن، خبری نبود. در این شهر، هر محله و کوی دارای یک مکتبخانه بود که در آن ملاباجی و آقاملا (آملا) به دختران و پسران درس میدادند(هزاوهای، ۱۳۷۵: ۶۶).
تشکیل مکتب خانهها اصلاً نیازی به داشتن جواز یا مدارک و گواهینامه تحصیلی و صدور تأییدیه و صلاحیت و غیره از سوی مقامات صلاحیتدار نداشت و فقط کافی بود که یک نفر نسبتاً باسواد، اتاقی از اتاقهای منزل یا محل دیگری را به صورت مکتبخانه درآورد و در آنجا به مکتبداری بپردازد؛ برای نمونه در یکی از محلات قدیمی شهر، یک نفر زن میانسال معروف به ملاباجی یکی از دکانهای همکف بازارچه را تبدیل به مکتبخانه کرده، در همانجا به تدریس میپرداخت(نیازی، ۱۳۷۴: ۴۲).
علاوه بر سهولت راه اندازی مکتبخانه از جانب معلم و آموزگار، ورود شاگرد و تحصیل آنان در این مکانها هم به راحتی صورت میگرفت و شرایط خاصی برای ثبت نام و ورود به این مکتبخانهها، مثل مدارس امروزی، وجود نداشت. تنها شرط قبولی و نامنویسی داشتن یک جلد عمجزء[۳]، یک عدد دوات مرکب، یک قلم، مداد و به همراه خود بردن یک عدد قایچه برای نشستن بر روی آن در داخل مکتبخانه بود. در این مکانها، قرآن، بوستان سعدی، دیوان حافظ، شاهنامهی فردوسی، کلیله و دمنه، صرف و نحو و کتب تاریخی و دینی آموزش داده میشد(قراگوزلو، ۱۳۷۳: ۳۶۶).
از مراکز دیگر تعلیم و تربیت، مدارس علمیهی قدیم شهر بودند که در آن، طلاب و دانشجویان علوم دینی و معارف اسلامی به تحصیل میپرداختند. این مدارس نسبت به مکتبخانه از جنبه عمومی کمتری برخوردار بودند و عبارت بودند از مدرسهی علمیهی زنگنه، مدرسهی علمیهی آخوند و مدرسهی علمیهی دامغانی؛ علاوه بر مراکز نامبرده، بعضی از خانوادهها که از مکنت مالی خوبی برخوردار بودند، برای تحصیل فرزندان خود، معلم سرخانه میگرفتند تا در خانه مشغول تحصیل شوند(نیازی، ۱۳۷۹: ۴۲-۴۵).
از جمله این گروه میتوان از خوانین قراگوزلو نام برد. در این میان، مردم محروم و روستایی در فقر و فلاکت میزیستهاند و با تحصیل و فرهنگ بیگانه بودند؛ چرا که آنچه برای آنها اهمیت ویژهای داشت، به دست آوردن لقمهای نان بود تا شاید بتوانند زندگی روزهمرهی خود را بگذرانند.
بیشتر مدارس نوین همدان، پس از انقلاب مشروطه با همّت برخی از فرهنگیان و روشنفکران همدانی و جمعی از بیگانگان در این منطقه شکل گرفت؛ که میتوان آنها را به به دو نوع تقسیم نمود:
۲-۱۳- مدارس همدان در دوره قاجار:
۲-۱۳-۱- مدارس خارجی همدان در دوره قاجار
مدارس خارجی آن دسته از مدارس نوینی بودند که توسط مأمورین فرهنگی و سیاسی و یا مبلغان و میسیونرهای خارجی در همدان ایجاد گردید؛ همچون مدارس آمریکاییها در همدان که توسط میسیونرها و مبلغان آمریکایی شکل گرفت.
این نوع از مدارس و فعالیتها مربوط به آمریکاییان بود و کشورهای بیگانه دیگر و مأمورین آنها نقش چندانی در این فعالیتها نداشتند. انگلیس و روس و به دنبال آنها عثمانی، بیشتر در پی فعالیتهای سیاسی، اقتصادی و نظامی در منطقه بودند و در شهر اقدام به ایجاد کنسولگری، پایگاه نظامی و بانک شاهنشائی و استقراضی مینمودند و به دنبال فعالیتهای فرهنگی و آموزشی در قالب ایجاد مدرسه و مراکز آموزشی نبودند.
البته ایجاد مدارس توسط خارجیان- بهخصوص میسیونرها و مبلغان آمریکایی- هدف تبلیغی سیاسی و مذهبی داشت. آنها میکوشیدند تا محصلین و مخاطبین خود را به سوی اهداف و برنامه های خود متمایل نمایند و جالبتر اینکه در مقابل مدارس ایرانی، این مدارس و مدارس اقلیتهای مذهبی، پیشگامان مدارس نوین همدان به شمار میرفتند(فروتن، ۱۳۹۰: ۷۱).
علاوه بر این، از ویژگیهای دیگر این نوع مدارس، داشتن تشکیلات منظم و مرتب و گسترده با برنامه های مشخص، امکانات وسیع و کلاسهای فوق برنامه عمر و دوام طولانی در عرصه فعالیت، امکانات و تسهیلات مادی فراوان، ارائه خدمات رایگان آموزشی و بهداشتی و حتی کمکهای بلاعوض مالی به خانوادههای محصلین و ساکنان شهر، ایجاد مراکز دیگر در کنار مراکز آموزشی و جلب جمعیت زیاد محصلین و جمعیت شهر را میتوان ذکر نمود(فروتن،۱۳۹۰: ۴۵).
۲-۱۳-۲- مدارس داخلی همدان در دوره قاجار:
مدارس داخلی مدارسی بودند که توسط ایرانیان تشکیل شدند که شامل مدارس مسلمانان و اقلیتهای مذهبی ساکن در همدان میگردید. این مدارس به سه دسته تقسیم میشدند:
الف) مدارس اقلیتهای مذهبی.
ب) مدارس دولتی.
ج) مدارس ملی (غیر دولتی).
مدارس اقلیتهای مذهبی اولین مراکزی بودند که به سبک جدید در همدان تأسیس شدند. این مدارس، تنها به محصلین و دانش آموزان اقلیتهای مذهبی اختصاص داشت، اما به تدریج، با رشد و پا گرفتن آنها، استقبال مسلمانان شهر از این مدارس بیشتر شد و محصلین و دانش آموزان مسلمانان هم توانستند در این مدارس به تحصیل بپردازند. این استقبال از مدارس اقلیتهای مذهبی، بیشتر از سوی متمولین (ثروتمندان)، ملاکین و بزرگان شهر بود و طبقهی متوسط و پایین چندان روی خوش به این مراکز از خود نشان نمیدادند.
بعدها ارمنیها نیز برای خود مدارسی دایر کردند؛ اما با توجه به تعداد زیاد یهودیان در این شهر، مدارس یهودیان از اعتبار بیشتری برخوردار بود. در عین حال، مدارس ارمنی شرایط آسانتری را برای جذب شاگردان مسلمان اعلام میکردند؛ از این رو استقبال مردم شهر از مدارس ارمنیها بیش از یهودیها بوده است.
قدیمیترین و مهمترین مدرسهی همدان متعلق به یهودیان است، چنانکه مدرسهی آلیانس یا اتحاد، در سال ۱۸۶۰م/۱۲۷۷ش، توسط یهودیان تأسیس شد یهودیان همدان به خاطر تراکم جمعیت دارای مدارس مذهبی، کنیسهها و راستهای به نام خود در بازار شهر بودند(سالنامهی دبیرستان پهلوی، ۱۳۲۵-۲۶: ۸-۱۳).
مدارس دولتی مدارسی بودند که توسط حکومتیان در همدان ایجاد گردیدند. تعداد این مدارس به نسبت مدارس ملی و غیر دولتی، در سطح پائینی بود و حکومت و حکومتیان همدان در ابتدا چندان حُسن ظنی نسبت به این مدارس و مراکز از خود نشان نمیدادند. به همین دلیل، فعالیت جدی و خاصی در ایجاد چنین مراکزی از سوی آنها صورت نگرفت. این نوع مدارس معمولاً با آمدن یک حکمران ترقیخواه و متمایل با این گونه فعالیتها رونق و توسعه مییافت و با رفتن او از صدرات شهر، فعالیت در این زمینه نیز به فراموشی سپرده میشد.
مدارس ملی (غیردولتی) مدارسی بودند که توسط فرهنگیان، آزادیخواهان و تحصیل کردگان همدانی و یا به عبارتی افراد حقیقی تأسیس شدند. از جمله این مدارس میتوان از مدرسهی علمی شرافت به مدیریت شیخ میرزا محبعلی قراگوزلو (۱۲۵۲-۱۳۱۷ش)، یکی از روحانیون فرهنگی، یاد کرد (سالنامهی دبیرستان پهلوی همدان، ۱۳۲۵-۲۶: ۱۴).
با گسترش مدارس دولتی و ملّی، کم کم از اعتبار مدارس خارجیها و اقلیتهای دینی کاسته شد. زیرا مردم ترجیح میدادند فرزندانشان در یک مدرسهی ایرانی تحصیل نمایند.
۲-۱۴- اوضاع اقتصادی:
اوضاع اقتصادی هر ناحیه و منطقهای، به موقعیت جغرافیایی و سوقالجیشی و نیز آب و هوایی آن منطقه بستگی دارد. منطقه همدان، با توجه به اوضاع جوی مساعد، از کشاورزی خوبی برخوردار است و در کنار آن، دامپروری و پرورش طیور نیز رواج دارد. اقتصاد منطقه و شهر، علاوه بر کشاورزی، بیشتر بر پایه تجارت و داد و ستد در سطح گسترده و وسیعی است(سالنامهی دبیرستان پهلوی همدان، ۱۳۲۵-۲۶: ۸).
در قدیم، حدود ۷۰ درصد از جمعیت ساکن در منطقه، بخصوص روستائیان و ساکنان اطراف شهر، به کشاورزی و زراعت مشغول بودند؛ اما خود کشاورزان از بهره چندانی برخوردار نبودند؛ چرا که زمینهای قابل کشت، در اختیار خوانین و ملاکین و زمینداران بزرگ منطقه بود که به شیوه ارباب و رعیتی اداره و کنترل میشد. از عمدهترین محصولات کشاورزی منطقه میتوان از گندم، جو، ذرت، گردو، انگور، سیب، بادام، زردآلو، کشمش و سبزیجات یاد کرد.
همچنین در آن دوران از صنایع ماشینی و کارخانههای بزرگ و مدرن خبری نبود، فقط چند کارگاه کوچک و قدیمی فرشبافی، چرمسازی، سفالگری و پوست وجو داشت که بیشتر شامل صنایع دستی میگردید(سالنامهی دبیرستان پهلوی همدان، ۱۳۲۵-۲۶: ۱۳). در این شهر بخش عمدهی نیروهای کار، در قسمت تجارت و در بازار مشغول کار بودند. به سبب قرار گرفتن بر سر راه ارتباطی غرب به شرق و مرکز ایران از لحاظ سیاسی و بر سر راه حمل کالا و کاروانهای تجاری و جاده ابریشم و ارتباط با دریای سیاه و طرابوزن از طریق تبریز، بصره و بغداد به ایران و هند، از لحاظ تجاری و بازرگانی این شهر به انبار مالالتجارهها و انبار ایران تبدیل گردیده بود.
هر کالا و کاروانی که قصد حرکت از این مسیر را داشت، ناچاراً موقتی یا دائمی، به اقامت در این شهر مجبور میشد. کالاهای انگلیسی از راه بغداد و همدان به ایران و هند برده میشد، کالاهایی که باید به انگلستان وارد میشد نیز همین مسیر را طی میکرد و از بغداد و بصره به وسیله کشتی به این کشور حمل میگردید و مدت سی و پنج روز طول میکشید تا این اجناس از طریق مسیر مذکور به مقصد برسد(هلن و فونتن، ۱۳۷۰: ۲۸).
کالاها و اجناس روسی نیز از طریق تبریز به همدان و شهرهای دیگر کشور آورده میشد. البته حجم مبادلات و گستردگی آن، به امنیت راه ها و مناسب بودن راه ها، کم شدن راهزنان و شورشیان بستگی داشت. برای امنیت کاروان، یک نیروی نظامی- محلی به نام قرهسوران (به زبان ترکی، سیاهی پُرسان «نیروی اَمنیه سابق، نیروی انتظامی فعلی») مأمور حفظ راه ها و برقراری امنیت بود که اغلب این مأمورین عامل بینظمی و غارت میشدند(مؤمن، ۱۳۸۲: ۳۶-۴۶).