در اخلاق با چنین پشتوانه ای اصالت به انگیزه های معنوی است.و صریح تر آن که،ذات پاک اقدس خداوند که کمال مطلق است و مطلق کمال است و جامع جمیع صفات جمال و جلال است محور اصلی شمرده می شود و هر انسانی پیوسته تلاش می کند تا خود را به آن کمال مطلق نزدیک کند و با پرتوی از اسماء و صفات او به جان خود روشنی بخشد و در این طریق که به بی نهایت منتهی می شود هیچ حد و مرزی از کمال را به رسمیت نمی شناسد،آن چنان که هر لحظه فضیلت و کمال برتر و بالاتری را می جوید و نه در قید منافع مادی(منفعت طلبی)است و نه اخلاق را برای شخصیت می خواهد و نه وجدان تنها انگیزه ی او است که انگیزه ای بس والاتر دارد.در چارچوب چنین اخلاقی،فرد معلومات خود را گذشته از عقل و وجدان از وحی آسمانی می گیرد و در پرتو آن،ارزش های راستین را از دروغین جدا می سازد و به واسطه ی ایمان و یقین منهای هر گونه تردید و تزلزل در این راه گام برمی دارد.البته این بدان معنی نیست که نقش عقل فطری(وجدان)در عمق بخشیدن به مسائل اخلاقی انکار شود ،که بدون تردید وجدان انسان که در حقیقت نماینده ی خدا در جان بشریت است،مشروط بر این که توأم با نیروی ایمان باشد و از حجاب سودجویی و هوای نفس رهایی یابد،تأثیر شگفتی در تحکیم مبانی اخلاق دارد.بنابر این،این گونه به نظر می رسد که تنها آن چه می تواند هدایت گر اخلاق و به واسطه ی تأثیر مستقیم و انکارناپذیر آن در رفتار، رفتار و اعمال آدمی باشد،نیرویی با انگیزه ی معنوی و الهی است.که به دلیل جنس آن،این نیرو درونی است.دانشمندان علم رفتار نیز در جستجوی راه حلی برای مشکلات رفتاری،به توانایی نیرویی درونی در هدایت هیجان ها و در نهایت،هدایت رفتار انسان ها پی برده اند که از آن به تعابیر مختلف خودکنترلی،خودمهارگری،خود تنظیمی و هر واژه ای که این مفهوم را می رساند یاد می کنند.بر اساس تعالیم دینی و آن چه درباره ی پشتوانه های اخلاقی گفته شد،تنها آن نیرویی که انگیزه معنوی و الهی آن را هدایت کند،می تواند آدمی را به سعادت برساند.مؤلفه های این نیرو را می توان از قرآن و روایات نقل شده از ائمه معصومین(علیهم السلام)شناسایی و استخراج نمود.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۲-۷- اصول تربیتی خودکنترلی
انسان به عنوان پیچیده ترین موجود عالم هستی،همواره مورد مطالعه علوم بشری با گرایش ها و مشرب های گوناگون قرار گرفته است.تلاش های فراوان دانشمندان در تدوین،نشر و توسعه علوم با موضوع انسان،حکایت از عظمت وجودی انسان به گستردگی جهان هستی دارد.مکتب اسلام با بینش عمیق و همه جانبه خود،تمامی ابعاد وجودی انسان را مورد توجه قرار داده و با واقع گرایی خاص خود،انسان را در جایگاه واقعی اش قرار داده است.به طوری که کتاب انسان ساز قرآن با تشریح صفات پسندیده و صفات مذموم و برشماری استعدادهای انسان،ماهیت او را به بهترین گونه به تصویر کشیده است(امان آبادی ،۱۳۸۲)، که می توان آن ها را به سه دسته قوانین و اصول حیات آدمی،قوانین و اصول مربوط به خود انسان و اصول و قوانین مربوط به حیات واقعی انسان تقسم نمود (جعفری،۱۰۴:۱۳۶۱).
بر اساس آموزه های دینی اصول تربیتی خودکنترلی عبارتند از:
۱-۷-۲- اصل خدامحوری
یکی از عام ترین اصول در تربیت اسلامی است که جوهره ی اساسی رفتار یک فرد دین دار را تشکیل می دهد.مفهوم خدا محوری به طور مشخص عبارت است ازانجام و یا قصد انجام تمامی اعمال و رفتار انسان بر اساس معیارهایی که خداوند برای انسان ها تعیین کرده است، که به منظور کسب رضایت الهی صورت پذیرد.بر این اساس فردی که به کنترل نفس خویش اقدام می کند ،فعالیت خود را براساس معیار های الهی ساماندهی می نماید(انصاریان،۱۳۸۹).
۲-۷-۲- اصل تعبد مداری
مفهوم واژه ی تعبد از نوعی ارتباط انسان(عبد)با خدا(معبود)که مستلزم تواضع،خشوع و فروتنی در برابر او و پرهیز از هر گونه طغیان،تکبر و گردن کشی از دستورها و احکام او است،(ابن فارس ،۱۴۱۰:۲۰۶).از نظر قرآن فرد مؤمن تنها دلیل انجام عمل را اطمینان به سرچشمه گرفتن آن از جانب خداوند میداند و به صرف آگاهی از این نکته که عمل مزبور از دید الهی مطلوب یا غیرمطلوب است اقدام به انجام آن یا اجتناب از آن میکند.بر این اساس فردی که به کنترل نفس خویش اقدام می کند ،آگاه است که فعالیتشاز نظر خداوند مطلوب است(انصاریان،۱۳۸۹).
۳-۷-۲- اصل عدم کناره گیری از زندگی
نظر به آن که دین،ناظر بر کلیه ی جوانب زندگی انسان است،با نگرشی فراتر از رفع نیازهای مادی،جهت دهنده ی بسیاری از درخواست های انسان در روند زندگی فردی و اجتماعی از جهت انتخاب،نحوه ی عمل و مسیر آن است.بنا براین تربیت بر محور چنین نگرشی مستلزم عدم انفکاک از متن زندگی است.
آن چنان که در چارچوب تربیت دینی،ترغیب به کناره گیری از اجتماع و تقویت روحیه ی انزوا و مرتاضانه در فرد،امری کاملا غیر متعارف است(مطهری،۱۳۵۴،۲:۲۴۱).بر این اساس فردی که به کنترل نفس خویش اقدام می کند،از اجتماع کناره گیری نمی کندو از متن زندگی منفک نمی شود.
۴-۷-۲- اصل توجه به فرد
در اندیشه ی دینی اسلام،انسان به صورت فردی در مدار تربیت و اصلاح قرار می گیرد.مفاهیمی چون تهذیب،تزکیه،تأدیب در فرهنگ اسلامی،حاکی از نوعی رویکرد اصلاحی و تربیتی فردی است(انصاریان،۱۳۸۹).
بر این اساس،فردی که به کنترل نفس خویش اقدام می کند معتقد است که:
الف- انسان مسئول اعمال خویش است؛کلُُّ نَفْسِ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَه(مدثر،۳۸).
ب- هر فرد باید در مدار کنترل و نظارت خداوند و نه دیگر عواملی چون جامعه باشد؛مَّا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِید(ق،۱۸).
ج- انسان به تنهایی مورد محاسبه و ارزیابی قرار می گیرد؛لَّقَدْ أَحْصَئهُمْ وَ عَدَّهُمْ عَدًّا(مریم،۹۴).
۵-۷-۲- اصل عمل گرایی
از منظر دینی در کنار آگاهی های انسان عملکرد وی همواره مورد سنجش قرار می گیرد،چنان چه هرگاه بر آگاهی تأکید می شود،انعکاس آن در حیطه ی رفتاری انسان نیز مد نظر است.بر این اساس فردی که به کنترل نفس خویش اقدام می کند،صرف نظر از شناخت و آگاهی نسبت به آنچه عمل می کند، انعکاس آموخته های خود را در رفتار مبتنی بر خویشتن داری و مهار نفس مورد دقت نطر قرار می دهد(انصاریان،۱۳۸۹).
۶-۷-۲- اصل اخلاق مداری
اخلاق از مهمترین ارکان و اهداف مهم دین است.مقصود از تمامی معارف دین و انجام مناسک و شعائر،ایجاد تحول اخلاقی در انسان است.آن چنان که اگر عناصر معرفتی و عبادی در دین،نتواند در حوزه ی اخلاقی تأثیرگذار باشند،کمال خود را نیافته اند و این موضوع به وضوح در قرآن روشن است،چرا که قرآن کسب معرفت راابزاری برای نیل به تحول اخلاقی می داند.حال آن که آن معرفت در حوزه ی جهان شناسی باشد،یا آگاهی از امور غیب و یا معرفت از وقایع تاریخی(هود،۱۲۰)و از سویی دیگر،نگاه قرآن به احکام و شریعت نیز،نگاهی حاکی از توجه به اخلاق است همانطور که خداوند می فرماید:اتْلُ مَا أُوحِىَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَ أَقِمِ الصَّلَوهَ إِنَّ الصَّلَوهَ تَنهَْى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبرَُ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُون(عنکبوت،۴۵).بر اساس این اصل فردی که به کنترل نفس خویش اقدام می کند اقدام خود را نوعی تحول در جهت کسب فضائل اخلاقی در جهت رسیدن به کمال انسانی قلمداد می نماید(انصاریان،۱۳۸۹).
۷-۷-۲- اصل اعتدال گرایی
اصل اعتدال گرایی،بیان گر رعایت اعتدال و توازن در تربیت انسان و پرهیز از گناه و افراط و تفریط است.البته این اصل متضمن دو امر است:
الف- مفهوم اعتدال،دربرگیرنده ی جامعیت است.بدین معنا که آن چه در تربیت اسلامی مدنظر قرار می گیرد،شامل تمام نیازها و خواسته های وجودی انسان است.و این جامعیت مستلزم رعایت اعتدال در میان نیازهای مزبور و پرهیز از افراط و تفریط در مواجهه ی با آن هاست.
ب- رعایت اعتدال و میانه روی برای پاسخ گویی به یک نیاز،انسان را از افراط و زیاده روی در پرداختن به آن باز می دارد(انصاریان،۱۳۸۹).
بر اساس اصل اعتدال گرایی ،فرد خود کنترل از افراط و تفریط پرهیز نموده و با پیروی از موازین شریعت جانب میانه روی را طی کرد و بر آن تداوم می ورزد.
۸-۷-۲- اصل نظارت مداری
اصل نظارت مداری بیان گر آن است که هستی در محضر خداوند تبارک و تعالی است و او بر همه ی امور آگاه است.بنابراین تأثیر کیفیت نظارت بر رفتار و احوال انسان،مرهون میزان آگاهی و اعتقاد او نسبت به امر نظارت و چگونگی آن است(انصاریان،۱۳۸۹).توجه به اصل نظارت الهی بر اعمال انسان باعث می شود فرد در هر لحطه خود را در پیشگاه خداوند حاضر ببیند و در مواجهه با ناشایست ها نفس خود را مهار و خویشتن را کنترل نماید.
۹-۷-۲- اصل آخرت گرایی
جهت گیری زندگی بر مبنای آخرت گرایی،تحولی اساسی در رفتار و سلوک انسان ایجاد می کند.تربیت دینی مسئولیت ویژه ای در باروری عقل دینی از رهگذر القای ذهنیت آخرت اندیش دارد.از این رو مفاهیم دینی مشحون از یادآوری سرای جاوید و ایجاد تنبه در انسان نسبت به آن است(انصاریان،۱۳۸۹). مانند آن که خداوند می فرماید:وَ اتَّقُواْ یَوْمًا لَّا تجَْزِى نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیًْا وَ لَا یُقْبَلُ مِنهَْا شَفَاعَهٌ وَ لَا یُؤْخَذُ مِنهَْا عَدْلٌ وَ لَا هُمْ یُنصَرُون(بقره،۴۸).امام خمینی(ره)درباره ی تأثیر آخرت گرایی در تربیت انسان می فرمایند:« اگر انسان باورش آمد که یک مبدأ برای این عالم است و یک بازخواستی برای انسان است،در یک مرحله ی بعد مردن،فنا نیست؛مردن انتقال از یک نقص به کمال است؛اگر این را باورش بیاید،این انسان را نگاه می دارد از همه ی چیزها،از همه ی لغزش ها »(فراهانی ،۱۳۷۸:۱۵۲–۱۰۵).
۱۰-۷-۲- اصل آرمان گرایی
جهان ماهیت از اویی و به سمت اویی دارد و حاکمیت جهان از آن یک نظام عالی هدایت است(مطهری،۱۳۷۱:۲۳۳).تربیت دینی بر اساس آرمانی مشخص انجام می پذیرد و در چارچوب آن،اقدامات مربوط به انتخاب هدف ها و اتخاذ رویه های تربیتی صورت می پذیرد.بر اساس این اصل فرد خود کنترل هدف غایی آفرینش بشر را که رسیدن به قرب الهی است در نظر داشته و خود را از موانعی که وی را از هدف اصلی دور می کند نگه می دارد.
۱۱-۷-۲- اصل خوف و رجا(بیم و امید)
خوف و رجا در تربیت دینی مکمل یکدیگرند و همواره انسان را از یأس و غرور پیراسته و به امید و تواضع آراسته می سازند.
هرگز نمی توان حرکت های سازنده ی تربیتی که منجر به اصلاح و تغییر رفتار در انسان می شوند را بدون وجود انگیزه ای آشکار متصور شد.تشویق و تنبیه،پاداش و جزا و در نهایت بهشت و جهنم در تعابیر دینی،نمادی روشن و عاملی اساسی جهت ایجاد انگیزش در انسان از رهگذر نوعی بیم و امید و ترس و عشق است.چرا که انسان با ترکیبی متعادل از بیم و امید،حرکتی را آغاز و یا آن را رها می کند.از این رو هیچ گامی در جهت اصلاح و تغییر وضعیت موجود،بدون گذر از میان این دو مهم،در سطوح مختلف ممکن نیست(قطب،۱۳۶۲:۱۸۲).
با در نظر گرفتن این اصول که اصل های تعلیم و تربیت در اسلام را تشکیل می دهند(انصاریان،۱۳۸۹)و همچنین دستاوردهای این اصول اعم از پیروی از قوانین ماندگار الهی،انگیزش درونی ناشی از حضور خدا نزد خود،کسب عزت نفس از طریق اتکال به خدا، استغناء درونی از دیگران،رهایی از احساس تنهایی،پرهیز از ذهن گرایی،القای روح معناداری به انسان و ایجاد اعتماد و امید در او و به ویژه مراقبه و محاسبه که از دستاوردهای مستقیم اصل نظارت مداری است،به ضرورت وجود نوعی کنترل درونی پی خواهیم برد که به اندیشه و رفتار انسان صبغه ی الهی دهد.دانشمندان از این نیرو به مهارت خودکنترلی تعبیر کرده اند.
۸-۲- قلمرو خودکنترلی
آزادی یکی از گران مایه ترین ارزش های انسانی است که همواره در طول تاریخ به عنوان یک ایده آل سیاسی و اجتماعی مطرح بوده است.به دلیل اهمیت فراوان آزادی،تعریف های متفاوتی از آن توسط اندیشمندان ارائه شده است.اما آن چه که مسلم است آن است که آزادی نه رهایی انسان از هر قید و محدودیت است و آن چنان که بعضی گفته اند آزادی به معنای رهایی مطلق انسان قابل تصور نیست.چرا که حتی اگر در زندگی انسان هیچ عامل محدود کننده ای وجود نداشته باشد،حداقل نیروی تفکر انسان یا حیات جمعی او محدودیت هایی برای او ایجاد می کند و نه آن که گفته اند آزادی یعنی هر فردی بتواند آن چه را که میل دارد انجام دهد،بدین علت که انسان نمی تواند خود را تسلیم تمایلات خویشتن نماید،زیرا تمایلات انسان همگی با ارزش نیستند و غالبا با هم در تضادند.و از سویی دیگر انسان موجودی منفرد نیست و اینکه انسان حتی در یک گروه کوچک بتواند تمایلات فردی خود را ارضا نماید قابل تصور نیست.بنا بر این آن که خود را از شر عامل خارجی رها می سازد و خویشتن را تسلیم تمایلات می کند،ناخواسته خود را اسیر عاملی کرده است که به هیچ وجه تحت ضابطه و قاعده در نمی آید(شریعتمداری، ۱۳۶۷: ۳۷۱-۳۶۸).
لذا در همه ی این تعاریف تلاش شده است که آزادی را از آن جهت که در واژه شناسی به معنای اختیار، حریت، قدرت عمل و ترک عمل، قدرت انتخاب، رهایی و خلاصی است و از جمله معانی شایع آن، فقدان موانع برای تحقق آرزوهای انسان است که فقدان منع و جلوگیری،شایع ترین معانی آزادی است، معنا شود.و متأسفانه تنها به معنای سلبی آزادی توجه داده شده و به کلی از معنای ایجابی آن غفلت شده است.
آن چه که سبب تفاسیر متعدد و متفاوت از آزادی شده است تفاوت در مبانی انسان شناسی و به تبع آن،جهان بینی است.لهذا جهان بینی الهی مبانی ویژه ای برای آزادی و جهان بینی الحادی مبانی خاص به خود را برای آزادی تعریف و ترسیم می نماید.از دیدگاه اسلام و جهان بینی الهی در تفسیر آزادی،دو مبنای کلی طبیعت و فطرت وجود دارد.و براین اساس باید طبیعت را هدایت،تعدیل وکنترل کرد و به آن جهت داد،چرا که اوصاف مذموم و ضد ارزشی فراوانی که در قرآن برای انسان برشمرده شده است مثل: هلوع، جزوع، منوع، ظلوم، جهول به طبیعت انسان و صفات ارزشی و ممدوح قرآنی برای انسان مثل:خلافت الهی، امانتداری،معرفت پذیری، عقلانیت به فطرت انسان بر می گردد.لذا بایستی طبیعت را کنترل و فطرت را آزاد گذاشت.
بنابراین،باید آزادی را از معانی گوناگون دیگری چون استقلال وجودی و اختیار ،عدم وابستگی به اعتبارات و آمال و آرزوهای محدود و فناپذیر،حاکمیت بر سرنوشت خویش جدا کرد تا انسان از دام مغالطه های لفظی و معنوی و تحریف و انحراف و التفاط محفوظ بماند.
آن چه که به این بحث کمک می کند،یکی از نظریات بسیار کارآمد و ضروری استاد شهید مطهری(ره)در عرصه ی آزادی است.و آن، تفکیک آزادی تفکر و اندیشه از آزادی عقیده است.که ایشان از آن،عدم تفکیک آزادی معنوی از اجتماعی را نتیجه گرفته اند و معتقدند اگر نبایست آزادی های اجتماعی معنا و مبنای سازنده پیدا کند و در مسیر انسانیت و تکامل و سعادت بشر واقع گردد،نباید آزادی های اجتماعی را از آزادی معنوی جدا سازی کرد و یکی از آفات و بلایای جبران ناپذیر سبز فایل را همانا جدا کردن این دو مقوله از هم و گسست و حتی تضاد برقرار کردن بین آنها دانسته اند که آزادی با مبانی امانیستی و لیبرالیستی را ایجاد کرده و اباحه گری و انحراف های اخلاقی - تربیتی و در حقیقت بردگی انسان و اسارت او در زندان شهوات را به ارمغان آورد و از آزادی سوء استفاده شده، یا مورد استفاده ابزاری برای افسار گسیختگی واقع شده است.
انسان که بر فطرت توحیدی و با حقیقتی ماوراء الطبیعی آفریده شد و به واسطه آن روح ریحانی و روحانی-متافیزیکی و همه گرایش های عالی وجودی و با معیار معرفت و عقلانیت و حریت به مقام خلافت و ولایت الهیه برگزیده شد و کرامت تکوینی نفس و فضیلت وجودی و نسبی یافت،برای دست یابی تشریعی به مقام خلافت و راه یابی به کرامت حقیقی،راهی جز رهایی از انانیت و هجرت انفس و خروج از تاریکی های نفس ندارد.بنابر این،آزادی معنوی همان آزادی درونی و رهایی از همه قیود و آفات و آسیب های درون ذات، یا صفات نکوهیده طبیعی انسان و گرایش طبیعی انسان(معنای سلبی)و نیز گرایش به سوی صفات پسندیده فطری و بینش و گرایش و کشش های فطری(معنای ایجابی) است.به عبارتی دیگر آزادی معنوی(آزادی درونی)،همان مسیر از خودشناسی-خودآگاهی تا خودسازی و خودرهایی است که انسان را از ماسوای الهی عبور می دهد تا به حقیقت واحد برساند(رودگر،۱۳۹۲).
بنابر آن چه گفته شد،آزادی معنوی ره آورد نبوت، ایمان و کتاب های آسمانی است که با عنوان جهاد با نفس یا جهاد اکبراز آن یاد شده است که آدمی با حقیقتی ماوراء الطبیعی و فطرت الهی،همواره بر اساس فطرت الهی خود ،طبیعت خود را کنترل و هدایت نموده و آزاده از من و ما و هواهای نفسانی به آزادی درونی رسیده است و آزادی برابر با ایده آل نیست ،که وسیله ای برای نیل به ایده آل هاست.
۹-۲- مبانی اسلامی خودکنترلی
دین به عنوان وجه اصلی امتیاز بشر،همواره در طول تاریخ به عنوان بخشی از زندگی انسانی بوده است و در همه ابعاد تاریخ انسان،قابل ردیابی است ،آن چنان که حتی گاهی افراد غیرمذهبی نیز،در زمان های بحرانی به خدا یا قدرت های غیرطبیعی متوسل می شوند.خداوند در این باره می فرماید:وَ إِذَا مَسَّ الْانسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِیبًا إِلَیْهِ ثمَُّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَهً مِّنْهُ نَسىَِ مَا کاَنَ یَدْعُواْ إِلَیْهِ مِن قَبْلُ وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَندَادًا لِّیُضِلَّ عَن سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلاً إِنَّکَ مِنْ أَصحَْابِ النَّار(زمر،۸).
دین در نگرش اسلامی به مجموعه عقاید، احکام و اخلاق دارای خاستگاه قدسی و وحیانی تعریف میشود(جوادی آملی،۱۳۷۳:۹۳).بر اساس این تعریف، دین بر سه عنصر کلیدی استوار است.هر سه عنصر به صورت مرکب، حیات دینی انسانها را شکل میبخشند.حیات دینی انسان که تأمین کننده اهداف دینی و انسانی اوست،در بستر قلمروهای دینی سامان مییابد.قلمروهای دینی،سازگار با عناصر دینی طراحی و تسهیل کننده ی تحقق نقشهای محوری عناصر دینی به شمار میروند.قلمرو ایمان و باور(حوزه عقاید دینی)،قلمرو رفتار(حوزه اخلاق)و قلمرو تشریع(حوزه احکام و فقه)قلمروهای سهگانه نظام معیشتی دینی است که هرکدام از آنها ظرفیتهایی را در اختیار انسان میگذارد تا انسانها در زندگی اجتماعی و فردی به کمال مطلوب برسند(حیدر کوشا،۱۳۸۹).
اسلام در سیاست کنترلی خود، هم به کنترلهای رسمی و هم به کنترلهای غیررسمی توجه داشته است و از سویی سازوکارهای کنترلی دین به گونهای طراحی شده است که سازوکارهای رسمی و غیررسمی به صورت همسو عمل می کند و این مسئله یکی از نقاط قوت سیاست کنترلی دین به شمار میرود.زیرا کنترلهای غیررسمی ،اهرمها و سازوکارهای درونی را در خود جای داده و کنترلهای رسمی و بیرونی هنگامی کارآمد خواهد بود که با اهرمهای درونی همساز باشد(حیدر کوشا،۱۳۸۹به نقل از سلیمی و دلاوری،۱۳۸۷).
بنابراین،دلایل متنی و آموزه های غنی دینی بر آثار اخلاقی،اجتماعی،روانی،فرهنگی و نیروی مهارگری اعتقاد دینی تصریح و تأکید دارند.حجم کم اما رو به افزایش پژوهش ها نشانگر این است که عموم افراد و به ویژه جوانانی که در معرض فعالیت های مذهبی و معنوی قرار دارند،از یک ظرفیت بازدارندگی بالقوه در مقابل بزهکاری برخوردارند.
یکی از فرآیندهای زیربنایی که مذهب از طریق آن،نقش بازدارندگی خود را ایفا می کند،ظرفیت خود مهارگری و یا همان کنترل غیر رسمی است (حسین خانزاده و همکاران،۱۳۹۰).خودکنترلی در میان انواع ارتباطات انسان که در سطوح ارتباطات درونفردی، ارتباطات بین فردی، ارتباطات شبکهای، ارتباطات جمعی، ارتباطات گروهی و ارتباطات برون فردی(گیل و آدامز ،۱۳۸۴:۲۴۴)و با تقسیم بندی دیگری درحوزههای رابطه انسان با خود، رابطه انسان با خدا، رابطه انسان با دیگران، رابطه انسان با محیط(میرزایی اهرنجانی و همکاران، ۱۳۸۵:۹۶)مطرح شده است،در حوزه ی درون فردی(رابطه انسان با خود)جای می گیرد و معارف دینی،همواره به این مهم توجه داده اند.
تمامی آیات و روایاتی که مبانی دینی ارتباط درون فردی یارابطه ی انسان با خود را ترسیم می کند،ناظر به حقیقت انسان و نفس اوست که هویت اصلی انسان را تشکیل میدهد.خداوند متعال علاوه بر آن که نفس انسان را به عنوان حقیقت او معرفی کرده است، نفس را منشأ درک حقایق و کسب فضایل قرار داده که انسان با درک از خویشتن خویش میتواند خدا را بشناسد و به رستگاری و سعادت دنیا و آخرت دست یابد و در صورت غفلت از خود و نادیده گرفتن و انکار نفس، هم خدا را فراموش خواهدکرد و هم هویت خویش را به هیچی و پوچی تبدیل میکند.
بنابراین،شناخت و باور نفس انسان، اساسیترین شالوده ی تفکرات و اعمال و رفتار انسان را تشکیل میدهد و به همین جهت است که خداوند در آیات متعدد انسان را به نفس خود توجه داده تا در آن تدبر نماید، درست بشناسد، و آن را از هرگونه پلیدی و آلودگی پاک و منزه دارد و عملش را منطبق بر دستورات و احکام دین کند.
با توجه به آن چه ذکر شد می توان زمینه های دینی رابطه انسان با خود را به شرح ذیل تقسیم نمود: