ث) شرکت کنندگان باید توانا باشند تا با یکدیگر ارتباط متقابل برقرار کنند- زبان یکدیگر را بفهمند- تا بتوانند به داد و ستد اندیشه بپردازند.
ج) هیچ یک از دو سوی مشارکت نباید احساس کند که مشارکت جایگاه و موقعیت او را تهدید خواهد کرد. مشارکت در مدیریت و تصمیم گیری مستلزم وجود مدیریت «مشارکت جو» است. در غیر این صورت مشارکت به معنای درگیری با مدیریت خواهد بود.
چ) مشارکت در زمینه ای معنا دارد که فرد انتخاب و آزادی اختیار داشته باشد.
تعریفی که از مشارکت ارائه گردید، این امکان را فراهم می آورد تا آن را ذیل چارچوب مفهومی و نظری شناخته شده ای مورد مطالعه قرار دهیم. مشارکت به عنوان یک رفتار انسانی از رفتارهای صرفاً بازتابی متمایز می شود، چرا که افراد مشارکت کننده برای رفتار خود معنای ذهنی مشخصی قائلند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۲-۳-۲- تاریخچه مشارکت:
مشارکت شهروندی در عرصه های مختلف شهری در چارچوب جامعه مدنی سابقه بس طولانی دارد. از دوران یونان باستان تاکنون همواره در مکان های جغرافیایی به اشکال متنوع در ابعاد مختلف زندگی اجتماعی انسان ها بروز کرده است(ملکواین، ۱۳۷۷: ۱۶۹). آتن در یونان از نخستین شهرهایی است که با تشکیل دولت شهر مظهر چنین پدیده ای بوده است. از این رو از نظر پیشینه تاریخی رگه های این اندیشه (مشارکت شهروندی) به یونان باستان و افکار افلاطون و ارسطو باز می گردد. افلاطون مفهوم شهر را مقولهای از کل دانسته که از جمع شهروندان پدید می آید و در دولت آرمانی جمهوری مقبولیت مردم را سد راه حصول به خیر اعلی می داند و ارسطو نیز رابطه شهروند را با دولت شهر، همانند عضو بدن موجود زنده تلقی می کند و دولت برای کشف قوانین بهزیستی آدمی (شهروند) ضرورت می یابد (سیف زاده، ۱۳۷۷: ۱۴۵). این دیدگاه های جمع گرایانه و ارگانیستی طی قرون بعد در افکار و نظام های سیاسی مختلف رسوخ نمود، به طوری که رگه های این اندیشه را می توان در آثار افرادی مانند هگل نیز مشاهده کرد .البته در روم باستان مطالعاتی نیز در این مورد انجام گرفته، اما خیلی ضعیف بوده است.
در دوره قرون وسطی با ظهور فئودالیزم رعیت جای شهروند جلوه گر شد و شهروند و دولت شهر در جامعه سیاسی جای خود را به کلیسا و پاپ داد (نجاتی حسینی، ۱۳۸۰: ۲۷). در این دوران به دلایل انسداد اجتماعی در ابعاد سیاسی اقتصادی و به خصوص در زمینه های علمی مطالعه و پژوهش بسیار محدود بوده است و در شرق نیز به رغم تمایزات سیاسی، اجتماعی این روند پژوهش بسیار کند بوده است. پس از رنسانس و ظهور اندیشه فلسفه سیاسی جدید بحث نظام حکومتی و مدیریتی مطرح گردید. در این مرحله مشارکت شهروندی به طور ضعیف و سطحی مورد بحث اندیشمندان قرار گرفته که اساساً ماهیتی سکولاریستی داشت (هلد، ۱۹۹۶: ۳۸). به طور کلی مشارکت شهروندی در این برهه از زمان با اندیشه لیبرالیستی همراه بوده است. به هر تقدیر به دنبال انقلاب صنعتی و دوره نوسازی به دلیل فراهم آمدن زمینه های مختلف، پدیده شهرنشینی وارد مرحله ای جدید گشت و این توسعه با آثار مثبت و منفی همراه بود. بنابراین اندیشمندان هر کدام از منظر خاصی به پیامدهای فوق در شهر نگریستند. برخی از دیدگاه جامعه شناختی و عدهای دیگر از نگاه برنامه ریزی و شهرسازی مسائل شهری را به ویژه بحث مشارکت شهروندی را مورد نقد و تحلیل قرار دادند. البته خاستگاه این بررسی ها را در شهرهای اروپایی و امریکایی باید پی گرفت.
مارکس، وبر، دورکیم، زیمل، پارک و دیگر جامعه شناسان از جمله کسانی بودند که به مسائل شهری و نقش شهروندان در امور شهری پرداختند و هر کدام بنا به باورها و رویکرد خود از زاویه ای خاص به این موضوع نگاه کردند و سپس به توصیف متغیرهای موثر ادامه دادند. در این میان ماکس وبر با تاکید بر توسعه مشارکت شهروندی به عنوان یک ابزار کلیدی در تشکیل شهر صحه گذاشت. دورکیم شهر را عامل موثر در تسریع و رشد کار اجتماعی (شهروندان) می دانست و آن را عاملی در برقراری نظم و حل امور شهری می پنداشت .پارسونز معتقد است اجتماع هنجاری (گروه های شهری) نظم عمومی (شهر) را تنظیم می کند و لومان و میتزتال نقش اعتماد شهروندان را در نظم اجتماعی مهم تلقی می کند .بدین ترتیب آنچه در بطن این تحلیل ها قابل شناسایی است، تاکید بر مشارکت شهروندان بر حل مشکلات و معضلات اجتماعی شهر است که عموماً به اجتماعی و گروهی بودن این مشارکت توجه داشته اند.
از زاویه دیگر افزایش مهاجرت اقوام مختلف به خصوص اروپائیان به امریکا در طول قرن ۱۹ و ۲۰ سبب شد که بسیاری از شهرهای کشور به کلانشهرهای چند فرهنگی بدل شوند، که در درون خود از محله های متعددی با هویت قومی و طبقاتی و حرفه ای تبدیل شوند (رانین، ۲۰۰: ۵۷). این دگرگونی موجب بسط و گسترش تحقیقات در این زمینه گشت و شاید برای نخستین بار مفاهیم مشارکت، محله ها و همسایگی ها در مطالعات شهری به گونه جدید مطرح شد. به هر شکل در فاصله دو جنگ جهانی این موضوعات در مکتب شیکاگو به صورت جدی مورد بحث قرار گرفت. در این مفهوم محله شهری با معنای سرزمین و هویت انطباق و هم پوشانی داشت (برتون، ۱۳۸۰: ۱۶۳) و محله های شهری را پهنه های بسیار پویا و متحول دانسته که رابطه پیچیده و تفسیرپذیری با جماعت های درونی خود و سایر جماعت های شهری قرار می گیرند (پارک، ۱۹۷۴: ۱۲-۱۰). پارک از شاخصترین چهره های مکتب شیکاگو بود که به چگونگی تعاملات و پیوند بین ساکنان کلانشهری چون شیکاگو پرداخت. موضوع برجسته دیگر آشفتگی ها و تضادهای محلی بود که از دیدگاه مکتب شیکاگو مدنظر قرار گرفت که ریشه های آن را در رقابت بر سر دستیابی به منابع می دانستند(هاروی، ۱۳۷۶: الف-و). در حالی که جامعه شناسی مانند اولسون ضعف اقتصاد سیاسی را عامل مهم در این بی نظمی قلمداد می کند و شوفر نیز وجود سازمانهای فرهنگی و یا نهادهای سیاسی را در برقراری این نظم ضروری می داند. عموماً کارایی جمعی و کنترل عمومی در ایجاد نظم موثر در قالب انجمن ها، نهادها را بسیار مهم و الزامی در نظر گرفته اند. طی سال های اخیر از مهمترین موضوعات جامعه علمی، مشارکت شهروندان در قالب سازمان های محلی با هدف تحقق حکمرانی خوب است که این موارد در کانون بحث ها قرار دارد. این اندیشه طی قرن ها موضوع فکری اندیشمندان بوده است و به گونه امروزی تکامل یافته است و بنا بر نتایج علمی حاصل شده مشارکت شهروندان در طراحی، اجرا و ارزیابی برنامه های شهری یک اصل اساسی در مدیریت شهری قلمداد می شود و در جامعه مدرن شهروندان باید دارای حقوق و وظایف دو سویه باشند و به گونه ای آزاد و برابر در تصمیم گیری های سیاسی و روندهای جاری اجتماع سیاسی شان مشارکت کنند.
به این ترتیب اجرای پروژه توسعه شهری یک فعالیت جمعی است و نیازمند همکاری و همیاری تمام اعضای یک شهر می باشد. و یا اندیشمندانی چون هانتینگتون و نلسون که از منظر سیاسی و توسعه اقتصادی- اجتماعی مسائل شهر را بررسی نموده اند و مهمترین مجرای سازمانی را در این توسعه مشارکت فعال در انواع نهادها و گروه های اجتماعی دانسته و این سازمان ها را مهمترین فرصت تحرک شهروندان در برابر حل معضلات در نظر گرفته اند.
از اواخر دهه ۱۹۵۰ ، مفهوم «مشارکت» و «توسعه مشارکتی» به منزله مفهومی مهم در مباحث توسعه اقتصادی و اجتماعی مطرح شد. در آن زمان دو مشکل اساسی در طرح های توسعه، برنامه ریزان و سیاستگذاران را به ارزیابی مجدد و بازنگری این قبیل برنامه ها واداشت. شکست این برنامه در دستیابی به اهداف خود، این تصور را تقویت کرد که فقدان مشارکت های مردمی در طراحی، اجرا و ارزیابی برنامه ها، زمینه ناکامی آن ها را فراهم کرده است. از سوی دیگر، طرح های توسعه پیش از آن که در خدمت فقرا و محرومان -که گروه های هدف محسوب می شدند - باشد، به تشدید نابرابری و فقر دامن زده است (رهنما، ۱۳۷۷: ۱۱۷-۱۱۶).
در واکنش به نارسایی در برنامه توسعه، مفهوم مشارکت به صورت جدی مورد توجه قرار گرفت و فرایند های تقویت کننده مشارکت مردم، به عنوان زمینه های اصلی توسعه مطرح شد. این دیدگاه که در بررسی مشارکت دیدگاهی ابزار گرایانه محسوب می شود، مشارکت را فی نفسه هدف نمی داند، بلکه آن را ابزاری جهت توفیق برنامه های توسعه در نظر می گیرد. به همین دلیل، برای توجیه و مقبول سازی مشارکت - خصوصاً نزد مقامات و مسوولان تصمیم گیرنده حکومتی- بر آثار آن در فرایند توسعه تأکید دارد. کاهش هزینه ها، پذیرش برنامه ها از سوی مردم، به کارگیری منابع بیشتر جهت برنامه ها و کنترل اجتماعی و سیاسی حاصل از مشارکت، به عنوان مزایای اصلی آن برشمرده می شد و با وجود این قبیل منافع، تلاش می شد تا ذهنیت تصمیم گیرندگان و مقامات دولتی و اداری را نسبت به این پدیده جلب نمود.
۲-۳-۳- طبقه بندی الگو های مشارکت:
وقتی از مشارکت مردم در اداره امور شهرها سخن می گوییم، به ویژه هنگامی که مصادیق مشخصی را برای آن معرفی می کنیم بلافاصله متوجه تنوع زیاد آن شده و مشاهده می کنیم که طیف های وسیعی را در درون خود جای می دهند. این واقعیت موجب می شود که هنگام بحث تحلیلی از الگوهای مشارکت نتوانیم از احکام کلی حاکم بر تمامی این الگوها سخن بگوییم. لازم است که بر مبناهای قابل قبولی این الگوها را طبقه بندی کرده و از ویژگی ها و عناصر مؤثر در هر طبقه سخن گفته شود. نگاهی استقرایی به الگوهای موجود در مشارکت در جهان نشان می دهد که می توان این الگو ها را بر حسب سه معیار متفاوت طبقه بندی کرد: بر حسب نوع مشارکت، بر حسب زمینه مشارکت و بر حسب سازماندهی مشارکت. به اختصار به بحث درمورد هر کدام می پردازیم.
الف) بر حسب نوع مشارکت: به اعتبار نوع مشارکتی که افراد در یک الگو دارند و در واقع بر حسب بخشی از انجام فعالیتی که در آن سهیم می شوند، می توان الگوهای مشارکت زیر را از یکدیگر متمایز ساخت.
۱) مشارکت در تصمیم گیری و مدیریت: به طور معمول وقتی مشارکت افراد در مدیریت یک مجموعه یا یک سازمان مطرح می شود، این مشارکت ممکن است در چهار حوزه تحقق یابد. نخست افراد ممکن است در تعیین هدف ها مشارکت کنند. دوم آنان ممکن است در گرفتن تصمیم ها شرکت جویند. یعنی از میان راه های گوناگون کنش به گزینش بپردازند. سوم ممکن است در گشودن دشواری ها شرکت کنند، که این فراگردی است در برگیرنده تعریف و تبیین موضوع ها و پدید آوردن راه چاره ها و سرانجام گزینش از میان آن ها. سرانجام، مشارکت ممکن است پدید آوردن دگرگونی درمجموعه یا سازمان باشد. البته این چهار منطقه خالص و کامل نیستند و با یکدیگر نیز ناسازگار و غیر قابل جمع نیستند. علاوه بر موضوع مشارکت در مدیریت، سطح و محدوده مشارکت در مدیریت نیز اهمیت دارد.
سطح و محدوده مشارکت درمدیریت، تحت تأثیر سه گروه از عوامل و شریط قرار می گیرد. این عوامل می توانند هم سطح و هم اثر این مشارکت ها را تحت تأثیر قرار دهند.
دسته اول این عوامل به ویژگی های شخصی و روان شناختی مربوط می شود و شامل عواملی چون ارزش ها، نگرش ها و گرایش ها و توقعات افراد می گردد.
دسته دوم عوامل به ماهیت فعالیت و نحوه سازماندهی آن باز می گردد. میزان پیوستگی افرادی که در انجام یک فعالیت نقش دارند بایستی در دعوت به مشارکت مورد توجه قرار گیرد.
دسته سوم را می توان عوامل پیرامونی نامید. دگرگونی های تکنولوژیکی، دگرگونی های مقررات دولتی، دگرگونی های ناشی از رقابت و هم چشمی در این گروه جای می گیرند.
طرفداران مشارکت در مدیریت (یا مدیریت مشارکت جو) معتقدند که این گونه از مشارکت ها چه در سطح سازمان ها و چه درسطح شهر ها و روستاها از طریق تأمین سه نیاز اساسی انسان، یعنی: استقلال عمل یا نظارت بر رفتار خویش، کامل کردن یا دست یابی به کل یا تمامی یک فعالیت، و پیوند های میان اشخاص در جریان فعالیت ها، موجبات خشنودی و ارضای آدمیان را فراهم می آورد. و در نهایت نیز تأثیر مثبتی بر کارکرد و بهره وری فعالیت ها می گذارد.
۲) مشارکت در تأمین مالی هزینه انجام طرح ها: در کاربرد های مشارکت گاه منظور از مشارکت مردم درکارها (به ویژه در امور شهر ها) این است که افراد سعی کنند تا بخشی از بار مالی مربوط به انجام یک طرح را بر عهده گیرند. آنچه در عمل میزان پرداخت یک فرد در یک مورد خاص را تعیین می کند، نخست میزان تمایل اوست برای بهره مند شدن در قبال پرداخت وجه برای آن مورد خاص و دیگری قدرت و توان پرداخت او. عامل اول را در اصطلاح فنی اقتصادی کشش تقاضا برای آن مورد خاص می نامند. منظور از کشش تقاضا شاخصی است که نشان می دهد تقاضای افراد برای داشتن یک کالا و یا بهره مندی از یک موقعیت تا چه حدی تحت تأثیرتغییر عواملی چون قیمت کالا و یا درآمد آن شخص قرار می گیرد. البته صرف وجود تمایل نسبت به یک کالا (یا موقعیت) برای پرداخت وجه آن کافی نیست. توان پرداخت نیز لازم است. توان پرداخت معمولاً توسط درآمد افراد اندازه گیری می شود. بیان دیگر بحث فوق این است که میزان مشارکت افراد در تأمین مالی هزینه ها به دو عامل بستگی دارد: میزان مطلوبیت این طرح ها برای آن فرد و قدرت و توان مالی او.
۳) مشارکت درتأمین نیروی انسانی: یکی دیگر از انواع مشارکت این است که افراد شهر نیروی انسانی لازم برای انجام یک فعالیت خاص را تأمین نمایند. دراین وضعیت افراد نه در مدیریت کار و نه تأمین مالی آن شرکت داشته اند، اما در مرحله اجرای آن با در اختیار گذاشتن نیرو و توان خویش به صورت داوطلبانه از هزینه های اجرایی آن کاسته و در عمل می کوشند تا طرح مورد توافق خود را به اجرا در آورند.
ب) برحسب زمینه مشارکت: به دلیل گستردگی فعالیت هایی که توسط مدیریت در شهر ها انجام می گیرد، زمینه های مختلفی از مشارکت (در انواع گوناگون آن) را می توان در شهرها شناسایی کرد. در یک طبقه بندی استقرایی می توان زمینه مشارکت در اداره امور شهر ها را تحت عناوین زیر طبقه بندی کرد:
۱) فعالیت های عمرانی (ایجاد خیابان و کوچه، ایجاد میدان ها، ایجاد پل…)
۲) فعالیت های مربوط به محیط زیست ( ایجاد فضای سبز و زیبا سازی شهر)
۳) فعالیت های مربوط به تأمین ایمنی شهر (ایجاد ایستگاه های آتش نشانی – رفع خطر از بنا ها…)
۴) فعالیت های نظارتی ( نظارت بر حسن انجام قوانین و مقررات مربوط به زندگی شهری)
۵) فعالیت های مربوط به خدمات شهری (تنظیف معابر و دفع زباله، ارائه خدمات مربوط به غسالخانه و گورستان…)
۶) فعالیت های مربوط به امور فرهنگی (تأسیس فرهنگسرا ها، تأسیس کتابخانه، ایجاد خانه های محله …)
۷) فعالیت های مربوط به امور فرهنگی (ایجاد پارک و فضای سبز، مراکز خرید و فروش …) (غفاری، ۱۳۹۰: ۳۹).
۲-۳-۴- سطوح و تکنیک های مشارکت
به منظور درک بیشتر مفهوم مشارکت و کاربرد آن در فعالیت های اجتماعی شهری، برخی از صاحب نظران شاخص ها و تکنیک هایی را مطرح کرده اند که از طریق آنها بهتر می توان ابعاد و سطوح مشارکت را تبیین نمود.
نردبان مشارکتی شهروندی: ارائه کننده این نظریه انشتاین است که در سال ۱۹۶۹ میلادی مفهوم مشارکت را با بهره گرفتن از نردبان مشارکت شهروندی به شکل زیر بیان داشت:
نظارت شهروند، قدرت تفویض شده و همکاری | قدرت شهروند |
تشکیل بخش مشاوره و اطلاع رسانی | مساوات طلبی نمایشی |
درمان عوام فریبی | فقدان مشارکت |