(الزهاوی،۱۹۷۲، ج۱: ۶۷۹)
(ما رهبر و سرپرست داریم، ولیکن شمشیرش کند و شکسته است، رهبر عراقی هیچگاه سلاح کند و بیارزش نداشت. نه شمشیرش برنده است و نه لشکرش بسیار، انسانی که برای خود احترام قائل باشد هیچگاه ذلت و خواری را نمیپذیرد.)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
شاعر در این بیت به شیوۀ هجو در معرض مدح، پادشاه را نقد کرده است. ابتدا عنوان “رهبر” را برای پادشاه استفاده میکند، که معنایی والاتر از پادشاهی دارد و سپس او را متهم میکند به اینکه با وجود سرپرستی و راهبری دیگران، حداقل لوازم پادشاهی یعنی سلاح و سپاه در مقابل دشمنان ندارد، تا چه برسد به رهبری. همچنین در بیت آخر با بیان عبارتی در باب حکمت، با بهره گرفتن از شیوۀ تعریض، پادشاه را تندتر نقد میکند و با زبان طنز او را به مقابله با دشمنان ترغیب میکند.
عبدالحمید در ابتدا با ادعای پیشبرد اصلاحات و بهبود اوضاع تمامی مردم، قدم در وادی سلطنت گذاشت؛ اما بعد از گذشت چندی در مقابل قانون و قانونطلبان ایستاد و مشروطه را حدود سه دهه به حالت تعلیق درآورد. در این مدت قانون فقط دستورات و اوامر شخص سلطان بود، که در برابر استعمارگران خاضع، اما در مقابل مردم خود بسیار تندخو و بیرحم بود. زهاوی در این زمان قصیده"حتی مَ تغفلُ” (غفلت تا کی؟!) را سرود که باعث تبعید وی به عراق گردید.
اَلا فَانتَبِه لِلأمـرِ حَتّـی مَ تغفلُ
أما عَلَّمَتکَ الحـالُ ما کنتَ تَجهَلُ؟!
وَمـا هـی إلا دُولـهٌ هَمَـجِیَّهٌ
تَسُـوسُ بِما یُقضی هَواها وَ تَعمَلُ
فَتَـرفَعُ بِالإعزازِ مَن کانَ جاهِلاً
وَ تَخفُضُ بِالإذلالِ مَن کـانَ یَعقِلُ
إذا نَـزَلوا أرضاً تَفاقَـمَ خَطبُها
کَـأنَّهُم فیـهـا البَـلاءُ المُوکَّلُ
(همان: ۲۹۰)
(هان! مراقب حکومت باش، تا کی در غفلت خواهی ماند؟! آیا حوادث پیش آمده تو را از ناآگاهی بیرون نساخت؟ این حکومت، حکومتی وحشی است که فقط براساس خواسته های خود کشور را مدیریت میکند. جاهلان را با عزت و افتخار به بلندپایگی میرساند و عاقلان را با خواری و ذلت به مرتبهای دون میکشد. هرگاه حاکمان آن به سرزمینی فرودآیند، مصیبتهایش افزون گردد، گویا آنها در آنجا بلایی حتمی بودند.)
شاعر در این قصیده به زبان طنز استبداد حمیدی را به چالش میکشد و چنین میگوید:
أیَـامُرُ ظِـلُّ اللهِ فی أرضِه بِما
نَهـی اللهُ عَنه وَ الکِتـابُ المنزَّلُ
وَ کَـم تُعَّد الأقوامُ أنَّک باذُلٌ
حقُوقاً لَهم مَغضُـوبهٌ ثُمَّ تَبخَلُ
تَقُـولُ إذا عَمَّ الفَسـادُ فإنَّنی
بِاصـلاحِه فی فُـرصَـهٍ مُتکفِّلُ
أبَعدَ خَرابِ المُلکِ وَ إذلالِ أهلِه