در خوان سوم اسفندیار نیز اژدها نشانه های آتشفشان را دارد:
یکـی اژدهـا پیشـت آمــد دژم که مــاهی بــرآرد ز دریــا بـدم
همی آتش افــروزد از گــام او همـی کــوه خـاراست انــدام او
( همان/ ۴۳۴/ ۹ - ۸ )
بهرام چوبین، نیز دیگر پهلوان اژدها کش، اژدهایی موسوم به شیر کپی که دختر خاقان چین را بلعیده است می کشد که این اژدها نیز نماد همان آتشفشان است:
چو دید اژدها کین سوار دلیـر همی آید از دور چون نرّه شیر
بکین کرد دندان و چنگال تیـز شد از کینه او سـرش پـر ستیز
بغرّیدو برزد برآن سنگ دست همی آتش از کوه خارا بجست
همـی آیــد آن اژدهــای دژم که بهــرام را انــدر آرد بــدم
کمـانـرا بمـالیـد بهــرام گـرد بتیـر از هــوا روشنـایـی ببـرد
خدنگـی بینـداخت شیـر دلیـر دل شیـر کپی شد از جنگ سیر
…… بــزد نیــزه بـر میـان دده که شد سنگ خـارا بخـون آژده
از آنپس به شمشیر یازید دست تـن اژدهـا زد بـدو نیـم گشت
سر از تنش ببرید و بفگند خوار وز آنپس فرود آمد از کـوهسار
( ش/ ۷۶۳ – ۷۶۲ / ۲۳ - ۱۲ )
دیگر قهـرمانان اژدها کش شاهنـامه: رستم، اسکندر، و اردشیـر بابکان، گشتاسب و ….، می باشند.
اژدها در شاهنامه از یک سو اهریمنی و نماد پلیدی و خشکسالی است و از سوی دیگر می تواند نماد قدرت و شجاعت باشد. نگاره درفش رستم اژدهایی هفت سر است. « در شاه نامه رستم با آن که پسر زال و از دودمان سام است درفشی با نقش اژدها دارد که نماد و دودمان مهراب شاه کابلی است و این نکته اشاره به نهادی ابتدایی است که فرزند متعلق به دودمان مادر بود و چون رستم از جانب مادر نژادش به اژی دهاکه می رسید اژدها توتم خانوادگی او بود. » ( هنیلز، ۱۳۸۳: ۱۵۷ )
پدید آمد آن اژدها فش درفش شب تیره و روی گیتی بنفش
( ش/ ۲۵۱/ ۶ )
این که چرا رستم که در خوان سوم، اژدها را می کشد خود درفشی با نگاره ی اژدها دارد جای بحث دارد. دکتـر مهـرداد بهـار در اثـر گرانقدر خود، از اسطوره تا تاریخ، رستم و زال را برخاسته از قوم سکا می داند که به حماسه ملی ایران راه یافته اند. « حدود صدو سی سال پیش از مسیح، اقوام سکایی از شمال می آیند، از ماوراءالنهر و جیحون می گذرند، حکومت یونانی بلخ را بر می اندازند و حدود ۱۲۰ سال بعد، حکومت کوشان ها را در شرق به وجود می آورند. » ( بهار، ۱۳۸۴: ۲۳۵ )
« کوشان سرزمینی است برای جمع آمدن فرهنگ های مختلف جهان متمدن آن روز: ایرانی، یونانی، رومی، چینی، هندی و فرهنگ خود این سرزمین یعنی فرهنگ سکایی. به این ترتیب، در سرزمین کوشانی، سکاها امکان تلفیق این فرهنگ ها و جا افتادن عناصر تلفیقی کهن تر به وجود می آید. » ( همان: ۲۳۵ )، حماسه های زال و رستم در چنین محیط اجتماعی و فرهنگی رشد می کند. پس می توان به این نتیجه رسید که درفش اژدها پیکر رستم و تقدس اژدها در دیدگاه او احتمالاً به واسطه قوم سکا و تحت تأثیر اساطیر چین شکل گرفته است، زیرا همان گونه که قبلاً اشاره شد اژدها در اسطوره های چینی نماد قدرت و طراوت و ترسالی است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۴-۱-۵ کرم هفتواد
داستان کرم هفتواد نیز از داستان های شگفت انگیز شاهنامه است، این کرم اژدهایی است که اردشیر بابکان با آن می جنگد، دکتر مهرداد بهار این کرم اژدهاوش را نیز نماد خشکسالی می داند که اردشیر با آن می جنگدو از آن پس شاه ایران می گرددو نبرد آن ها را نیز با نبرد پهلوانان دیگر مقایسه می کند. « ایندره با ورتره که اژدهای بازدارنده آب ها است می جنگد و ابر را آزاد می کند، تیشتر، ایزد باران ایرانی، با اپوش که دیو خشکسالی است، می جنگد و ابرها را به آسمان می برد. فریدون با اژدهای سه سر ( ضحاک ) نبرد می کند و خواهران جمشید را رها می سازد، گرشاسب با اژدها می جنگد و آب ها را آزاد می کند …. گشتاسب با اژدهایی در روم می جنگد، اسفندیار با اژدهایی و با ارجاسب می جنگد و خواهرانش را که در بند اند آزاد می سازد. اردشیر با کرم هفتواد، که اژدهایی است، می جنگد و از آن پس شاه مسلم ایرانشهر می گردد. » ( بهار، ۱۳۷۶: ۳۸ )، دکتر رستگار فسایی می نویسد: کرم هفتواد، در واقع اژدهایی اهریمنی و پلید است که داستان آن درکارنامه اردشیر بابکان آمده و فردوسی آن را در شاهنامه می آورد. هفتواد، مردی از اهالی کجاران بودکه هفت پسر و یک دختر داشت. روزی دختر او سیبی را که افتاده گاز می زند و کرمی در آن سیب می بیند، دختر که نخ ریسی می کرد، کرم را برمی دارد و بر دوک دان خود می نهد تا آن روز با بخت کرم پنبه بریسد و آن روز دو برابر روزهای دیگر پنبه ریسید، دختر در روزهای دیگرپنبه بیشتری می ریسید و چون همه را از بخت کرم می دانست هر روز کمی سیب به کرم می داد، کرم به هیولایی عظیم الجثه تبدیل شد. هفتواد به پشتوانه کرم، ستم آغاز کرد و حتی در برابر اردشیر قد علم کرد. چون اردشیر را یارای نبرد با کرم هفتواد نبود به حیله متوسل شد و در هیأت بازرگانان به دژ هفتواد رفت و گفت من از بخت خوش کرم سودها دیده ام و می خواهم سه روز او را پرستاری کنم. آن گاه ارزیر گرم به او خوراند و به این وسیله کرم را کشت. ( رستگار فسایی، ۱۳۷۹: ۲۵۰- ۲۴۶ )
بیـاورد ارزیـز و روئیـن لـوید بــرافــروخت آتش بـروز سپید
چو آن کـرمـرا بود گاه خورش از ارزیـزجــوشان بدش پـرورش
زبانش برون کرد همرنگ صنج برآنسان که از پیش خوردی گرنج
فـرو ریخت ارزیـز مرد جـوان بحـوض اندرون کــرم شد ناتوان
طـراقی بـرآمـد ز حلقـوم اوی که لـرزان شد آن کنده و بـوم اوی
( ش/ ۵۳۳/ ۵۱ – ۴۷ )
برخی از محققان این کرم را با ضحاک یکی می دانند. « دار مستتر حدس می
زند که کرم، در داستان هفتواد، یک اشاره تلویحی باشد با اژدهای موسوم به « اژی دهاک ». » (رستگار فسایی،۱۳۷۹: ۱۴۰ )
۴-۱-۶ شیر
شیر تقریباً در همه تمدن ها به عنوان سمبل قدرت و شجاعت است، در شاهنامه نیز شیر به عنوان همین نماد به کار رفته است. « شیر در نماد شناسی کهن، نشانه آفرینش آتشین و آسمان بوده است. شیر نمایانگر خورشیدو آتش بوده است در برابر گاو … » ( کزازی، ۱۳۶۸: ۸۱ )
در شاهنامه، بهرام گور ارتباط زیادی با شیر دارد و یکی از شکارهای دایمی او شکار شیران بوده و این نشان دهنده ی دلیری بهرام است:
بـزد بـر سر شیر شمشیر تیـز سبک جفت او جست راه گریز
ز سر تا میانش به دو نیم کرد دل نـرّه شیـران پـر از بیـم بـود
بیامـد دگـر شیـر غـرّان دلیـر همان جفت او بچّه پرورده زیر
بـزد خنجـری شاه بـر گردنش سر شیـر نـر کـرد دور از تنش
( ش/ ۵۹۶/ ۴۳ – ۴۰ )
همچنین، بهرام برای رسیدن به پادشاهی، تاج شاهی را از میان دو شیر می رباید:
دو شیر ژیان داشت گستهم گـرد بــزنجیـر بستـه بمـوبـد سپـرد
ببــردنـد شیـــران جنگـی کشان کشنده شد از بیـم چـون بیهشان
ببستنـد بــر پـایـه تخـت عــاج نهـادنـد بـر گــوشه عـاج تـاج
جهـانی نظاره بـر آن تاج و تخت که تا چون بود کار پیـروز بخت
… بدو گفت بهرام کای دین پژوه تـو زین بی گناهی و دیگر گروه
همــاورد ایـن نــره شیــران منم خــریـدار جنگ دلیــران منــم
… همی رفت با گـرزه گـاو روی چـو دیدند شیـران پـرخاشجوی
یکـی زود زنجیــر بگست و بنـد بیــامـد بـــر شهـــریـار بـلنــد
بـزد بـر سرش گـرز بهـرام گـرد ز چشمش همـه روشنـایـی ببــرد
بـر دیگـر آمـد بــزد بـر سـرش فرو ریخت از دیده خون بر سرش
جهاندار بنشست بـر تخت عـاج بسر بـر نهـاد آن دلافــروز تــاج