- اهمیت ژ ئوپولتیک و استراتژیکی خاورمیانه
این منطقه از قرنها پیش و از هنگام تمدن بینالنهرین اهمیت نظامی و تجاری بسیار بالایی داشته است و به علت قرار گرفتن میان سه قاره اروپا، آمریکا و آسیا اهمیت ویژه ارتباطی، جغرافیایی و تجاری دارد، از طرفی وجود ذخایر عظیم نفت و گاز دراین منطقه و موقعیت تنگه هرمز عنوان درب وورد و خروج خلیج فارس، به ویژه نقش آن در عبور و مرور مطمئن و مداوم نفت به وسیله نفتکشها، اهمیت استراتژیکی منطقه را بیش از پیش کرده است. تلاش آمریکا جهت نفوذ سیاسی در بین کشورهای منطقه و ایجاد و توسعه پایگاه های مختلف دریایی و هوایی و نیز تسهیلات دریایی در بنادر و کشورهای خلیج فارس در این راستا توجیه میشود. (رضایی، ۱۳۸۱: ۲۴)
ب) مشکل اجماع داخلی بین اعضاء ناتو
حضور ناتو در منطقه خاورمیانه، به ویژه در خلیج فارس با چالش و مشکلاتی همراه بوده است. بخشی از این چالشها به اختلاف میان کشورهای عضو ناتو در ارتباط با سطوح و شکل تعامل با کشورهای خاورمیانه برمیگردد. در این راستا، بعضی از کشورهای اروپایی تمایل چندانی برای ورود به مسائل پیچیده منطقه خاورمیانه ندارند؛ در مقابل آمریکا تمایل دارد به هر نحو ممکن پای ناتو را به تعاملات منطقه باز نماید. به دلیل همین اختلافات، تاکنون شکل روابط ناتو با کشورهای منطقه بیشتر حول همکاریهای سیاسی و امنیتی بوده است. همچنین در منطقه خاورمیانه شرایطی وجود دارد که حتی در صورت خواست تمامی اعضای ناتو، ورود این سازمان به تعاملات منطقه را مشکل می کند؛ هماگونه که تاکنون چنین شرایطی کم و بیش وجود داشته است. در ادامه، این مشکلات با جزئیات بیشتری مورد بررسی قرار میگیرند.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
در چارچوب ناتو تصمیمات به شکل اجماع بین ۲۸ کشور عضو گرفته میشود. به همین دلیل، موضوعاتی که از حمایت تمامی اعضا برخوردار نیستند، معمولاً با مشکلاتی مواجه میگردند. همین مسئله دقیقاً در ارتباط با حضور ناتو در منطقه خاورمیانه وجود داشته است. در این راستا، بخشی از اختلافات کشورهای اروپایی و آمریکا در مورد نقش ناتو در عراق و شکل همکاری با کشورهای شورای همکاری خلیج فارس به تفاوت در فرهنگ راهبردی و همچنین رویکرد متفاوت آن ها به منطقه برمیگردد. به عنوان مثال، آمریکاییها در مواجهه با ترورریسم در منطقه خاورمیانه طرفدار رویکردی محکم هستند که تأکید فراوانی بر استفاده از ابزار نظامی و سرکوب دارد؛ در مقابل، اروپاییها چنین سیاستی را عاملی برای باز تولید تروریسم میدانند.
اصولاً از منظر فرهنگ راهبردی، آمریکاییها به دنبال از بین بردن تهدید هستند؛ در حالی که اروپاییها سعی در مدیریت تهدیدات دارند. همین اختلافات در سطوح راهبردی باعث ایجاد اختلافاتی مابین دو طرف در ارتباط با نقش ناتو در خاورمیانه شده است. اولین نتیجه این اختلافات، عدم حمایت ناتو از حمله به عراق و طرح مباحثی چون” امپراطور تنها” در آمریکا به دلیل عدم همکاری و حمایت اروپاییها از اقدامات این کشور در خاورمیانه شده است.
به هر حال اختلافات در نگرش نظامی و امنیتی که به تجربیات متفاوت کشورهای اروپایی و آمریکایی برمیگردد، مانع از هماهنگی سیاست آن ها در ارتباط با نقش ناتو در خاورمیانه شده است. به عنوان مثال، در حالی که آمریکا خواهان ورود ناتو به خاورمیانه برای تضمین انتقال نفت به کشورهای غربی و مبارزه با بنیادگرایی اسلامی و تروریسم است؛ کشورهای اروپایی تا قبل از ورود به لیبی مخالفت خود را با هرگونه افزایش نقش نظامی ناتو اعلان نمودهبودند. به باور کشورهای اروپایی این گونه اقدامات میتوانست باعث آشفتگی هر چه بیشتر منطقه گردد، که این امر بیش از بیش منافع غرب را تهدید می کند.
ضمن این که مسئله ورود ناتو به خاورمیانه با مسئله صلح اعراب و اسرائیل مواجه است که همیشه یکی از اختلافات امریکا و کشورهای اروپایی بوده است. واقعیت است که چگونگی بر خورد با مناقشه خاورمیانه، یکی از موارد اختلاف و موضوعات چالشبرانگیز در بین بر خی اعضای اروپایی ناتو و ایالات متحده میباشد. در این راستا، در حالی که اعضای اروپایی ناتو خواهان اولویت دادن به حل مسئله فلسطین هستندو تداوم درگیری و تنش در سطح خاورمیانه را ناشی از تداوم این مناقشه میدانند؛ آمریکا با حمایتهای بیدریغ و همهجانبه از تلآویو خود را در مقابل اروپاییها قرار داده است. رأی مثبت تمامی اعضای اروپایی ناتو به قطعنامه سازمان ملل مبنی بر محکومیت اسرائیل به دلیل ادامه ساخت دیوار حائل و مخالفت امریکا با آن، از جمله نمونههای موارد عینی اختلاف نظر بین اروپا و امریکا در این زمینه محسوب میشود.(ترابی، ۱۳۸۹: ۱۷۰-۱۶۸)
از جمله مشکلات درونی ناتو میتوان به مخالفان و موافقان حفظ حیات این سازمان اشاره کرد، به عبارت دیگر حتی اجماعی در خصوص استمرار یا قطع فعالیت ناتو درآیند به وجود نیامده است مخالفان استمرار فعالیت ناتو ضمن مخالفت با تداوم فعالیت ناتو به عنوان یک سازمان تنها دفاعی، بر تحکیم جایگاه «سازمان امنیت و همکاری اروپا» اصرار ورزیدهاند. این گروه ادامه حیات ناتو را مغایر با اصل همزیستی مسالمتآمیز در محیط جدید نظام بینالملل میدانند، چرا که ناتو محصول دوران جنگ سرد بوده و تداوم فعالیت آن در دوره جدید ضرورت ندارد (محمدی، ۱۳۸۹: ۱۳۶) اما از منظر طرفداران حفظ ناتو، پیمان آتلانتیک شمالی عامل مهمی در دفاع و امنیت اروپا در مقابل تهدیدات خارجی طی چند دهه گذشته بوده است. ناتو تنها سازمان تأمین کننده امنیت از طریق نظامی بوده که به نمایندگی از سوی سازمان ملل وظیفه حفظ امنیت در اروپا را به انجام رسانده است و نقش ادغامکننده منافع اروپا و امریکای شمالی را در هدف مشترک ایجاد صلح، ثبات و امنیت در اروپا را دارا بوده است، لذا طرفداران حفظ ناتو وجود این سازمان را عامل ثبات در اروپا و همچنین ایجاد ارتباط بین اروپا و ایالات متحده میدانند. (محمدی، ۱۳۸۹: ۱۳۹)
نکته دیگر اینکه، استمرار مأموریت و فلسفه وجودی ناتو مورد تأکید بسیاری از کشورهای اروپایی بوده و آنها معتقدند کشورهایی که در آینده عضو اتحادیه اروپا میشوند، باید عضو ناتو نیز باشند برخی از کشورها نظیر انگلیس، هلند و دانمارک به روشنی اعلام کردهاند که خواهان حضور مستمر آمریکا و مشارکت وی در امور امنیتی و دفاعی اروپا هستند (محمدی: ۱۳۸۹: ۱۴۰). دبیر کل اتحادیه اروپای غربی طی کنفرانسی در انستیتوی سلطنتی روابط بینالملل بروکسل در سال ۱۹۹۵ اعلام کرد:
«افسانه این است که دفاع از اروپا میتواند در یک مدت بسیار کوتاه به دور از پیمان آتلانتیک شمالی تحقق یابد؛ در حالی که واقعیت این است که این مهم بدون یک اروپای از نظر دفاعی قوی و برخوردار از پیوندهای محکم با پیمان آتلانتیک شمالی و در عین حال، حفظ هویت اروپایی عملی نخواهد بود.» (Prystrom، ۱۹۹۴)
همچنین باید به اختلاف نطر بین سران اروپایی ناتو و ایالات متحده اشاره کرد،که به خصوص در بحث مبارزه با تروریسم خود را نشان داده است. مشخصات دیدگاه های مقامات اروپایی در مورد تروریسم که در تضاد با مقامات امریکایی قرار دارد عبارت است از: دیدگاه مخالف با اقدام نظامی،عدم گسترش عملیات نظامی به سایر کشورها، کسب مجوز از شورای امنیت سازمان ملل ومبارزه با تروریسم از طریق حل بحران های منطقه ای. چنین اختلاف نظرهایی بین آمریکا و اروپانه تنها در مورد نحوه برخورد با تروریسم بلکه در مورد موضوع های دیگر از جمله حمله به عراق نیز کاملا مشهود بوده است.(رحمانی،۱۳۸۴: ۶۶-۶۳)
ج) هزینه حضور مالی و نظامی
گروهی از دانشمندان توسعه ناتو را با مسائل اقتصادی در ارتباط میبینند. گروهی از آنها گسترش ناتو را بر اساس تحلیل هزینه – فایده مورد ارزیابی قرار میدهند، یعنی اضافه شدن یک عضو به اتحادیه زمانی امکان پذیر است که منافع حاصل از عضویت آن از هزینه های عضویت بیشتر باشد.
از طرفی توانمندیهای مالی و نظامی اعضای اروپایی ناتو همیشه در مقایسه با توانمندیهای ایالات متحده در درجه پایینی قرار داشته است. برتری نظامی آمریکا به ویژه در حوزههایی چشمگیر است که برای طراحی نیروها از جمله نیروهای هوایی و زمینی ضروری است و نیز در دیگر حوزه ها برای هدایت نرم و هموار عملیات نظامی نظیر فرماندهی و کنترل ارتباطات و اطلاعات. این ضعفها منجر به وابستگی بیش از حد اروپا و کانادا به داراییهای نظامی ایالات متحده در همه عملیات های پس از جنگ سرد ناتو شده است. (مدکالف، ۱۳۸۸: ۹۱) از طرفی هر چند کشورهای اروپایی تلاش دارند استقلال امنیتی خود را به دست آورند، اما تمایل ندارند هزینه آن را بپذیرند. بودجه نظامی آمریکا بیش از تمامی کشورهای اروپایی است؛ در نتیجه همکاری در قالب ناتو میتواند باعث تأمین منافع کشورهای اروپایی به هزینه آمریکا شود که این امر تمایل کشورهای اروپایی برای همکاری در قالب ناتو را افزایش داده است. آمریکا نیز همکاری با کشورهای اروپایی در قالب ناتو و گسترش نقش این سازمان در سایر مناطق را در راستای منافع خود میداند. به عنوان مثال، آمریکاییها پس از حمله به عراق و افغانستان و مواجهه با مشکلات ساختاری اهمیت همکاری کشورهای اروپایی در قالب ناتو را بیش از گذشته درک نمودند. به علاوه مشکلات آمریکا در عراق مسائل و مشکلات یک جانبهگرایی را آشکار نمود. از جمله مشکلات آمریکا در عراق تحمل هزینههای مادی و غیرمادی جنگ بوده است. حضور یک جانبه آمریکا در عراق، نه تنها یکی از دلایل مشکلات اقتصاد کنونی آمریکاست، بلکه عامل اصلی کاهش پرستیژ این کشور در سطح جهان و افزایش آمریکا ستیزی در منطقه خاورمیانه محسوب میشود. به هر حال این رویدادها یک بار دیگر اهمیت همکاری با کشورهای اروپایی در قالب ناتو به ویژه در مناطق مهمی چون خاورمیانه را به امریکاییها نشان داد. ازجمله این که ناتو میتواند باعث تقسیم هزینههای مادی جنگ گردد و با پنهان نمودن امریکا پشت یک پیمان امنیتی، مانع از گسترش آمریکا ستیزی در سطح جهان گردد.
در طول جنگ سرد بحث ضعف هزینه های حضور مالی و نظامی ناتو بحثی بالقوه بود، زیرا ناتو عملیاتی انجام نداده بود. اما پس از جنگ سرد این ضعف بالفعل شد. مداخلات ناتو در بالکان و در افغانستان پس از ۱۱ سپتامبر شاهدی است بر کمبود توامندیهای ناتو. تصمیم برای یک جنگ هوایی، شکاف توامندیهای ناتو و ایالات متحده را به ویژه در حوزه قدرت هوایی و سلاحهای حمله دقیق را به خوبی نشان داد. در جنگ کوزوو و در طی جنگ هوایی ۷۸ روزه، از ۳۸ هزار حمله هوایی ،ایالات متحده بیش از ۶۰ درصد این حملات را انجام داد. همچنین ۷۰ درصد از مأموریتهای هوایی و ۹۰ درصد حملات با تسلیحات هدایت شده دقیق توسط ایالات متحده صورت گرفت، زیرا تنها ۱۰ درصد هواپیماهای اروپایی و کانادایی میتوانستند این تسلیحات را انتقال دهند. (مدکالف، ۱۳۸۸: ۹۲)
هرچند ناتو در جنگ کوزوو پیروز شد اما در عین حال درسهای نگرانکننده زیادی از ضعفهای نظامی خود کسب کرد که تمایل و توانایی ناتو را برای هدایت عملیات آینده در مناطق مختلف از جمله خاورمیانه زیر سوال برد. این عملیات نقص جدی را در بسیاری از جنبه های متعدد توامندیهای اروپا آشکار ساخته بود که از جمله میتوان به کمبود توامندیهای موجود استراتژیک، توامندیهای نامناسب برای سرکوب دفاع هوایی دشمن و ضعف در شناسایی هدف اشاره کرد.
لرد رابرتسون، دبیر کل پیشین ناتو تصریح کرد: «جنگ هوایی کوزوو دقیقاً نشان داد که چگونه متحدین اروپایی به توامندیهای نظامی ایالات متحده وابسته شدهاند. از تسلیحات رهگیری دقیق و هواپیمایهای قدرتمند گرفته تا نیروهای زمینی که میتوانند به سرعت به صحنه رسیده و حمایت پشتیبانی مناسبی داشته باشند.» (مدکالف، ۱۳۸۸: ۹۳)
ضعف کشورهای اروپایی در خصوص مسائل نظامی سهمی نامتناسب از بار مسئولیت هدایت عملیات نظامی را به ایالات متحده واگذار میکند. تا زمانیکه متحدین اروپایی و کانادایی به خاطر ضعف نظامی به ایالات متحده وابسته هستند از اهمیت محدودی برخوردار خواهند بود. (مدکالف، ۱۳۸۸: ۹۴)
اختلافات چشمگیر و دیرینهای میان هزینه های دفاعی ایالات متحده و متحدان دیگر ناتو وجود دارد، این بحث مدتها منبع و ریشه بسیاری از مناقشات درون ناتو بوده است (مدکالف، ۱۳۸۸: ۹۵).
شکاف میان توانمندیهای تکنولوژیکی ایالات متحده و دیگر متحدان نگرانیهای بیشتری را در مورد سازگاری آینده میان بیشتر نیروهای ناتو و نیروهای ایالات متحده مطرح کرده است. توانمندیهای ایالات متحده این کشور را در میان متحدان ناتو به کشوری منحصر به فرد تبدیل کرد. آمادگی ایالات متحده برای عملیات در میادین دور نبرد نمایانگر جایگاه قدرت جهانیاش است که دارای منافع جهانی است که لازم میبیند به منظور حمایت از منافع، به طور جهانی مداخله کند (مدکالف، ۱۳۸۸: ۹۸)
اعضای ناتو (به استثنای انگلیس و فرانسه) قدرتهای منطقهای با منافع منطقهای به شمار میروند. در نتیجه در فضای پس از جنگ سرد، این قدرتها نیاز برای آمادگی عملیات در اطراف اروپا را پیشبینی میکردند نه در مناطق فراسوی آن. تنها از زمان ۱۱ سپتامبر بود که این نیاز احساس شد.
تمامی کشورهای اروپایی توافق کردند که ایالات متحده باید درگیر مسایل امنیتی آنها شود اما در مورد میزان این نفوذ و درگیری دو گروه در اروپا ظهور کردند:
گروه اول به رهبری فرانسه که از قدرت و نفوذ بیشتر اروپائیان در روابطشان با ایالات متحده و از توانمندی نظامی قوی اروپایی دفاع میکردند.
گروه دوم «آتلانتیکها» به رهبری انگلیس که استدلال میکردند وضع موجود باید حفظ شود و اینکه توامندیهای نظامی اروپایی اتحاد را تضعیف و قطع درگیری آمریکا را تشویق میکند. این امر به معنای نبود دیدگاه مشترک و دیدگاه های مخالف در مورد تأثیر نقش اروپای قوی بر ناتو بود. (مدکالف، ۱۳۸۸: ۱۰۳)
ناتو داراییهای جمعی بسیار کمتری دارد و بیشتر داراییهایی که دارد به ویژه برای قدرت نظامی سودمند نیست. داراییهای ناتو عمدتاً به آمریکا وابسته بودند و خواهند ماند. این مانع مشکل مهمی است، زیرا ایالات متحده میتواند میزان بیشتری از کنترل را با رد یا محدود کردن دسترسی به داراییهایش اعمال کند به ویژه اگر عملیات به رهبری اتحادیه اروپای غربی باشد.
هرچند در نشست برلین در سال ۱۹۹۶ یک امکان واقعی رضایتبخش هویت دفاعی و امنیتی اروپا به رسمیت شناخته شد، اروپائیان و آمریکائیان از تصمیمات برلین استقبال کردند و متحدان اروپایی اجازه یافتند مسئولیت امنیت خود را بر عهده بگیرند و به این ترتیب موضوعات تقسیم بار مسئولیت و توامندیهای نظامی را مورد توجه قرار داده و اتحاد ناتو را تقویت کنند. (مدکالف، ۱۳۸۸: ۱۰۷) هرچند پیشرفت بسیار کند و آهسته بود. به ویژه، ایالات متحده بی میلی خود را برای اجازه دادن به دسترسی اروپائیان به داراییهای ضروری برای هر عملیات هدایت شده توسط اتحادیه اروپای غربی نشان داد، از طرفی فرانسه و آمریکا بر سر نیروهای متحدین در جنوب اروپا با هم مناقشه داشتند و فرماندهی نیروهای متحدین جنوب اروپا توسط فرانسه توسط ایالات متحده رد شد و فرایند هویت دفاعی و امنیتی اروپایی بلوکه شد. اعضای ناتو به این نتیجه رسیدند که ایالات متحده تنها استراتژی را در چارچوب خود تعریف و درگیر آن میشوند که باعث کاهش نفوذ اروپائیان – به هویت دفاعی و امنیتی اروپایی – شود. علاوه بر این، حتی اگر اروپائیان یک ائتلاف تمام جانبه اروپایی را رهبری کنند، ایالات متحده ضرورتاً اجازه نمیدهد از داراییهای مورد نیاز استفاده کنند. این امر پیامدهای مهمی به ویژه برای اتحادیه اروپا داشت و این واقعیت را بازتاب داد که هر چند اتحادیه اروپا یک تحول اقتصادی بود اما همچنان یک کوتوله نظامی مانده است و قادر به دخالت حتی در منازعات حیات خلوت خودش نیست. (مدکالف، ۱۳۸۸: ۹-۱۰۸)
حملات ۱۱ سپتامبر منجر به تغییرات گسترده بالقوهای در ابتکار توامندیهای ناتو گردید. در نشست وزرای دفاعی در ژوئن ۲۰۰۲ متحدان ناتو به سرعت پذیرفتند که مساعدت آینده آنها به جنگ علیه تروریسم توسط محدودیتهایشان محدود خواهد شد، از این روی، این توافق حاصل شد که بایستی تلاش بیشتر برای بهبود توامندیها انجام داد. طوریکه بر توامندیهای ضروری به منظور دامنه کامل عملیات ناتو توجه بیشتری شود. این امر منجر به آشکار شدن یک ابتکار جدید در نشست پراگ –سند تعهد توانمندیهای پراگ- شده. (مدکالف، ۱۳۸۸: ۱۱۴-۱۱۳) این سند منابع محدود هزینه را مورد توجه قرار داد.
در سال ۲۰۰۳ ناتو اقدام به تأسیس بخش سرمایهگذاری دفاعی، جهت جایگزینی بخش پشتیبانی دفاعی نمود، این بخش وظیفه دارد هر سه هفته یکبار شورای یورو – آتلانتیک (شورای آتلانتیک شمالی) را درباره تلاشهای کسب توانمندیهایی جدید مطلع نماید.
یکی از دلایل مهم و اصلی عدم توامندی یا ناکارایی ناتو در عملیات نظامی، فقدان مشارکت بالای مالی از سوی کشورهای عضو بوده است. ناتو بر اساس بودجهای مشترک که کلیه اعضا سالانه سهمی را به آن واریز میکنند عمل میکند که این بودجه باید پاسخگوی هزینه های ناتو باشد. (دارمی، ۱۳۸۶: ۱۲۲)
بودجه مشترک به سه بخش عمده تقسیم میشود: بودجه داخلی (غیرنظامی)، بودجه نظامی و بودجه برنامه سرمایهگذاری امنیتی ناتو.
سهم هر کشور بیانگر توامندیهای مالی و ملاحظات سیاسی و اقتصادی هر کشور، از جمله میزان مشارکت در ساختار فرماندهی نظامی یکپارچه میباشد. لازم به ذکر است تنها سهم نسبتاً کوچکی از هزینه و فعالیت ناتو، از طریق بودجه مشترک تأمین میگردد. اکثریت نیروها و اموال نظامی تحت مالکیت ملی میباشند (دارمی، ۱۳۸۶: ۲۳) رابرت بل، مشاور دبیر کل ناتو در امور پشتیبانی دفاعی، اظهار میدارد که: «موفقیت یا ناکامی در تقویت توامندیهای دفاعی ناتو، به میزان زیادی به اشتیاق دولتها جهت سرمایهگذاری منابع بیشتر، برای کسب سریعتر و کاراتر توامندیهای دفاعی بیشتر بستگی دارد. بدیهی است که تدارکات دفاعی، به ویژه صنعت دفاعی برای آنکه قابلیت واکنش سریع داشته باشد، به این کمکهای مالی نیاز دارد. بنابراین برای حصول اطمینان از موفقیت ابتکار توامندیهای پراگ، ما نیازمند داشتن فهمی از آن هزینه های دفاعی هستیم که واقعاً موجود و در دسترس هستند. در غیر این صورت، این ریسک و خطر وجود دارد که «تعهد توامندیهای پراگ (PCC)» صرفاً مقولهای تئوریک و بر روی کاغذ باشد.» (Bell، ۲۰۰۲)
میزان توانمندی نظامی ناتو به ویژه در قالب عملیات نظامی مشترک، به میزان زیادی به افزایش مشارکت و علاقه مندی مالی کشورهای اروپایی، در بالا بردن سهم خود در بودجه مشترک ناتو بستگی دارد و همانطور که جرج بوش در اجلاس پراگ بیان نموده است، وجود یک ناتوی جهانی مستلزم تقسیم هزینه بیشتر میان اعضای ناتو خواهد بود (دارمی، ۱۳۸۶: ۱۲۵)
تمامی کشورهای اروپایی عضو ناتو تنها ۴۵ درصد آمریکا پول صرف امور نظامی میکنند. بودجه نظامی کشورهای اروپایی کلاً ۱۷۵ میلیارد است که اصولاً قابل مقایسه با بودجه بالایی ۶۰۰ میلیارد دلار آمریکا نیست (به جدول زیر مراجعه کنید).
۱۰ کشور اول در زمینه بودجه نظامی در سال ۲۰۱۰
رتبه
کشور
میزان (به میلیارد دلار)
سهم جهانی
۱
آمریکا
۶۶۱
۴۳
۲
چین
۱۰۰