________
¨ وضعیت اقتصادی و رابطه با قدرت و ثروت
______________
■ عناصر روانشناسی
این قصه هم مانند اکثر قصهها سفر قهرمانی را نشان میدهد که در پایان قصه با کوله باری از تجربه و ازدواج با دختر پادشاه که درواقع پیوند با ناخودآگاه فردی و رسیدن به کمال روانی است، به زندگی عادیاش باز میگردد؛ اما همانگونه که در قسمت قبل هم گفته شد این قصه صرفاً برای ترغیب به کسب صفات پسندیده است و پرداخت روانشناسی آن چندان قوی نیست.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
■ باورهای عامیانه و خرافی
از نکات خرافی که در قصه به چشم میخورد و امروزه نیز به عنوان جادو و جنبل مطرح است، استفاده از حیوانات در درمان بیماریهای مختلف یا مقاصد دیگر است. در این قصه مغز گربهی سیاه را درمانگر کوری معرفی میکند.
■ سایر عناصر
خرج کردن مفداری از مال در راه حضرت علی (ع) و به طور کلی ائمهی اطهار و همچنین دادن پول برای خرج کفن و دفن مردهای که کسی را ندارد با این اصطلاح رایج میان مردم که «جسد مسلمان نباید روی زمین بماند» از نکات مذهبی رایج در قصه است.
۳-۴۰- ابراهیم گاوچران
* خلاصهی قصه
پیرمردی با پسرش ابراهیم کنار رودخانهای زندگی میکردند. روزی سیل آمد و فقط ابراهیم توانست خود را نجات دهد. بعد از مدتی ابراهیم گاوچران مرد ثروتمندی شد. بعد از شش سال، اربابش به ابراهیم یک گوساله داد. شبی ابراهیم خوابی دید و برای تعبیر خواب نزد قاضی رفت. قاضی در عوض تعبیر خواب گوساله را از ابراهیم گرفت. ابراهیم رفت و رفت تا به شهری رسید. همان شب، با دختری آشنا شد که قصد داشت با پسرعمویش فرار کند؛ اما از قضای روزگار، با ابراهیم همسفر شد و با ابراهیم ازدوا کرد. آن دو به شهر دیگری رفتند و در آنجا ساکن شدند. شبی شاه و وزیر را به خانهشان دعوت کردند. وزیر تا چشمش به زن ابراهیم افتاد، شاه را تشویق کرد که ابراهیم را از میان بردارد و زن او را به حرمسرای خود ببرد. شاه هم از ابراهیم چهل بشقاب جواهر خواست. ابراهیم به کنار رودخانهای که قبلاً در آن جواهر پیدا کردهبود، رفت تا به سرچشمه رسید. در آنجا باغ بزرگی دید که در آن دختری را سر بریده بودند و هر قطره خون دختر که توی آب میریخت به جواهر تبدیل میشد. ناگهان ابراهیم دیوی را دید که با روغنی سر دختر را به تنهاش چسباند و از او تقاضای ازدواج کرد؛ اما دختر قبول نکرد. درنتیجه دیو دوباره سر دختر را برید و رفت. ابراهیم بعد از رفتن دیو، سر دختر را به همان شیوه به تنهاش وصل کرد و از دختر خواست تا با او همکاری کند تا دیو را از بین ببرد. دختر قبول کرد و بعد از آمدن دیو آنچه را که ابراهیم به او گفته بود، دقیقاً انجام داد. بعد از رفتن دیو، ابراهیم شیشهی عمر دیو را پیدا کرد. در همین موقع دیو سر رسید. ابراهیم او را مجبور کرد که آنها را به شهر خودشان برساند. وقتی به شهر رسیدند، شیشهی عمر دیو را شکست و دیو نابود شد. این دختر که پریزاد بود به ابراهیم کمک کرد تا چهل بشقاب جواهر را آماده کند. شب که شاه و وزیر، برای بار دوم به خانهی ابراهیم آمدند. وزیر چشمش به زن دوم ابراهیم افتاد و دوباره طمع کرد. باز پادشاه و وزیر نقشه کشیدند که ابراهیم را از بین ببرند. صبح فردا به ابراهیم نامه نوشتند که باید بروی و گل قهقهه را بیاوری. ابراهیم این موضوع را با زن پریزادش مطرح کرد. زن به او نامهای داد و به او گفت: «این را به فلان چشمه ببر. دستی بیرون میآید، نامه را به او بده. بعد از چند لحظه صندوقی پیدا میشود، آن را بردار و بیار». ابراهیم همین کار را کرد. وقتی در صندوق را باز کرد، دختر زیبایی را با گل قهقهه و یک دست لباس شاهانه دید. گل قهقهه و لباس شاهانه را برای شاه فرستاد و آنها را برای شام دعوت کرد. شب که شاه و وزیر آمدند، وزیر چشمش به زن سوم ابراهیم افتاد. این بار پادشاه را ترغیب کرد که ابراهیم را از سر راه بردارد، به همین دلیل به او گفتند: «باید بروی آن دنیا و مهر پدران ما را بیاوری.» ابراهیم که از درخواستهای شاه عصبانی شده بود، نامه را به زن پریزادش نشان داد. زن او را راهنمایی کرد و با یاری دیگر پریان نقشهای کشیدند و پادشاه و وزیر را در آتش انداختند تا به نزد پدرانشان بروند. آنها سوختند و ابراهیم پادشاه شد.
■ عناصر اساطیری
¨ شخصیتهای اساطیری
____________
¨ کنشهای اساطیری
–آیندهبینی
آیندهبینی و اطلاع از آینده از کنشهای اساطیری است که معمولا قهرمان با خواب دیدن آینده خویش را میبیند (رجوع شود به قصهی۱۹). در این قصه قهرمان در پی خوابی که دیده، سفری را آغاز میکند که طی آن با همسرش و دختری پریزاد آشنا و در نهایت نیز پادشاه میشود.
¨ موجودات و پدیده های اساطیری
-پری
(رجوع شود به قصهی ۲۸)
- تبدیل شدن قطرههای خون به جواهر
در قصههای عامیانه، بسیار اتفاق افتاده که قطرهای از خون قهرمان یا فرد بیگناهی تبدیل به گل،گیاه یا جواهر میشود. در این قصهها آنچه که خون به آن مبدل میشود، همرنگ خون یعنی سرخ است. ظاهراً سرچشمهی اینگونه حکایتها به هزاران سال پیش، به دوران نخستین جوامع کشاورزی بر پهنهی زمین مربوط است.
میدانیم که باران و گیاه برای جوامع کشاورزی مهمترین ارکان زندگی است، خاصه اگر این کشاورزان در سرزمینی مانند ایران زندگی کنند که آب و باران در آن کم باشد، چنان که گاه فقدان آب همهی سرمایه و هستی کشاورزان را تهدید به نابودی میکند. انسان ابتدایی هنگامی که میدید با فروباریدن قطرههای باران بر زمین، گیاه از زمین میروید، مجذوب و محسور نیروی اعجازآمیز قطرههای باران شد و دربارهی آن افسانهها سااخت. او تصور کرد که اگر باران نبارد یا باریدن آن به تأخیر افتد، با ریختن خون قهرمانی بر زمین حتماً گیاه خواهد رویید (افشاری،۱۳۸۲: ۵۶۰).
افشاری در ادامه چنین بیان میکند که این موضوع، یعنی تبدیل خون به گیاه، را در اسطورههایی مانند اسطورهی اینین و دموزی در آسیای میانه، اسطورهی راماین در هند و اسطورهی سیاوش در ایران شاهدیم. نکتهی قابل توجه در این قصه، این است که خون دختر پریزاد تبدیل به جواهر میشود، این موضوع نیز به نوعی به همان اسطورههای ایزد نباتی مربوط میباشد.
شاید از آنرو که طلا و جواهر نیز جزء مال و نعمت انسان محسوب میشود و خون ایزد نباتی درواقع برای فراوانی نعمت و افزایش برکت ریخته میشد، در برخی قصهها ذکر شدهاست که خون قهرمان قصه به جواهر مبدل گردیدهاست. حضور آب در این قصهها نیز پیوند آنها را با اساطیر باروری تأیید میکند (افشاری ۱۳۸۲: ۵۶۳).
نکتهی دیگری که در مورد این قصه، قابل توجه است این است که قهرمانها در اسطورهها معمولا مردان هستند؛ اما در قصهها دختر هستند و گاه دختری از جنس پری، بهرحال باید در نظر داشت که قصه با اسطوره متفاوت است و لزومی ندارد که قصهها دقیقاً مطابق با اسطورهها باشند. آنچه در این میان مهم است وجود پارهای از نشانه های این اسطورهها در قصههاست هرچند که با تغییر و تحولی همراه باشد.
-دیو
(رجوع شود به قصهی ۱۲)
■ عناصر اجتماعی
¨ طبقات اجتماعی، شخصیتها و روابط بین آنها
این قصه روایت دیگری از خوشبخت شدن یک کچل فقیر با بهره گرفتن از کمک پریزادها است. دو طبقهی اجتماعی در قصه به چشم میخورد، ابراهیم، کچل فقیری که با دیدن خوابی زندگیاش متحول میشود. وی نمایندهی مردم فقیر و یکی از شخصیتهای مطرح قصههای عامیانهی فارسی است(رجوع شود به قصهی۲۷). طبقهی دیگری که از آن نام برده میشود، طبقهی حاکم است که قاضی، وزیر و شاه هر سه متعلق به این طبقه هستند. قاضی فردی طماع است که در ازای گرفتن گوسالهی ابراهیم حاضر به تعبیر خواب وی میشود. در مورد شخصیت قاضی به قصهی ۲۶ رجوع شود. شخصیت بعدی، وزیر که طبق معمول شخصیتی مکار، چشمچران و تأثیرگذار بر شاه است. نفر آخر این طبقه، شاه است که شخصیتی منفعل و تسلیم نظر اطرافیان دارد (رجوع شود به قصهی۵). مکرهای وزیر و تلاش ابراهیم برای حل آن ها موجب ارتباط بین آنها میشود. از دیگر شخصیتهای قصه، زنان ابراهیم هستند که تنها زن اولش آدمیزاد است و دو زن دیگر پریزاد هستند ولی در مورد روابط آنها با هم و رابطهشان با ابراهیم صحبتی در میان نیست.
¨ آداب و رسوم
________
¨ وضعیت اقتصادی و رابطه با قدرت و ثروت
در این قصه و قصههای مشابه، شخصیت اصلی قصه جوان فقیری است که از قضای روزگار به ثروت میرسد و در نهایت با مجازات شاه و وزیر، پادشاه میشود؛ اما نکتهی قابل توجه در این قصه دعوت نخستین از شاه و وزیر به انگیزهی شناخته شدن در شهر است. البته این موضوع امروزه و در دنیای کنونی نیز وجود دارد. وابستگی و ارتباط با بزرگان و سرشناسان یک شهر، اولین راه برای شناخته شدن در آن شهر است.
■ عناصر روانشناسی
در این قصه، قهرمان به واسطهی دیدن خوابی سفری را آغاز میکند که در پایان آن به ازدواج و پادشاهی میانجامد. در قصهی ۱۹ در مورد ارتباط خواب و ناخودآگاه گفته شد، در این قصه هم نقطهی شروع کمال قهرمان خواب دیدن است. قهرمان در ادامهی سفرش با دختری آشنا شده و با وی ازدواج میکند، این امر به معنای اتصال هشیاری و ناهشیاری فرد است. بعد از ازدواج با دختر، قهرمان با چند پری آشنا و به کمک آن ها موفق میشود خواسته های نامعقول پادشاه را برآورده کند و درنهایت نیز به پادشاهی برسد. پریان بنا به نوشته های سرکاراتی در کتاب سایههای شکار شده، ناخودآگاه وجود آدمی هستند. به این ترتیب در این قصه قهرمان با ازدواج، قوهی ناخودآگاهش فعال شده و با بهره گرفتن از آن میتواند راه رسیدن به کمال روانی را برای خود هموار کند.
■ باورهای عامیانه وخرافی
یکی از باورهای خرافی که در قصه به چشم میخورد، دعا خواندن پری است. همانگونه که در قصهی ۲۸ نیز اشاره شد، نام پری هم در اوستا و هم در قصههای عامیانه بارها تکرار شده است. در اوستا نام پریان در کنار جادوان به کار رفته و همین امر در قصهها به شکل ورد خواندن یا جادوگری پری، البته به نفع قهرمان قصه نمود یافته است. در این قصه نیز پری با خواندن وردی از خون خود جواهر درست کرده و به قهرمان میدهد تا خواستهی پادشاه را اجابت کند. به طور کلی دعا و ورد خواندن برای ایجاد تغییری در شرایط طبیعی، یکی از مواردی است که در میان مردم وجود دارد.
■ سایر عناصر
_________
۳-۴۱- ابنملیح
* خلاصهی قصه
روزی، مردی تصمیم گرفت به دیدن ابنملیح برود. مرد زیر درختی خوابیده بود. بالای درخت عقاب بزرگی لانه داشت. مرد دید ماری از درخت بالا میرود تا جوجههای عقاب را بخورد. مار را کشت و جوجههای عقاب را از مرگ نجات داد. عقاب به مرد کمک کرد تا به نزد ابنملیح برود. عقاب مرد را در جزیرهای که ابنملیح درآن زندگی میکرد، پیاده کرد. مرد رفت تا به کاخ ابنملیح رسید. در آنجا جوان زیبایی را دید که بردهی سیاهی نزد او قدم میزد. مرد از ابنملیح خواست تا قصهاش را تعریف کند. ابن ملیح چنین آغاز کرد: «این خانم دختر عموی من است. ما با هم زندگی خوشی داشتیم. روزی به من گفت: «بیا خودمان را مقطوعالنسل کنیم تا بعد از مرگ هر کدام، دیگری هرگز ازدواج نکند. من این کار را کردم؛ اما او نکرد. بعد از مدتی طلاق گرفت و چون در این قصر به جز ما و این غلام سیاه کس دیگری نبود. از من اجازه گرفت تا زن این غلام شود». وقتی قصهی ابنملیح تمام شد، میخواست مرد را بکشد. مرد یکی از پرهای عقاب را آتش را زد. عقاب حاضر شد، او را بر پشت خود سوار کرد و به پرواز درآمد.
■ عناصر اساطیری
¨ شخصیتهای اساطیری
_____________
¨ کنشهای اساطیری
____________
¨ موجودات و پدیده های اساطیری
-عقاب (سیمرغ)
یکی از معانی واژهی سَئِنه که در اوستا به معنی سیمرغ به کار رفته، عقاب است (رجوع شود به قصهی۳۰). در این قصه، عقابی که مرد جوجههایش را نجات میدهد، همان سیمرغ با همان ویژگیهای یاریگری به قهرمان و پر اسرارآمیز است.
■ عناصر اجتماعی
¨ طبقات اجتماعی، شخصیتها و روابط بین آنها
در این قصه از طبقات اجتماعی صحبتی به میان نیاورده است؛ اما زندگی ابنملیح در قصر میتواند بیانگر این مطلب باشد که ابنملیح، شخصیتی مرفه است. زندگی وی در محیطی دور از اجتماع. به گونهای که مرد برای یافتن ابنملیح با کمک عقابی از هفت دریا میگذرد و همچنین زندگی مرفه وی باعث شده که دیگران تصور کنند وی فردی بیغم است، اما وقتی مرد به آنجا میرسد متوجه میشود که آن کس که همه او را بیغم و رنج تصور میکنند، به رغم داشتن زیبایی و ثروت به دلیل زندگی محبوبش با غلام سیاه، غمگینترین موجود است.
در این قصه همچنین به بیوفایی زنها اشاره میکند. آنچه نباید از نظر دور بماند، تأثیر محیط و اقلیم خوزستان بر قصه است. این تأثیر را در نام ابن ملیح و محل سکونت وی که جزیرهای دور است، میتوان دید.