۱۹۹۰م
مولوی جلال الدین حقانی
وزیرستان شمالی
ولایت بکتیا
فرست
جنگ علیه نیروهای غربی
مخاالف دولت حامدکرزای و همسو با ارتش پاکستان
همسو با طالبان و القاعده
القاعده
وهابیت
۱۹۹۸
اسامه بن لادن
سراسر جهان
جهاد علیه مسیحیان و یهودیان
ضد آمریکایی
۳-۱۱-۳- ردهبندی گروه تحریک طالبان پاکستان:
۳-۱۱-۳-۱- گروه محسود[۷۵]:
این گروه هستهی تحریک طالبان پاکستان را تشکیل میدهد و از عناصر آن میتوان بیت الله محسود را نام برد. در سراسر نواحی قبیله نشین فدرال فعالیت دارند. جهاد علیه دولت پاکستان از اهداف آنان میباشد.
۳-۱۱-۳-۲- طالبان مقامی یا محلی:[۷۶]
این گروه، از گروه های مولوی نذیر(در وزیرستان جنوبی) و گل بهادر (در وزیرستان شمالی) تشکیل گردیده و اهداف اصلی آنها، حمایت از جهاد در افغانستان میباشد.
۳-۱۱-۳- ۳-طالبان پنجابی[۷۷]
این جناح از گروه های فرقه ای متمرکز در داخل پاکستان بوده و اهداف آنان جهاد علیه هند با موضوع کشمیرمیباشد (ساناجمال وام احسن ،۲۰۱۵: ۳ و ۵ و ۶ ).
۳-۱۱-۴- ویژگیهای فکری و اندیشه های سیاسی طالبان پاکستان:
ویژگیهای فکری و اندیشه های سیاسی طالبان را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
۳-۱۱-۴-۱- اجرای شریعت:
یکی از پیچیدگیهای اساسی در بینش طالبان به طور اخص و بنیادگرایی افراطی به طوراعم، روح تعبدگرایی و قداست بخشی نسبت به دستاوردهای کلامی و فقهی پیشینیان میباشد. بنیادگرایی افراطی، دوران صدراسلام و میانه را دوره طلایی و مصون از هر نوع خطا تلقی نموده و راجع به تفاسیر و تأویلهای دینی این دوره، اعتقاد جزمگرایانه دارد. اجتهاد و استنباط تازه، در این مکتب جایگاهی ندارد و مردم عموماً موظف به پیروی نقادانه از کلمات و گفتار علمای سلف میباشند. برداشت صرفاً تقلیدگرایانهی اینها از دین، سبب بدبینی و حتی دشمنی آنان با الگوهای زندگی رایج در دنیای معاصرجهان اسلام گردیده است. تنها الگوی مطلوب در نزد بنیادگرایان افراطی، الگوی زندگی جوامع روستایی قرون اولیه اسلامی میباشد. همچنین تفسیر آنان از مفاهیمی مانند توحید و شرک که بنیاد اندیشهی کلامی بنیادگرایی افراطی را شکیل میدهد، در مغایرت آشکار با تفاسیر رایج آن مفاهیم در نزد سایر مکاتب اسلامی است. شاه ولیالله هندی، رهبرفکری بنیادگرایی افراطی در شبه قاره، دایره توحید را تا آنجا تنگ مینمایدکه حتی هر نوع استمساک ظاهری به وسایل دیگر را که در راستای قدرت الهی در نظرگرفته شده باشد، شرک به شمارمیآورد (عارفی ،۱۳۷۸: ۲۰۴ و ۲۰۵ ). با وجود این نظام سیاسی مورد نظر طالبان، مبتنی بر شریعت است. آنان حکومت خود را مبتنی بر شریعت میخوانند. اسلام مورد نظر طالبان ، همان شریعت غرای محمدی (ص) است (موسوی۱۳۹۱،۱۱۳).
۳-۱۱-۴-۲- نظام سیاسی ،خلافت و امارت:
ایده آل و مطلوب حکومت اسلامی از دیدگاه اهل تسنن خلافت است. پس از رحلت پیامبر (ص) با روی کار آمدن خلف و پس از آن سلسلههای اموی و عباسی بر اساس هر رویداد یک نظریه از طرف اندیشمندان اهل تسنن صادرشد. در حقیقت پس از بروز رویداد سیاسی میخواستند با نظریهپردازی آن را مشروع جلوه دهند. نظریات ایجاد خلافت در قالب اهل حل و عقد، استخلاف، شورا، اجماع عامه، استیلا دقیقاً پس از بروز و ظهورعینی، به نظریه تبدیل شدند. مهمترین اصل در اندیشه سیاسی دیوبندی و سایرگروههای بنیادگرای افراطی از جمله طالبان، احیای اصل خلافت در نظام سیاسی اسلام است. شاه ولیالله هندی سرسلسله نهضت بیداری اسلامی در شبهقاره که مکتب بنیادگرای دیوبندی نیز متأثر از افکار اوست، احیای خلافتاسلامی را رکن اساسی در اسلامی شدن جامعه دانسته است. شاه ولیالله مانند اکثردانشمندان اهل سنت، شیوه ایجاد خلافت اسلامی را در چهار مورد خلاصه می کند: بیعت اهل حل و عقد، شورا، نصب و غلبه. جالب اینجاست که شاه ولیالله یکی از ویژگیهای خلیفه را شرافت نسبی و قومی دانسته که این امر با تفکر امروزی طالبان که خود را منتسب به یک گروه قومی برتر (پشتون) میداند، کاملاً سازگاری دارد. طالبان با توسل به این ویژگی خلیفه، حق خلافت را شایسته انحصاری مردم پشتون میداند.
۳-۱۱-۴-۳- نقش مردم در حکومت:
در تئوری خلافت و امارت آن طوری که طالبان آن را میخواهد، مردم و احزاب جایگاهی ندارند.
۳-۱۱-۴-۴- مبارزه با نوآوریهای مدنیت غربی:
نفی مطلق مدنیت غربی به وسیله طالبان، آنها را از تمامی گروه های بنیادگرای حاضر در جهان اسلام جدا می کند. طالبان که دست پرورده مکتب دیوبندی و وهابی است، در اوایل کار با هر نوع دستاورد تمدن غربی به مخالفت برخواسته و سپس به تدریج به سوی محافظه کاری تمایل پیدامیکنند (موسوی۱۳۹۱ ،۱۱۸ و ۱۱۹ و ۱۲۰). نفی فرهنگ غربی، مشکلات بیشماری را به همراه دارد.
مخالفت تعصبآمیز طالبان با تلویزیون، وسایل تصویربرداری، لباس فرنگی، سینما و امثال آن، نشانهی آشکاری بر روحیهی ستیزه جویی آنان با مظاهرتمدن غربی است، چه اینکه تلویزیون و سینما در نزدطالبان از ابزار شیطانی به حساب آمده و در ردیف آلات لهو و لعب که مشروعیتی در دین ندارد، قرارمیگیرد (عارفی ،۱۳۷۸: ۲۳۹ و ۲۰۴ ).
۳-۱۱-۴-۵- استفاده از خشونت:
خشونت و انعطاف ناپذیری دو ویژگی دیگر در شیوه سیاست مداری در دولت اسلامی طالبان است که محصول فرهنگ سنتی پشتونها محسوب می شود. معمولاً فرهنگ قبایلی، فرهنگی توأم با خشونت و انعطاف ناپذیری است. مردم قبایل پشتون، در امرکینخواهی شهرت دارند. اگر جنبش طالبان با تأکید بر سیاست نظامیگری، بررسی راههای مسالمت آمیز با مخالفان خود را مردود میشمارند، تا حدودی متأثر از این ایده است که نظامیگری، سمبل قدرت و غیرت و شجاعت و مردانگی محسوب می شود که در سنت پشتونها، معنای بزرگی دارد و گفتگو و مذاکره نشانه ترس و بزدلی و بیهمتی و زانوزدن در برابر خصم تلقی می شود که از نظرعرف پشتون والی، عملی کاملاً ناپسند به شمار می آید. بنابراین، آنچه طالبان به عنوان یک گروه مذهبی- سیاسی، تحت نام دین و مذهب ارائه میدهد، نمیتواند صرفاً مذهبی باشد، بلکه مذهبی است که با پیش فرضهای فرهنگ سنتی و قبایلی شکلگرفته و تفسیریافته است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۳-۱۱-۴-۶- نفی اجتهاد:
یکی از پیچیدگیهای اساسی در بینش طالبان به طور اخص و بنیادگرایی افراطی به طوراعم، روح تعبدگرایی و قداست بخشی نسبت به دستاوردهای کلامی و فقهی پیشینیان میباشد. بنیادگرایی افراطی، دوران صدراسلام و میانه را دوره طلایی و مصون از هرنوع خطا تلقی نموده و راجع به تفاسیر و تأویلهای دینی این دوره، اعتقاد جزمگرایانه دارد. اجتهاد و استنباط تازه، در این مکتب جایگاهی ندارد و مردم عموماً موظف به پیروی نقادانه از کلمات و گفتارعلمای سلف میباشند. تنها الگوی مطلوب در نزد بنیادگرایان افراطی، الگوی زندگی جوامع روستایی قرون اولیه اسلامی میباشد و رفتار خشک و متحجرانه آنان با زنان و نوع نگرششان نسبت به نقش اجتماعی و ربیتی زن در جامعه، ریشه در همین روح سلفیگری آنها داردکه با ضروریات زندگی کنونی کاملاً بیگانه است. همچنین تفسیرآنان از مفاهیمی مانند توحید و شرک که بنیاد اندیشه کلامی بنیادگراییافراطی را تشکیل میدهد، در مغایرت آشکار با تفاسیر رایج آن مفاهیم در نزد سایر مکاتب اسلامی است.
۳-۱۱-۴-۷- خودحق پنداری و تکفیر مخالفان:
بنیادگرای افراطی از نوع وهابی، با توسل به حربه تکفیر، به مبارزه با تمامی مذاهب و فرق اسلامی غیر از خود رفته و به جز خویشتن، سایر گروه ها را یکسره بر باطل و حتی کافر میپندارد.
مکتب دیوبندی در پاکستان، جناحفکری رقیب خود بریلوی را که حلقه دیگری از سنیان حنفی مسلک است، کافر قلمداد نموده و مخالفت با آن را از وظایف شرعی خود میپنداشت؛ برخاستن طالبان از مدارس دینی پاکستان که بیشتر با حمایت مالی عربستان سعودی اداره می شود، وابستگی طالبان به جماعتالعلما و شاخه تندرو و ضدشیعی سپاه صحابه، و ریشه داشتن آنان در مکتب دیوبند هند، این انتظار را موجه میساخت که آنان گروه شیعه ستیز باشند.
۳-۱۱-۴-۸- تعلیم و تربیت:
بیشترین انتقادها بر طالبان در بخش تعلیم و تربیت وارد است. توجه طالبان بیشتر به ساخت مدارس دینی یا دینی کردن مدارس برای تربیت طالبان به منظورجنگ بود.
۳-۱۱-۴-۹- طالبان و هنر