بر این اساس می توان مدعی شد یکی از اساسی ترین وظایف حکومت اسلامی آشنا کردن آحاد ملت با حقیقت فرهنگ متعالی اسلامی ـ انسانی و تربیت انسان های متکامل ، وارسته و مهذب، بر وفق تعالیم عالیه اسلامی است.
۲ـ۷) ضرورت نهادینه کردن فکر ایرانى ـ اسلامى به جاى غرب زدگى
تاکید امام خمینی رحمه الله علیه همواره بر این بوده است که ضمن پالایش افکار و عقاید از گرایشات غربی و غیر اسلامی باید به دنبال بازیابی هویت انسانی ـ اسلامی خود باشیم و به نوعی غنای فرهنگی خود را به رخ جهانیان عیان کنیم:
«اول چیزى که بر ملت لازم است و بر دانشگاهها لازم است و بر دانشکدهها لازم است و بر همه ملت لازم است این است که این مغزى که حالا شده است یک مغز اروپایى یا یک مغز شرقى، این مغز را بردارند، یک مغز انسان خودمانى، انسان ایرانى ـ اسلامى … و یک مغز اسلامى ـ انسانى جایش بنشانیم، تا از این وابستگى فرهنگى و وابستگى فکرى بیرون بیاییم. … ما خودمان هم فرهنگ داریم؛ خودمان هم فرهنگمان غنى است؛ خودمان هم همه چیز داریم، یک مملکت غنىاى ما داریم.» (امام خمینی،۱۳۶۱، ج۱۰: ۵۳)
«ما باید سالهاى طولانى زحمت و مشقت بکشیم تا از فطرت ثانى خود متحول شویم و خود را بیابیم و باید … تنها مقصدمان تحول انسان غربى به انسانى اسلامى باشد. اگر این مهم را انجام دادیم، مطمئن باشید که هیچ کس و هیچ قدرتى نمىتواند به ما ضربه بزند.» (امام خمینی، ۱۳۶۱، ج۱۵: ۳۱۰)
مع الاسف در این مورد باید اذعان داشت به رغم اینکه انقلاب اسلامی ایران پدیده ای ذاتا فرهنگی ـ سیاسی بوده به نظر می رسد پس از تشکیل جمهوری اسلامی ایران تداوم بعد فرهنگی آن تا حد زیادی مغفول واقع شده و یا در مسیر صحیح و کارشناسی شده هدایت نشده است. این در حالی است که طی این سال ها بر بعد سیاسی انقلاب بیشتر پای فشرده شده است.
به زعم نگارنده تحصیل توفیق در بعد سیاسی ارتباطی تنگاتنگ با کسب موفقیت های روز افزون در حوزه فرهنگ و نهادینه کردن بنیادهای فرهنگ دینی در بستر جامعه دارد و تفکیک این دو حوزه از یکدیگر (حوزه سیاست و حوزه فرهنگ) حاکمیت را به جد از نیل به مقصود متعالی حکومت اسلامی که همانا تربیت نفوس متکامل و در نتیجه ایجاد جامعه متعالی شیعی است باز خواهد داشت. همچنانکه رهبرمعظم انقلاب بر این مهم تاکید داشته اند که:
«الان باورهای سیاسی با ابزارهای فرهنگی دشمنان هدف گیری می شود، باورهای دینی ما هدف گیری می شود، عادات حسنه ما مورد تهاجم قرار می گیرد و هدف گیری می شود. این کار خیلی هم دقیق انجام می شود.» (سخنرانی امام خامنه ای، ۲۰/۹/۷۵)
در همین راستا باید متذکر شد بازتاب عملکرد دستگاه های فرهنگی در طول ۳۰ سال گذشته بیانگر آن است که وضعیت مناسبات فردی ـ اجتماعی جامعه کنونی ما فاصله ای چشمگیر با جامعه مطلوب و ایده آل شیعی دارد.
موید این مدعا تنبیهات مکرر رهبر معظم انقلاب در حوزه فرهنگ است ـ از سال ۶۹ به بعد تحت عناوین تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی و ناتوی فرهنگی ـ که به منظور مواجهه آگاهانه مسوولین با تهاجم از یک سو و تقویت پایه های هویت ساز ایرانی ـ اسلامی از سوی دیگر طرح و تا زمان حاضر همواره مورد تاکید معظم له بوده و در سال های اخیر نیز نظریه مهندسی فرهنگی از سوی ایشان به عنوان نظریه ای مکمل مورد توجه قرار می گیرد. چرا که هم ایشان در حوزه تهاجم فرهنگی معتقدند:
«در حالی که جبهه ای وجود دارد که به شکل منظم و سازمان یافته دارد به ما حمله می کند و اگرچه از این طرف هم کار زیادی انجام می گیرد اما یک حرکت متشکل و نظم یافته ای برای دفاع وجود ندارد و لذا انسان احساس خطر می کند. به هر حال انتظار هست که به این قضایا واقعا به طور جدی رسیدگی شود.» (سخنرانی امام خامنه ای ، ۱۹/۹/۷۱)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
شاید بتوان مدعی شد علت اصلی ناکامی ها در مواجهه با تهاجم فرهنگی غرب، عدم اتخاذ رویکرد راهبردیِ دین بنیاد و در نتیجه فقدان خط مشی واحد و برخوردار از اتقان در حوزه فرهنگ باشد چرا که اگر اینگونه می بود دغدغه صریح رهبری معظم انقلاب مبنی بر ضرورت وجود «حرکتی متشکل و نظم یافته برای دفاع» مرتفع می شد.
بر آیند آنچه ذکر آن رفت این است که یکی از کارویژه های اساسی حکومت اسلامی در نظام ولایی شیعی تنظیم رابطه معنوی ولایت محور میان حاکمیت و آحاد ملت است. به گونه ای که سنخیت و همگونی بنیادی میان امام غایب علیه السلام و امت اسلام را نتیجه دهد. به همین خاطر در رساله پیش رو جامعه مهدوی (آرمان شهر اسلامی) به مثابه هدف غایی مورد توجه بوده و حاکمیت اسلامی در عصر غیبت به مثابه نهاد هماهنگ کننده وضع موجود (جامعه فعلی) با وضع مطلوب (جامعه مهدوی) معرفی خواهد شد و افق مهدویت در این حوزه مورد تاکید است.
در همین راستا در فصل های آتی پس از تبیین «بنیادهای معرفتی انسان شناسانه در اسلام» (بخش دوم رساله)، «بنیادهای معرفتی ولایت در اندیشه تشیع» (بخش سوم رساله) را مورد واکاوی قرار داده و در بخش چهارم «اقتضائات رهیافت سیاسی در راهثبرد مهدویت» را مورد بررسی قرار می دهیم و در بخش پایانی رساله پس از نقد ساختار فرهنگی موجود، ساتار فرهنگی جدید را با هدف نهادینه کردن فرهنگ اسلام در جامعه و تمهید شرایط ظهور پیشنهاد می دهیم.
بخش دوم
بنیادهای معرفتی انسان شناسانه در اسلام
√ فصل نخست: انسان شناسی و ضرورت پردازش آن در همه شاخه های علوم انسانی
√ فصل دوم: نقش آموزه های شریعت قدسیه اسلام در سوق دادن جامعه انسانی به سمت حیات طیبه و جامعه آرمانی
فصل نخست: انسان شناسی و ضرورت پردازش آن در همه شاخه های علوم انسانی
گفتار نخست: ضرورت نگرش جامع به انسان در علوم انسانی
متفکران و اندیشمندان جوامع بشری از قدیم ترین تاریخ حیات بشری با سوالاتی مبنایی مواجه بوده اند:
انسان کیست؟ چیست؟ جایگاه او در نظام خلقت کجاست؟ مقصد و منتهایش چیست؟ فلسفه آفرینش او چه می باشد؟ کمال او در چیست؟ … و هزاران سؤال دیگر که آدمیان را به خود مشغول می دارد.و این به دلیل مهمترین وجه تمایز بشر با سایر حیوانات است یعنی این پرسشگری انسان به دلیل ذی شعور بودن او بهره مندی او از قدرت تفکر است .
انسان در لغت، از ماده اُنس به معنای قرب و ظهور است و انسان را انسان نامیده اند؛ زیرا قوام و دوامی برای او نیست؛ مگر در انس و نزدیکی بعضی با بعض دیگر (مصطفوی، ۱۳۸۵: ذیل ماده انس. این واژه ۶۵ بار در قرآن مجید به کار رفته است، که مراد از آن جسد و صورت ظاهری نمی باشد، آن چنانکه در بشر مراد است، بلکه باطن و نهاد و استعداد و انسانیّت و عواطف او در نظر است (قریشی، ۱۳۵۴: ذیل ماده بشر).
انسان شناسی، عهده دار تحلیل و بررسی واقعیتی به نام انسان است. از آن جا که انسان موجودی بسیار پیچیده و دارای ابعاد وجودی متنوع می باشد، از این رو نمی توان گفت شاخه های از معرفت که به گونه ای به شناخت بعد و جنبه ای از انسانی پردازند، شایسته عنوان انسان شناسی باشند چرا که حقیقت انسان عبارت است از ابعاد وجودی متنوع که درک صحیح از انسان نیازمند شناخت رابطه این ابعاد با یکدیگر است.
-
- رویکردهای انسان شناسی
با توجه به اهداف تحقیق درباره انسان و ضرورت گزینش روش ها و ابزار شناخت، موضوع انسان شناسی رویکردهای مختلفی به خود می گیرد که به اختصار به آن پرداخته می شود.
انسان شناسی براساس نوع نگرش و هدف بررسی انسان به دو شاخه تقسیم می گردد: انسان شناسی جزءنگر و انسان شناسی کل نگر. در انسان شناسی جزءنگر، بعدی از ابعاد وجودی انسان مورد بررسی قرار می گردد و پاسخ گویی به پرسش های مربوط به آن مورد نظر است (واعظی، ۱۳۷۷: ۱۲). اما در انسان شناسی کل نگر، انسان به طور کلی و با صرف نظر از بُعد، شرایط، زمان و مکان خاص مورد توجه است و ارائه ی تصویری کلی از این موجود پیچیده دنبال می شود و کلیت انسان مورد نظر است (رجبی، ۷۸: ۲۴). پاسخ گویی به سؤالاتی؛ همچون: پیدایش انسان چگونه است؟ از چه چیز خلق شده است؟ ساختمان وجودی او چیست؟ آیا تنها جسم است، یا از بعد دیگری نیز برخوردار است؟ نیازها و گرایش های انسان چیست؟ آیا او به شناخت حقایق عالم آفرینش قادر است؟ هدف غایی انسان چیست؟ فرجام او چگونه است؟ وظیفه ای است که به رویکردهای انسان شناسی واگذار شده است.
انسان شناسی براساس نوع روش و ابزار بررسی، گرایش های مختلفی دارد؛ که اهمّ آن ها عبارت است از:
۱-۱) انسان شناسی دینی یا وحیانی؛ این نوع انسان شناسی، براساس روش نقلی از متون دینی، همچون: عهد عتیق و جدید کتاب مقدس، قرآن کریم و روایات معصومین: به بررسی انسان می پردازد.
۲-۱) انسان شناسی فرهنگی (Cultural - nthopolo)؛ بررسی فرهنگ های بشری معاصر (مردم نگاری) و الگوهای عام حاکم بر فرهنگ بشری، که شامل باور داشت ها، ارزش ها، رسم ها، رفتارها و هنرهایی که اعضای یک جامعه به کار می برند (قائمی، ۱۳۶۸: ۲۴).
۳-۱) انسان شناسی فلسفی (philosophi cal-anthropolo)؛ وحدت نهایی و بی بدیل و مطلق انسان را می کاود و در جست وجوی مفهوم و ماهیت و تصور انسان به عنوان ساختاری بنیادین و غیر تاریخی است که از این طریق، توصیف های متنوع انسان از خودش را قابل درک می کند (ثلاثی، ۱۳۸۱: ۵۲).
به عبارت دیگر؛ انسان شناسی فلسفی درصدد است تا کلیت انسان را به روش عقلی مورد مطالعه قرار دهد و با ارائه تصویری عقلانی، ماهیت آدمی را روشن و آشکار سازد. برجستگی این نوع، اولاً: فراگیری و جامعیت آن و ثانیاً: قطعیت و خلل ناپذیری آن است (کاردان، ۱۳۷۲، ج۱: ۳۹۸).
۴-۱) انسان شناسی طبیعی (تجربی) (phsicl-ntho polo)؛ با بهره گرفتن از یافته های تجربی، چه در بُعد دیرینه شناسی و چه در بُعد زیست شناسی مطالعه و تحقیق انجام می پذیرد.
۵-۱)انسان شناسی عرفانی؛ این رویکرد، با بهره گیری از سیر و سلوک عرفانی در پی کشف معارفی راجع به انسان و جایگاه و مقام و منزلت او در نظام هستی است (ماهرو زاده، ۱۳۸۶: ۲۸).
-
- تاثیر شناخت انسان
شناخت انسان از ابعاد و زوایای مختلف دارای اهمیت است و آثار فراوانی را در زندگی بشر به همراه دارد. اینک به دو محور از آن پرداخته می شود:
۱-۲) آثار انسان شناسی در زندگی فردی و اجتماعی
شناخت حقیقت انسان و مسایل پیرامون او آثار فراوانی برای فرد و جامعه به همراه دارد؛ که به اختصار برخی از آن ها مورد بررسی قرار می گیرد:
۱-۱-۲) درک حقیقت زندگی در پرتو انسان شناسی
معنای زندگی و درک حقیقت آن بستگی به تصویری دارد که انسان از خود پیدا می کند. برخی انسان را موجودی بی هدف که محکوم به جبر محیط و تاریخ و … است به حساب می آورند. چنین آدمی هیچ نقشی در تعیین سرنوشت خویش ندارد؛ از این رو زندگی برای او پوچ و بی معنا می شود.
چنانچه انسان را موجودی صاحب اختیار و دارای نقش مستقیم در تعیین سرنوشت خویش بدانیم که مجموعه هستی نیز برای او آفریده شده تا به سعادت و کمال حقیقی دست یابد، زندگی او معقول و معنادار می شود، و تمامی تلاش و کوشش خود را به کار می گیرد تا با شناخت استعدادهای بالقوه خویش و به کارگیری ابزار سعادت، آن ها را به فعلیت برساند. آشنا ساختن انسان با خویشتن، از رسالت های مهمی است که بدون آن هیچ کاری درباره انسان صورت نخواهد گرفت (جعفری تبریزی، ۱۳۸۶، ج۱: ۶۲). رهایی از سرگشتگی و سرگردانی که ویژگی مهم انسان معاصر است، از راه شناساندن تصویری درست و کامل از وجود او میسر می گردد. بهره مندی صحیح وکامل از جهان طبیعت در صورتی برای انسان حاصل می شود که جایگاه خود را در نظام آفرینش بداند، استعدادها و قابلیت هایش را بشناسد و راه رسیدن به سعادت را تشخیص دهد.
۲-۱-۲) دست یابی به نظام های اجتماعی صحیح
انسان موجودی اجتماعی است که برای رسیدن به سعادت، نیاز به نظام های اجتماعی دارد.[۵] دلیل وجودی نظام ها و نهادهای اجتماعی، برآوردن نیازهای اساسی انسان است و اگر مسایل اساسی انسان شناختی و نیازهای اصیل انسانی از نیازهای کاذب شناسایی نشود، این نظام ها از پشتوانه منطقی و معقول برخوردار نخواهند بود.
بحران نظام های اجتماعی غرب و ناکارآمد بودن آن ها، به جهت عدم شناخت صحیح انسان است. یک نظام اخلاقی صحیح و قابل قبول باید هدف مشخصی را برای مجموع فعالیت ها و افعال اختیاری انسان تعیین نماید؛ به گونه ای که ارزش حقیقی انسان رسیدن به آن هدف اصلی باشد تا بتواند از این طریق ملاک و معیار کلی برای ارزیابی همه ی افعال انسان ارائه دهد. بدون شناخت انسان و ظرفیت ها و امکانات وجودی او نمی توان ارزشمندترین هدف ممکن را به درستی برای او معین کرد (مصباح یزدی، ۱۳۶۷: ۱۲۹).
موضوع تعلیم و تربیت نیز که از وظایف نظام های اجتماعی است با وجود آدمی و ابعاد مختلف هستی او ارتباط دارد. لازمه عمل تربیتی شناخت طبیعت آدمی، به ویژه طبیعت روانی و اخلاقی و قوا و استعدادهایی است که مربی می خواهد آن ها را پرورش دهد؛ هرچه شناخت ابعاد گوناگون وجود انسان و مراتب حیات جسمانی و روانی و اجتماعی او دقیق تر باشد، تأثیر اقدامات و اعمال تربیتی بیشتر است (کاردان، ۱۳۷۲، ج۱: ۳۶۹).