که او در پرده زینسان نقشها بست
( دیوان: ۱-۳۰۰)
۳-۵. مرثیه
مرثیه، رثا ؛ شعری را گویند که در ماتم در گذشتگان و تعزیت خویشاوندان و یاران و اظهار تأسف بر مرگ شاهان و بزرگان و سران قوم و ذکر مصائب پیشوایان دینی سروده شده باشد. در این اشعار از مناقب و فضائل و مقام و منزلت شخص از دست رفته سخن میرود و واقعه مصیبت بزرگ نشان داده میشود. معمولاً ماتم زدگان دعوت به صبر و سکون و موارد دیگری از این قبیل میشوند، از حیث تاریخی مرثیه همزمان با مدیحه پدید آمده است. در شعر فارسی مرثیه بر سه قسم است: اول رثاء تشریفاتی و رسمی که در این گونه اشعار معمولاً شاعر دربار به واسطه موقعیت فرد و به عنوان نوعی وظیفه در مرگ نزدیکان و عزیزان ممدوح خود شعر میگوید. دسته دوم مراثی شخصی و خانوادگی است و آن اشعاری است که شاعر در رثاء فرزند یا یکی از بستگان نزدیک میسراید و دستهی سوم اشعاری که شاعر در رثای شهدای کربلا مخصوصاً سید الشهداء و سایر پیشوایان دینی و مذهبی میسراید (داد، ۱۳۷۸: ۹-۲۶۸).والبته باید گفت وحشی یکی از شاعرانی است که در هر سه قسم مرثیه اشعاری را سرود است.
«در ادب عربی، رثا را چنین تعریف کردهاند: رثا یعنی مدح و توصیف مناقب کشتگان میدان جنگ و دعوت و ترغیب قبیله، به گرفتن خون شهیدان معرکه یا مردگان ناآشنا که حقی بر گردن شاعر داشتهاند» (امامی، ۱۳۶۹: ۱۳).
گفتهاند که مرثیهسرایی در جهان، همزاد مرگ اولین انسان بوده است. پس به این اعتبار میتوانیم آدم ابوالبشر (ع) را اولین شاعر جهان بدانیم که در سوگ فرزندش ـ هابیل ـ مرثیهای سروده است و از آن پس، سرایش اشعاری سوزناک و دردآلود در فقدان عزیزان در بین انسانها متداول شده است (اژدر فایقی، ۱۳۸۹: ۱).
در تاریخ ادبیات فارسی هر یک از شاعران بر اساس اندیشه و نگرش خاص خود به مرثیهسرایی پرداختهاند. در ادب فارسی مرثیههای مذهبی از جایگاه خاصی برخوردارند. مرثیه سرایی در تمام ادوار شعر فارسی وجود داشته است؛چنان که «با رودکی و در قالب قصیده آغاز شد و در شعر فرخی، مسعود سعد، انوری، نظامی، خاقانی، سعدی و حافظ (گاهی در قالب غزل) ادامه پیدا کرد»(ریاحی زمین، ۱۳۸۴: ۴۱) ؛ بنابراین مرثیه سرایی هرگز از حرکت باز نایستاد و قرن ششم تا هشتم را باید قرون تجربههای تازه در مراثی مذهبی شناخت و در دورههای بعد به شعرایی بر میخوریم که مراثی را به اوج رساندند و پرسوزترین اشکال مرثیه را در ادبیات فارسی به وجود آوردند تا آن که مرثیهسرایی مذهبی در دورهی صفویه به راهی افتاد که فصلی تازه را در شعر فارسی گشود (هاشمی، ۱۳۷۶: ۷) .
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
وحشی بافقی گاهی درمرگ شاه ودرباریان ،گاهی در مرگ دوستان وعزیزان خودش ویک بار نیز در مرگ سیدوسالار شهیدان مرثیه هایی سروده است که به بیان آن ها میپردازیم:
سوگواری بر مرگ شاه :
وحشی در سوگواری بر مرگ شاه مرثیهای سروده است که این نوع مرثیه از طرف شعرای درباری و مدیحهسرا در حق وزیر یا پادشاه متوفا سروده میشود و شاعر مرثیهی خود را در مقابل صلات و جوائزی که دریافت میکرد، میسرود و در حقیقت ادای وظیفه رسمی میکرد. شاعر همانگونه که مداحی میکرد گاهی هم به مرثیهسرایی میپرداخت. این نوع مرثیه در ادبیات فارسی نسبت به مراثی مذهبی و شخصی اندک است و بیشتر مختص شاعران درباری است امّاگاهی شاعران غیر درباری نیز بر اثر شدت تألم و تأسف به سرودن مرثیه درباری پرداختهاند همانند سعدی در مرگ سعد بن ابوبکر ـ شاهزاده ناکام سُلغری،
وحشی در مرگ شاه شیون و زاری میکند و از بی مهری گردون گله میکند زیرا گردون موجب از دست رفتن شاه شده است و سزاوار میبیند عالم نباشد وقتی پادشاه نیست و بیان میکند که داغ از دست دادن شاه کمر شکن است و حتی پشت نه گردون از داغ درد ومحنت ناشی از دست دادن شاه میشکند.
از چه رو خاک سیه گردون به فرق ماه کرد
از چه رو بر نیل ماتم زد لباس عافیت
این چه صورت بود کز هر گوشه زرین افسری
چیست افغان غلامان شه باقی مگر
آه کز بی مهری گردون شه باقی نماند
پشت نه گردون ز کوه محنت ما بشکند
مشعل خورشید را گردون چرا که پر کاه کرد
هر که جا در ساخت این نیلگون خرگاه کرد
زد به خاک ره سر و افسر ز خاک راه کرد
آسمان بی مهریی با بندگان شاه کرد
از چه باقی ماند عالم چون شه باقی نماند
آری آری کوه درد ما کمرها بشکند
( دیوان: ۲۲۷)
سوگواری بر مرگ برادر
وحشی نیز به واسطه ارادتی که به برادرش مرادی بافقی داشت است در مرگ او مرثیهای سروده و از او به عنوان برادر غمخوار یاد میکند:
آه ای فلک ز دست تو و جور اخترت
یاران رفیق و همنفس و یار من کجاست
من بیخودانه سینه بسی کندهام ز درد
دارم تنی به صورت طاووس داغ داغ
بگداختم چنانکه نشستم به روز شمع
بی یار و بی کسم، چه کنم چیست فکر من
کردی چو خاک پست مرا، خاک بر سرت…
مردم ز غم، برادر غمخوار من کجاست
گویید مرهم دل افکار من کجاست
توتی زبان نادره گفتار من کجاست
آتش نشان آه شرر بار من کجاست
آنکس که بود یار وفادار من کجاست
(دیوان:۲۳۰-۲۲۹)