۵/۳ – ۶/۲
۶۳/۱۰۵۳۹
۷۴/۳۳
بسیارشدید
IV
۴ – ۶/۳
۳۱/۳۲۸۳
۳۵/۱۰
با بهره گرفتن از مدلهای IMDPA و MEDALUS هر یک از شاخص ها در واحدهای کاری مورد بررسی قرار داده شد و با محاسبه میانگین هندسی شاخص ها و بهره گیری از نرمافزار ArcGIS نقشههای مربوط به وضعیت هر معیار تهیه گردید. در نهایت با تلفیق معیارهای اندازه گیری شده و همچنین با تعیین میانگین هندسی معیارها نقشه شدت بیابانزایی برای دو مدل بدست آمد. نتایج بدست آمده نشان داد که در مدل IMDPA 47/17 درصد از کل مساحت منطقه مورد مطالعه در کلاس کم،۴۳/۳۸ درصد از کل مساحت منطقه در کلاس متوسط، و۷۴/۳۳ درصد از کل مساحت منطقه در کلاس شدید و۳۵/۱۰ درصد در کلاس بسیار شدید قرار گرفت ( جدول ۴ – ۱۳ و شکل ۴ - ۱۲). در مدل MEDALUS 50/5 از کل مساحت منطقه مورد مطالعه در کلاس شکننده (الف) و ۶۰/۱۴ درصد از کل مساحت منطقه مورد مطالعه در کلاس شکننده (ب) و ۴۹/۴۲ درصد در کلاس شکننده (ج)، و ۳۲/۳۷ درصد در کلاس بحرانی (الف) بیابانزایی قرار دارد(جدول ۴ – ۱۲ و شکل ۴ - ۱۱). بر اساس ارزیابی و بررسیهای انجام شده متوسط وزنی ارزش کمی شدت بیابانزایی (وضعیت بیابانزایی) برای کل منطقه بر اساس چهار معیار در مدل IMDPA برابر ۸۹/۱ و برای مدل MEDALUS برابر ۳۷/۱ بوده است که در مجموع با توجه به (جدول۴-۱۲ و ۴-۱۳)، به ترتیب در کلاسهای متوسط و شکننده (ج) قرار میگیرند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
شکل ۴ - ۱۳- نقشه شدت بیابانزایی منطقه مورد مطالعه (مدل MEDALUS)
شکل ۴ - ۱۴- نقشه شدت بیابانزایی منطقه مورد (مدل IMDPA)
فصل پنجم
بحث و نتیجه گیری
۴- ۱ – ۶ بحث و نتیجه گیری
با بهره گرفتن از دو مدل IMDPA و MEDALUS به ارزیابی حساسیتپذیری منطقه نسبت به بیابانزایی اقدام شده است. جهت تعیین مدلی که تصویر بهتری از وضعیت بیابانزایی منطقه مورد مطالعه را داشته باشد به بررسی و مقایسه معیارهای مشابه در دو مدل و نهایتاً مقایسه آن معیار با واقعیت زمینی پرداخته شد که شرح آن در پاراگرافهای بعدی آمده است.
با توجه به تجزیه و تحلیل انجام شده و نتایج به دست آمده از ارزشیابی روشهای IMDPA و MEDALUS در منطقه دشت مهران و مقایسه آن با منطقه مورد مطالعه و همچنین سایر روشهای ارزیابی بیابانزایی و بکارگیری نقشه NDVI و مقایسه آن با درصد پوشش گیاهی با توجه به این امر که شاخص NDVI تصویر روشنی از واقعیت منطقه را از نظر پوشش گیاهی داشته و این نکته که پوشش گیاهی بهترین گواه بر وجود یا شروع پدیده بیابانزایی در منطقه مورد مطالعه است که در مدل MEDALUS به وضوع قابل مشاهده میباشد، آشکار میگردد که روش MEDALUS برای منطقه مورد مطالعه مناسب بوده و از کارایی بهتری نسبت به روش IMDPA با وجود بومی بودن آن برخوردار است، مدلهای IMDPA و MEDALUS نیز مانند روشهای دیگر دارای ویژگیهایی است که در زیر به برخی از آنها اشاره میگردد.
روش MEDALUS در اکثر کشورهای اروپایی و خاورمیانه به کار گرفته شده و نتایج مثبتی را هم نشان داده است. این مدل نسبت به سایر مدلهای ارائه شده در جهان از نظر دقت، روش خاص وزن دادن به لایه ها، استفاده از سامانه اطلاعات جغرافیایی در تلفیق لایه ها، عدم خطای کارشناسی و سرعت زیاد آن در ارزیابی و تهیه نقشه بیابانزایی دارای مزیت و برتری میباشد. این مدل، انعطافپذیری لازم را جهت انطباق با شرایط ویژهی هر منطقه به شکل افزودن، حذف، تغییر حدود امتیازدهی شاخص ها و معیارهای بیابانزایی را دارا می باشد.
وجود تعداد نسبتاً کافی از معیارها و شاخص های منطبق با شرایط منطقه و در نظر گرفتن جنبه های مختلف تخریب سرزمین در این روش باعث شده است تا برآورد دقیقی از شدت و وضعیت بیابانزایی و تعیین شاخص های مؤثر در تخریب اراضی صورت گیرد.
از مزیتهای مهم روشهای مذکور توجه به انتخاب شاخص های ارزیابی بیابانزایی با توجه به نوع کاربری در هر واحدکاری میباشد. زیرا همانطور که مشخص است نمی توان از شاخص های یکسانی در کاربریهای مختلف استفاده نمود. به عبارت دیگر نمی توان شاخص هایی را که برای اراضی کشاورزی مورد بررسی قرار میگیرند را با شاخص های مورد ارزیابی در اراضی مرتعی یکسان دانست. تعیین وضعیت فعلی بیابانزایی با مشخص شدن معیارها، شاخص های بیابانزایی و اشکال آن میسر میگردد که در این تحقیق به آن توجه شده است. بطوری که بدون تفکیک این پارامترها نمی توان برآورد دقیق و منطقی از پدیده بیابانزایی انجام داد. در روشهای پیشنهادی، معیارهای بیابانزایی عبارتند از: تخریب منابع آب، پوششگیاهی، خاک و اقلیم. شاخص های بیابانزایی نیز تحت دو گروه عوامل انسانی و محیطی بررسی شدند و از بین جنبه های مختلف بیابانزایی تنها وضعیت فعلی آن مورد بررسی قرار گرفته است. بطوری که با ارزیابی معیارهای بیابانزایی ضمن بررسی معیارها، تعیین شدن آنها به یکی از اهداف ارزیابی که همان وضعیت فعلی بیابانزایی است، رسیدیم. به عبارت دیگر تعیین شدت بیابانزایی منطقه در مدلهای پیشنهادی بر خلاف سایر مدلهای پیشین (که با توجه به معیار غالب صورت میگرفت) شدت تمام معیارهای مورد بررسی دخالت داده می شود (ریشه n ام معیارها). از بین معیارهای بیابانزایی در منطقه مورد مطالعه (دشت مهران) در هر دو مدل اقلیم و پوشش غالب میباشند. به طوری که با متوسط وزنی ۷۴/۱ و ۴۳/۱ در مدل MEDALUS در کلاس بحرانی (ج) و بحرانی (ب) و با متوسط وزنی۴۹/۲ و ۹۵/۱در مدل IMDPA در کلاس متوسط بیابانزایی طبقه بندی میشوند و پس از آن معیار خاک با متوسط وزنی۲۱/۱ در MEDALUS و آب و خاک با متوسط وزنی ۵۶/۱ در IMDPA در رتبه بندی قرار دارد.
نتایج حاصل گویای آن است که مهمترین شاخص های بیابانزایی در منطقه دشت مهران در مدل MEDALUS به ترتیب اهمیت؛ شاخص همباران، افت آب، درصد مواد آلی و حفاظت در برابر فرسایش و در مدل IMDPAبه ترتیب اهمیت؛ شاخص ترانسو، افت آب، عملیات اصلاحی (تجدید پوشش گیاهی) و سنگریزه عمقی قرار میگیرند. در این ارتباط مقایسه نتایج مذکور با نتایج حاصل از سایر ارزیابیهای صورت گرفته در مناطق دارای شرایط مشابه محیطی شامل موارد زیر است:
آزادنیا (۱۳۸۵) با ارزیابی شدت بیابانزایی منطقه عین خوش دهلران (دشت ابوغریو) نشان داد که اراضی منطقه مورد مطالعه به میزان قابل ملاحظهای در حال بیابانی شدن قرار دارد و در بین شاخص های مورد ارزیابی، شاخص خشکی و شاخص هدایت الکتریکی از جمله مؤثرترین شاخص ها در افزایش شدت بیابانزایی و شاخص های نسبت جذب سدیم و سطح ایستابی آبهای زیرزمینی از کم اثرترین شاخص ها در منطقه بوده اند.
قاسمی (۱۳۸۵) با ارزیابی شدت بیابانزایی منطقه زابل نشان داد که هدایت الکتریکی خاک با بیابانزایی شدید یکی از مهمترین شاخص های بیابانزایی در منطقه است. رضوی (۱۳۸۷) در کویر میقان اراک نشان داد که بیابانزایی شاخص هدایت الکتریکی خاک شدید بوده و از مهمترین شاخص بیابانزایی در منطقه است.
ناطقی (۱۳۸۸) در دشت سگزی بیابانزایی شاخص هدایت الکتریکی خاک را شدید ارزیابی نمود. نتایج تحقیق حاضر با نتایج تحقیق نامبردگان مطابقت ندارد.
قاسمی و همکاران (۱۳۸۷) نشان دادند که شاخص خشکی و سیستمهای آبیاری از مهمترین شاخص های بیابانزایی در زابل است که نتایج این تحقیقات با منطقه دشت مهران همخوانی دارد.
بر اساس نتایج به دست آمده در مدل MEDALUS میزان شاخص های درصد سدیم تبادلی، شیب، نسبت جذب سدیم، هدایت الکتریکی خاک، ضخامت خاک، سطح آب و کلر آب، و در مدل IMDPA میزان شاخص های هدایت الکریکی خاک، شیب و کلر آب کل منطقه مورد مطالعه طی سالیان اخیر دچار نوسان زیادی نبوده است به طوری که در اکثر نقاط در کلاس کم و ناچیز بیابانزایی قرار گرفته است و به صورت عینی اثرات این شاخص ها در این مناطق قابل مشاهده نیست.
نتایج حاصل از مدلهای مذکور با نتایج تحقیقات جعفری (۱۳۸۰) در کاشان که شیوه نامناسب آبیاری (سیستمهای آبیاری سنتی)، ممبنی (۱۳۹۲) در دشت عباس که شیوه نامناسب آبیاری، رفیعی امام (۱۳۸۲) در دشت ورامین که روشهای آبیاری (غرقابی و نشتی) ، استفاده از آبهای شور و کم کیفیت در آبیاری را به عنوان مهمترین عوامل بیابانزایی معرفی کرده اند همخوانی دارد.
محدودیتهای محیطی مهمترین عامل در فقدان پوشش گیاهی در منطقه مورد مطالعه است. کمبود بارندگی و عدم پراکنش مناسب آن، طولانی بودن دوره خشکی، گرمای شدید و شدت تبخیر سبب شده که ایجاد و توسعه پوشش گیاهی دچار محدودیت شود. طبق مطاعات انجام شده تقریباً تمام مراتع منطقه در وضعیت ضعیف قرار دارند. بررسی گرایش مرتع نشان میدهد بیشتر از ۹۵ % مراتع در گرایش منفی میباشند.
طبق بررسیها و ارزیابیهای صورت گرفته متوسط وزنی ارزش کمی شدت بیابانزایی برای کل منطقه مورد مطالعه مطابق چهار معیار مورد بررسی در مدل IMDPA برابر ۸۹/۱ و برای مدل MEDALUS 37/1 برآورد گردید که در مجموع با توجه به جداول (۴ – ۱۲ و ۴ – ۱۳) متوسط و شکننده (ج) طبقه بندی شدند.
نتیجه تحقیق MEDALUS با نتایج تحقیق منصوری (۱۳۸۲) در دشت قشلاق بناب، جوادی (۱۳۸۳) در منطقه ماهان کرمان، ناطقه (۱۳۸۸) در دشت سگزی، ذوالفقاری و همکاران (۱۳۹۰) در دشت سیستان، بحرینی و همکاران (۱۳۹۱) در بردخون بوشهر که شدت بیابانزایی را شدید ارزیابی نمودند مطابقت دارند و نتیجه تحقیق IMDPA با نتایج تحقیق محمد قاسمی (۱۳۸۵) در منطقه زابل، عبدی (۱۳۸۶) در ابوزیدآباد، چمن پیرا (۱۳۸۲) در منطقه کوهدشت، دولتشاهی (۱۳۸۶) در جنوب گرمسار، زهتابیان و همکاران (۱۳۸۸) در منطقه حبلهرود شدت بیابانزایی را متوسط ارزیابی نمودند مطابقت دارند.
با توجه به تجزیه و تحلیل انجام شده و نتایج به دست آمده از ارزشیابی دو مدل در دشت مهران و مقایسه آن با داده های زمینی و همچنین سایر روش های ارزیابی بیابانزایی آشکار می گردد که روش MEDALUS برای منطقه مورد مطالعه مناسب بوده و از کارایی بهتری نسبت به مدل IMDPA برخوردار است، جهت انتخاب مدل MEDALUS به عنوان مدلی که تطابق بیشتری نسبت به شرایط منطقه دارد به مصاحبه با صاحبنظران مربوطه پرداخته و هر معیار در مدل به صورت مجزا و در ارتباط با شرایط منطقه مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. طبق نظر کارشناسان نتایج مقایسه هرمعیار با شرایط واقعی منطقه به صورت زیر میباشد:
در مدل MEDALUS نقشه تخریب منابع آب بیانگر شدت تخریب بیشتر در محدوده اراضی کشاورزی واقع در دشت است (شکل۴ - ۲) اما در مدل IMDPA نقشه تخریب منابع آب بیانگر شدت تخریب بیشتردر ناحیه جنوب شرقی منطقه میباشد (شکل ۴ - ۳) که با توجه به وجود چاههای بهره برداری موجود در اراضی کشاورزی و آبی بودن نوع کشت در منطقه (شکل ۴ - ۱) که خود موجب بهره برداری بیرویه از آبهای زیرزمینی و افت آب می شود خود بهترین گواه بر این شرایط بحرانی به وجود آمده است که حیات این منطقه را تحدید می کند و نشانگر صحت بیشتر مدل MEDALUS است در حالی که با وجود عملیات مرتعداری و آبخیزداری در نواحی شرقی منطقه مورد مطالعه (اداره منابع طبیعی و آبخیزداری) و نوع کاربری مرتع در دشت، مدل IMDPA بیشترین شدت تخریب را در این ناحیه نشان داده است که این نتیجه با واقعیت منطقه همخوانی چندانی ندارد.
از طرفی طبق نقشه معیار خاک در مدل MEDALUS بیشتر نواحی دشت در کلاس شدید و متوسط قرار گرفته است (شکل ۴ - ۴) و در مدل IMDPA منطقه در دو کلاس متوسط و کم (شکل ۴ - ۵) طبقه بندی شده است. با توجه به واقعیت منطقه مورد مطالعه خاک منطقه از نظر بیابانزایی حالتی شکننده داشته و کلاس کم از نظر این معیار با واقعیت منطقه همخوانی ندارد لذا میتوان نتیجه گرفت که مدل MEDALUS با توجه به تطابق بیشتری که شاخص های این معیار با واقعیت منطقه دارند خصوصاً شاخص های ضخامت خاک، بافت ، درصد مواد آلی، زهکشی و سنگریزه سطحی (ضمائم ۲۸، ۲۲، ۲۳، ۲۶، ۲۵) که عمده منطقه را در کلاسهای متوسط و شدید (شکل ۴ - ۴) قرار می دهند همخوانی بیشتری دارد. پس میتوان اظهار داشت که از نظر این معیار هم مدل MEDALUS نتیجه مطلوبتری را نسبت به مدل IMDPA ارائه میدهد.
بعلاوه، طبق نقشه تخریب پوشش گیاهی در مدل MEDALUS عمده منطقه مورد مطالعه در کلاس متوسط بیابانزایی قرار میگیرد (شکل ۴ - ۹) در حالی که در مدل IMDPA بیشتر منطقه در کلاس کم طبقه بندی شده است (شکل ۴ - ۱۰). با توجه به متوسط وزنی شاخص های پوشش در مدل MEDALUS که در کلاسهای متوسط و شدید طبقه بندی شده اند (جدول ۴ - ۸) و از طرف دیگر ضعیف بودن مراتع در منطقه، مازاد دام و چرای بیرویه (اداره منابع طبیعی و آبخیزداری) نشانگر شدت تخریب در این اراضی است و با توجه به اینکه مدل مدالوس، منطقه را از نظر تخریب پوشش در کلاسهای کم تا بسیار شدید طبقه بندی نموده (شکل ۴ - ۹) در رابطه با واقعیت منطقه نسبت به مدل IMDPA از تطابق بیشتری برخوردار است. چرا که در مدل IMDPA شدت تخریب پوشش در واحدهای مرتعی کم برآورد گردیده (شکل ۴ - ۱۰) در حالی که با توجه به ضعیف بودن مراتع منطقه این طبقه بندی مطلوب نمی باشد.
بعلاوه مطابق نقشه اقلیم در مدل MEDALUS تمام منطقه در کلاس شدید واقع شده است (شکل ۴ - ۷) در حالی که در مدل IMDPA اقلیم در دو کلاس متوسط و شدید طبقه بندی شده است (شکل ۴ - ۸). با توجه به کم بودن نزولات جوی و خشکسالیهای متوالی در چند سال اخیر و قرار گرفتن شاخص SPI در کلاس شدید (جدول ۳ - ۱۲) که بیانگر خشکی منطقه است مدل MEDALUS تصویر بهتری از منطقه را نسبت به مدل IMDPA ارائه میدهد.
گرچه تصور میرفت مدل IMDPA با توجه به بومی بودن آن با شرایط منطقه همخوانی بهتری داشته باشد ولی با بررسی تک تک معیارها در دو مدل مذکور به این نتیجه رسیدیم که مدل MEDALUS از تطابق بیشتری با منطقه برخوردار است.
در نقشه نهایی مدل MEDALUS با توجه به دلایل ذکر شده بیشترین شدت تخریب در اراضی کشاورزی واقع در منطقه میباشد و از طرف دیگر مطابق با نقشه کاربری اراضی (ضمیمه ۴۹) با توجه به افزایش جمعیت و گسترش محدوده شهر مهران که بیانگر تغییر کاربری اراضی به کاربری مسکونی میباشد شدت تخریب در محدوده مناطق شهری بالاست که در مدل MEDALUS این امر مشهود میباشد در حالی که در مدل IMDPA به این مناطق و بخشی از اراضی کشاورزی کلاس کم اختصاص داده شده است. با توجه به کارهای آبخیزداری صورت گرفته در نواحی شرقی دشت شرایط مساعدتری را جهت استقرار پوشش گیاهی و کارهای مدیریتی و بهبود وضعت مرتع ایجاد می کند پس از نظر بیابابانزایی باید این نواحی کلاس پایینتری را به خود اختصاص دهد در حالی که در مدل IMDPA به این نواحی کلاس شدید و بسیار شدید اختصاص داده شده که این بیانگر کارایی بهتر مدل MEDALUS در مقایسه با مدل IMDPA است.
باتوجه به اهمیت بالایی که عامل پوشش گیاهی در جهت تعیین وضعیت بیابان زایی یک منطقه دارد ، به صورتی که با مشاهده وضعیت پوشش گیاهی میتوان به صورت تقریبی وضعیت منطقه را از نظر بیابان زایی تخمین زد به مقایسه درصد پوشش گیاهی با شاخص NDVI (شکل۴ - ۹) که بیانگر واقعیت زمینی منطقه از نظر پوشش گیاهی است اقدام شده است. بعد از تعیین همبستگی بین دو شاخص مذکور، این نتیجه حاصل شد که دو شاخص با هم دارای همبستگی مثبت هستند (شکل ۴ – ۱۰). قابل ذکر است که این شاخص برخلاف مدل IMDPA در مدل MEDALUS در وضعیت پوشش گیاهی جهت ارزیابی بیابانزایی تأثیر داده می شود که خود دلیلی محکم بر ارجحیت مدل MEDALUS در مقایسه با مدل IMDPA است. علاوه بر این واقعیت زمینی منطقه مورد مطالعه از نظر پوشش با نقشه نهایی مدل مدالوس دارای تطابق و همخوانی بیشتری است و نقشه شاخص NDVI نیز تأییدی بر این امر است. لذا مدل MEDALUS در مقایسه با مدل IMDPA در رابطه با منطقه مناسب تر است.
از عوامل مهم و تاثیرگذار در پدیده بیابانزایی عنصر آب است که با کنترل و مدیریت بهینه آن میتوان علاوه بر حفظ ظرفیت های اکولوژیکی تولیدی مناطق، گام بلندی در راستای مدیریت پدیده بیابان زایی برداشت. با مقایسه نقشه معیار آب زیرزمینی (شکل ۴- ۲) با نقشه نهایی مدل مدالوس (شکل ۴ - ۱۱) این نتیجه حاصل شد که نواحی از منطقه که طبق معیار آب بیشترین شدت را به خود اختصاص می دهند در نقشه نهایی مدل مدالوس نیز بدترین وضعیت را از نظر بیابان زایی دارند که از دلایل این امر می توان به تأثیر شبکه آبیاری کنجانچم که موجب کاهش کیفیت آب زیرزمینی منطقه و نیز تمرکز اراضی کشاورزی که به واسطه استفاده از سموم شیمیایی موجب کاهش کیفیت و از طرفی افزایش برداشت از منابع آب را موجب شده و به دنبال آن افت شدید منابع آبی را به همراه خواهد داشت که این امر در نقشه نهایی مدل مدالوس قابل مشاهده است و تصدیقی در برتری مدل مدالوس در دشت مهران در مقایسه با مدل دیگر است.
بنا به آنچه در بالا به آن اشاره گردید در منطقه مورد مطالعه جهت ارزیابی وضعیت بیابانزایی مدل MEDALUS در مقایسه با مدل IMDPA نتایج بهتری را از خود نشان داد و با واقعیت منطقه مورد مطالعه سازگاری بیشتری دارد. از جمله دلایل این امر میتوان به تأثیر شاخص NDVI با توجه به همخوانی بالایی که به واقعیت پوشش منطقه داشته و اینکه در مجموع شاخص های مؤثر در تعیین وضعیت بیابانزایی در مدل MEDALUS در مقایسه با مدل IMDPA بیشتر بوده است که خود موجب افزایش دقت در این مدل میگردد. لذا توصیه می شود از مدل با توجه به تناسب بالایی که با شرایط منطقه داشته در مطالعات بعدی بیابانزایی در دشت مهران استفاده گردد و جهت بالا بردن دقت در مطالعات آینده از دیگر معیارها : از قبیل فرسایش، عامل مدیریت و … استفاده شود.
پیشنهادات
در ارزیابی و ارائه نقشه بیابانزایی، از روشهای پیشنهادی در این تحقیق به جهت سادگی آنها در وزن دادن به لایه ها و دقت بیشتر کارشناسان در انجام محاسبات آنها، در سایر بررسیها و تحقیقات در مناطق مشابه دیگر کشور مرتبط استفاده گردد.