اولین مرحله ازاعتماد، مجموعه ای از عقیده ها و باورهای ذهنی و یکپارچه درباره شریک دیگر می باشد به طوری که فرد می تواند تصورکند که عمل شریک او نتایج مثبتی برای او به دنبال خواهد داشت.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
مرحله دوم: اعتماد به عنوان یک تصمیم
دومین مرحله، تصمیم به اعتماد کردن به دیگری می باشد. این مرحله ای است که باور به قابیت اعتماد دیگری به خوبی آشکار می گردد. در شرایط واقعی اعتماد دو انتظار وجود دارد، یکی انتظار وجود رفتار قابل اعتماد و دیگری تمایل به عمل کردن بر مبنای آن
گیلسپی دو دسته بندی را در این باره بیان کرده است:
-
- رفتارهای اتکامحور: برای مثال کنترل محیطی مدیر بر تصمیمات و منابع ارزشمند زیردستان یا کاهش عمدی کنترل و بررسی اعمال زیردستان.
-
- رفتارهای مربوط به آشکارسازی اطلاعات و سهیم کردن دیگران درآن: برای مثال مدیریت سازمان می تواند استراتژی های مهم مربوط به امور تجاری و بازرگانی را با بخش های تخصصی کارمندان در میان بگذارد.
مرحله سوم: اعتماد به عنوان یک عمل
در مرحله سوم نیز اعتماد به عنوان یک عمل بروز می کند یعنی فرد قصد به انجام می کند که براساس اعتماد شکل گرفته است (حنیفر و دیگران، ۱۳۸۸: ۷-۶)
شکل ۲.۴ : فرایند اعتماد
تحقیقات جدید نشان می دهد که اعتماد شامل پنج بعد صداقت، شایستگی، ثبات (پایداری)، وفاداری و رو راستی (صراحت) است. بعد صداقت با درستی (درستکاری) پاکی و دارای حقیقت بودن؛ بعد شایستگی، با مهارت ها و دانش بین فردی و فنی و توانمندی در تبدیل گفتار به کردار؛ بعد ثبات با قابل اتکاء بودن، قابل پیش بینی بودن و قضاوت مناسب در برخورد با موقعیت ها و سازگاری بین حرف و عمل؛ بعد وفاداری، با حفظ آبرو و حیثیت طرف مقابل و پرهیز از رفتار فرصت طلبانه نسبت به او؛ بعد صراحت با پرهیز از کتمان حقایق و بیان کل حقیقت و نه بخشی ازآن در ارتباط است.
نتیجه تحقیقات نشان داده است که از میان این ابعاد پنج گانه اهمیت آنها بدین قرار است. (رابینز، ۱۳۸۵: ۵۵۲-۵۵۱)
صداقت> شایستگی > وفاداری > ثبات و پایداری > روراستی (صراحت)
۲.۳بررسی مفهوم اعتماد در میان جامعه شناسان کلاسیک:
جامعه شناسان کلاسیک نقش بسزایی در طرح ریزی پایه های جامعه شناسی داشتند این افراد در قرن نوزدهم و دو دهه اول قرن بیستم می زیسته اند به جز تالکوت پارسونز که جز جامعه شناسان کلاسیک به حساب نمی آید ولی بخاطر تقسیم بندی در این تحقیق در این دسته قرار داده شده است.
۲.۳.۱هربرت اسپنسر[۱۴]:
اسپنسر برحسب نحوه روابط درونی و بیرونی جوامع، آنها را به نظامی و صنعتی تقسیم می کند. (فصیحی، ۱۳۸۹: ۲۹) در جامعه نظامی، سیستمی مبتنی بر تعاون و همکاری اجباری مشاهده می شود. اعضای این جامعه به اقتدار و ایمان اعتقاد دارند و رفتار آنها از طریق اطاعت، هم نوایی، وفاداری، پذیرش امور جاری و وابستگی به اقتدار تعیین می شود این اعتماد و وفاداری به حاکمان زمینه ای برای بسیج نیروها درمواقع حمله و یا دفاع فراهم می سازد. دراین نوع جامعه هیچ نیازی به وجود اشتراک با منابع دیگری از طریق اعتماد و تمایل احساس نمی شود. برعکس همکاری درجامعه صنعتی اختیاری است و مبتنی بر منافع شخصی فرد است تا بر نظم سرکوب گرایانه. همکاری در این نوع جامعه بستگی به انجام و تحقق قراردادهاست. جامعه صنعتی غیرمتمرکز است و به لحاظ اجتماعی متحرک و خود تنظیم کنده است و دولت بخاطر منافع افراد وجود دارد. در جوامع صنعتی صلح جو، ساخت اجتماعی ثابت، متعادل و باز است و افراد ازآزادی عمل و سطح بالای تحرک اجتماعی که چسبندگی اجتماعی را نیز تخریب نمی کند، بهره مند هستند اسپنسر جوامع دوران خود را در مرحله گذار می دید. در نزد او این جوامع در حالیکه هنوز بسیاری از ویژگی ها نوع جامعه نظامی را دارند، بعضی از ویژگی های جامعه صنعتی را دنبال می کنند. علاوه بر این مرحله گذار در جامعه مدرن خودش یکی از عوامل اصلی نبود انسجام اجتماعی و فقدان اعتماد عمومی است. (میزتال، ۱۳۸۰: ۵۶-۵۵)
۲.۳.۲فردیناندتونیس[۱۵]:
تونیس ریشه جامعه جدید را در انواع تازه ارتباط می داند. به عبارتی، وی معیار تفکیک و تمایز میان جهان قدیم و جهان جدید را نه در سازمان یا ساخت نهادین وعوامل بیرونی، بلکه در روابط میان افراد جستجو می کند. تونیس با تمایز میان گمین شافت[۱۶] (اجتماع) و گزل شاف[۱۷] (جامعه) بر تحول روابط اجتماعی تاکید دارد. گمین شافت به نوعی سازمان اجتماعی گفته می شود که مشخصه آن روابط نزدیک میان فردی و احساسات دو سویه پیوند دهنده ای است که انسان ها را به عنوان اعضای یک کلیت اجتماعی گردهم می آورد. گمین شافت، کنترل اجتماعی قوی ولی غیررسمی است و از طریق سنت از جمله سنت دینی، خانواده و دوستان عمل می کند. در مقابل، مشخصه گزل شافت شکل بروکراتیک تر و غیرشخصی تر سازماندهی و کنترل اجتماعی ناشی از قرارداد (اجتماعی) به پشتیبانی دولت است. (مهدی زاده، ۱۳۹۱: ۳۵)
براساس منطق تونیس، روابط مبتنی بر اعتماد تنها در گمین شافت وجود دارد. اعتماد یک غایت است که در درون متن اقتصادی- اجتماعی گمین شافت اتفاق می افتد. روابط مبتنی بر اعتماد و مردم قابل اعتماد تنها در اجتماع طبیعی مشاهده می شوند. آنها نتیجه اراده طبیعی و مبتنی بر احساسات و تمایلات طبیعی هستند. یک فرد به اعضای خانواده و دوستانش اعتماد می ورزد چرا که احساس او براساس مشابهت ها، فهم و تایید متقابل است و این فرایند بطور دائمی به کمک فعالیت ها و تجارب مشترک تقویت می گردد. بنابراین اعتماد نمی تواند بطور مصنوعی ایجادگردد. (میزتال، ۱۳۸۰: ۵۹-۵۸)
۲.۳.۳امیل دورکیم[۱۸]:
توجه دورکیم به ریشه و مبدا ادراک و فهم مشترک از جهان و اعتقاد او مبنی براینکه توسعه انسان گرایی مستلزم وجود میزان بهینه ای از همبستگی است، نظریه او را درکانون مباحث مربوط به روابط اعتماد قرار داده است. (همان: ۶۰) بحث وی از نحوه انسجام اجتماعی، درونی شدن ارزش ها، هنجارها و نقش شعائر گروهی در ایجاد و تقویت پیوند اجتماعی است. وی براساس همبستگی اجتماعی مکانیکی و ارگانیکی (آلی) دو نوع جامعه ترسیم و به تبع آن از دو سنخ الگوی روابط اجتماعی یاد می کند. (فصیحی، ۱۳۸۹: ۲۷)
ساخت اجتماعی جوامع با همبستگی مکانیکی (خود بخودی) انسجام درونی این جوامع منحصراً وابسته به همانندی ها است این جامعه را باید بصورت توده ای مطلقاً همسان در نظر بگیریم که فرقی مابین اجزاءآن درکار نیست و بنابراین نظمی مابین خودشان ندارند (دورکیم،۱۳۶۹: ۱۸۹) اما ساخت جوامعی که همبستگی آلی درآنها تفوق دارد به شکل دیگری است این نوع جوامع از قطاع های همانند و همسان ساخته نشده اند، بلکه از دستگاهی از اندامهای متفاوت ساخته شده اند که هرکدامشان نقش ویژه ای دارند و خود آنها نیز از اجزاء متمایز ساته شده اند نه مانند حلقه های زنجیر به صورت خطی درکنار هم قرارگرفته اند، و نه در یکدیگر متداخل اند، بلکه در پیرامون یک اندام واحد که بر بقیه پیکر اجتماعی نقشی تعدیل کننده اعمال می کند با هم هماهنگ هستند و تابع یکدیگرند. (همان: ۱۹۶) تقسیم کار عامل ایجاد همبستگی ارگانیکی است. الگوی ارتباطی جامعه مبتنی بر همبستگی ارگانیکی فردگرایی است. براساس این الگوی ارتباطی افراد بیشتر به دنبال منافع فردی خود هستند تا منافع جمعی. آنچه باعث بروز این روحیه می شود ضعف وجدان جمعی است. (فصیحی، ۱۳۸۹: ۲۷) دورکیم تاکید می نماید که حتی نظام های برخوردار از همبستگی ارگانیک بسیار پیشرفته نیز اگر نخواهند به صورت توده ای از افراد خودبین و متجاوز به حقوق همدیگر متلاشی شوند، باید برپایه یک ایمان مشترک یا وجدان جمعی[۱۹] مبتنی گردند. (کوزر،۱۳۷۹: ۱۹۱)
توجه به نفس انسجام اجتماعی و توجه به صور الگوهای روابط انسان ها با یکدیگر و روابط به عنوان منبع نظم رابطه نظریات دورکیم در مورد اعتماد و سرمایه اجتماعی است. (فصیحی،۱۳۸۹: ۲۸) دیدگاه دورکیم در باب سرشت دوگانه اتصال فرد به جامعه با تاکید او بر نظم جمعی که به تاثیر و نفوذ پایدار هنجارها و ارزشهای مشترک اشاره دارد، گره می خورد و کانون توجه را به موضوع تنظیم و قابلیت تکرار رفتار اجتماعی می کشاند. طبق نظر او جامعه اخلاقی نیاز قطعی به انتظام دارد که این خود تا حدودی نشان دهنده توانایی آن جامعه در بسط عادات خود می باشد. این امر محیط اجتماعی را کلیشه ای، منظم و بنابراین مملو از اعتماد می سازد. مصونیت و پیش بینی پذیر بودن آن محیط، شرایطی را برای اعتماد به وجود می آورد. جوامع مدرن بایست آئین های جدیدی در سطح دولت- ملت به منظور دستیابی به اتصال گروه های مختلف به یکدیگر اندیشه کند. نمادهای انتزاعی وحدت بخش و آئین ها، براساس نظریه دورکیم کارکرد مهم همبستگی را بردوش دارند. (میزتال، ۱۳۸۰: ۶۳-۶۲)
۲.۳.۴گئورک زیمل[۲۰]:
به سختی می توان، چشم انداز کلی زیمل در باب اعتماد را بازسازی کرد. منتهی سهم او در ادبیات جامعه شناسی اعتماد اساسی است. بسیاری ازتحلیل های شفاف او در باب ماهیت روابط اعتماد بعداً توسط محققینی مثل لوهمان و گیدنز توسعه و بسط یافت. برای زیمل رابطه اجتماعی مسلط در جوامع مدرن مبادله است. مبادله شکل خالص و اصلی ترین شکل همه کنش های متقابل انسان هایی است که درآن منافع دنبال می شود. یکی ازکارکردهای مبادله این است که پیوندی درونی میان افراد ایجاد می کند. یکی از مهمترین شرایط مبادله اعتماد است؛ بدون اعتماد عمومی افراد نسبت به یکدیگر، جامعه تجزیه می گردد. مبادله میتواند به کمک بسیاری از نیروهای مختلف تقویت گردد که اعتماد یکی ازآن نیروهاست. زمیل به دیالکتیک روابط انسان می پرداخت بدین معنا که روابط اجتماعی همواره از طریق ناهماهنگی ها و ناهمخوانی ها شناخته میشود. روابط انسان ها همواره در میان اختفاء و اعتماد، هماهنگی و تضاد و راستی و دروغ می باشد. ازآنجایی که اعتماد، اعتقاد به کیفیات ذهنی و اخلاقی دیگری است می تواند به راحتی توسط رفتارهای ناخودآگاهانه، غیرارادی و هیجانی سست گردد. بنابراین اعتماد ضرورتاً یک خطراست که همواره در معرض خیانت قرار دارد. براساس نظریه زیمل پرجاذبه ترین نمونه های انسجام اخلاقی در جوامع سری یافت می شود که درآنها اعتماد متقابل (سرکوب- سکوت) را تقویت می کند واعضایش غالباً مورد هدف خیانت می باشند تاکید زیمل بر نقش تضاد در تقویت وحدت یا نقش خیانت در افزایش انسجام از هر بازسازی سطحی ای از اندیشه او ممانعت به عمل می آورد. بحث زمیل پاره ای از ویژگی های اعتماد در شرایط مدرن را بسیار آشکار می سازد. عدم قطعیت و تجربه متفاوت اجتماعی، همراه با افزایش فردگرایی شدن نیاز به اعتماد را دو چندان می کند. بنابراین اعتماد روابط اجتماعی را مستحکم می سازد و یکی از مهمترین نیروهای ترکیبی در جامعه است. (میزتال، ۱۳۸۰: ۶۵-۶۳)
۲.۳.۵ماکس وبر[۲۱]:
وبر درکتاب اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری نمونه هایی از شبکه های روابط انسانی برای مقاصد غیراقتصادی نشان داده میشوند (شبکه های مذهبی، دوستی، قومی و ایدئولوژیکی).
۱) وبر، کارکرد شبکه های اجتماعی را رواج آگاهی و اعتماد می داند که به گسترش مبادلات و نیز نتایج اقتصادی برای توسعه می انجامد.
۲) در این اثر وبرآگاهی و اعتماد را یک رشته ویژگی های اخلاقی در نظر می گیرد که مانع از فرصت طلبی هایی که به تقلب و سوءاستفاده در معاملات می انجامد، می شود. (تری گلیا، ۲۰۰۱: ۵-۴ به نقل از موسوی و دیگران، ۱۳۹۱: ۱۵-۱۴)
۲.۳.۶تالکوت پارسونز[۲۲]:
سیستم اجتماعی پارسونز دارای چهار خرده نظام: نظام فرهنگی (L) نظام اجتماعی (G) نظام شخصیتی (I) نظام ارگانیستی (A) می باشد. معنا در نظام فرهنگی با وساطت ارزش ها و عرف شکل میگیرد و در نظام اجتماعی براساس مسئولیت و تعهد اجتماعی به وسیله جامعه پذیری و نظارت اجتاعی به نظام شخصیت وارد شده، انسجام درکنش و نظم درجامعه را بوجود می آورد و انسجام و همبستگی را به جامعه تزریق می نماید.
اعتماد تابعی از کارکردهای اجتماعی است. وقتی بحران ساختی- کارکردی درجامعه پدیدار شود. تعادل اجتماعی جامعه مختل شده انسان ها دچار تردید می شوند. آرامش و امنیت اجتماعی خدشه دار گردیده و هر معنایی را به کارکردهای غیرواقع منتسب می کند. چنانچه اعتماد کارکرد همبستگی خود را از دست بدهد. انسان ها به همه چیز به دیده ی شک و تردید می نگرند. مانند زمانی که انسان دیگری را می بیند و در تصور خود او را آدم فریبکار، کلاهبردار، سارق، خاطی، جنایتکار و … قلمداد می کند. یا اگر طرفدار انجمن یا شورایی است که موقعیت آن انجمن یا شورا از نظر نظام قدرت غیرقانونی تلقی می شود و… سعی می کند تا دیگری باخبر نشود تا موقعیتش به خطر نیفتد. از راستگویی امتناع می کند تا درامان بماند. ظاهرسازی و زبان بازی و دورنگی و خودسانسوری را پیشه ی خود می سازد. در چنین وضعیتی بحران معنا در چهار خرده نظام اجتماعی بوجود آمده و امنیت اجتماعی که اساس اعتماد بین شخصی و اعتماد انتزاعی است به خطر می افتد. (ساروخانی و دیگران، ۴۳-۴۲)
۲.۴نظریات اعتماد از منظر جامعه شناسان معاصر:
جیمز کلمن و رابرت پاتنام از نظریه پردازان بزرگ سرمایه اجتماعی هستند و فوکویاما زیر بنای اعتماد در جوامع را اقتصاد می داند.آنتونی گیدنز نظریات زیادی در رابطه با اعتماد امنیت وجودی یا بنیادین دارا می باشد .
۲.۴.۱آنتونی گیدنز[۲۳]:
گیدنز درکتاب تجدد و تشخص خود اعتماد را به منزله اطمینان یا انکار بر یک ماهیت یا خاصیت شخصی یا چیزی یا صحت گفته ای می شناسد و این تعریف به نظرگیدنز نقطه شروع مفیدی را به وجود خواهد آورد. وی با دیدگاه لوهمان درباره اعتماد موافق نیست و می گوید: در واقع، اطمینان، نوع خاصی از اعتماد است و برخلاف برداشت لوهمان، هیچ ارتباط درونی و ذاتی بین اطمینان و ریسک وجود ندارد و درتوجیه تفسیر خود، نکاتی را درباره اعتماد دخیل می داند اولاً شرط نخستین مقتضیات اعتماد، عدم قدرت نیست بلکه عدم آگاهی اجتماعی کلی است در مورد فرد که فعالیت های او به صورت مستمر در معرض دید است و روند افکار او آشکار است نیز در مورد نظامی که اعمال کنندگانش شناخته شده و قابل ادراک هستند، نیازی به اعتماد نیست. ثانیاً اعتماد به قابلیت اتکای فرد یا سیستم نیست، بلکه آن چیزی است که ازآن اعتماد سرچشمه می گیرد. اعتماد دقیقاً خط اتصال بین اعتماد و اطمینان است. بنا به تعریف وی، اعتماد اجتماعی در واقع عاملی اساسی در احساس آرامش جسمانی و روانی و درنهایت امنیت اجتماعی در شرایط عادی زندگی روزمره است وعلت این که ما اغلب در فعالیت های جاری خود کمتر ازآنچه واقعاً هستیم احساس ضعف و ناتوانی می کنیم به دلیل عدم وجود اعتماد بنیادین، درحالت کلان و عدم وجود اعتماد اجتماعی می باشد. گیدنز، جو دارای اعتماد را با اصطلاح «پیله حفاظتی» می آورد که در حقیقت، نوعی پوشش اطمینان بخش است که به حفظ و تداوم محیط پیرامونی ما کمک می کند. (قدیمی، ۱۳۸۶: ۳۳۴)
گیدنز در کتاب پیامدهای مدرنیت خود بحث مفصلی درباره اعتماد مطرح می کند و معتقد است اعتماد از عناصر اصلی مدرنیته است. ازآنجا که هستی اجتماعی و آنچه در دنیای مدرن وجود دارد به طور اجتماعی خلق گردیده است، اعتماد نه تنها به روابط انسانی مرتبط می گردد یعنی می توان به جنبه های اخلاقی افراد و عوامل انسانی اعتمادکرد، درک نظام تخصصی و حتی نشانه های سمبلیک نیز معروض مفهوم اعتماد قرار می گیرند، به طور مثال ما می توانیم بگوییم که به دانش فردی و یا عملکرد سیستم هم اعتماد داریم و یا نداریم. (پورمحمدی، ۱۳۷۹: ۴۱) گیدنز عنصر دخیل در تعریف اعتماد را به شرح زیر بر می شمارد:
۱- اعتماد به غیب در زمان و مکان ارتباط دارد، زیرا ما چه نیاز به اعتماد به کسی داریم که فعالیت هایش پیوسته در معرض دیدند.
۲- اعتماد اساساً نه به مخاطره بلکه به احتمال وابسته است.
۳- اعتماد همان ایمان به اعتمادپذیری یک شخص یا نظام نیست، بلکه چیزی است که از این ایمان سرچشمه می گیرد. اعتماد به درستی، همان پیوند میان ایمان و اطمینان است و همین پیوند است که آنرا از «دانش استقرایی ضعیف» متمایز می سازد.
۴- اعتماد می تواند معطوف به نشانه های نمادین یا تخصصی باشد اما این نوع اعتماد نیز مبتنی بر ایمان به درستی اصولی است که شخص ازآن بی خبر است ونه مبتنی بر ایمان به اصالت اخلاقی (خوش نیتی) دیگران
۵- اعتماد را می توان به عنوان اطمینان به اعتمادپذیری یک شخص یا نظام، با توجه به یک رشته پیامدها یا رویدادهای معین، تعریف کرد.
۶- در شرایط مدرنیت اعتماد در این زمینه ها وجود دارد؛
الف) اطلاع همگانی در این مورد که فعالیت بشری- از جمله موارد راجع به تاثیر تکنولوژی برجهان مادی- زاییده اجتماع بشری است و به ماهیت اشیاء یا تاثیر الهی ارتباط ندارد.
ب) مفهوم مخاطره جای مفهوم سرنوشت را گرفته است.
۷- خطر و مخاطره رابطه نزدیکی با هم دارند، اما یکسان نیستند. مخاطره دقیقاً مبتنی بر فرض خطر است (ونه لزوماً آگاهی از خطر)
۸- مخاطره و اعتماد در هم بافته اند و اعتماد معمولاً درخدمت تقلیل یا تخفیف خطرهایی کار می کند که انواع خاصی از فعالیت بشری با آن روبرواند. معمولاً مخاطره آگاهانه محاسبه می شود. در همه زمینه های اعتماد، مخاطره پذیرفتنی تحت عنوان «دانش استقرایی ضعیف» در می آیدو همیشه میان اعتماد و محاسبه مخاطره قابل قبول، تقریباً تعادلی برقرار است.
۹- مخاطره تنها به کنش فردی ارتباط ندارد. امنیت را می توان موقعیتی خواند که درآن با یک رشته خطرهای خاص مقابله شده و یا به حداقل رسانده شده باشند. تجربه ی امنیت به تعادل اعتماد و مخاطره پذیرفتنی بستگی دارد.