(همان: ۷۶۷/ ۱۶-۲۱)
۴-۳-۲٫ شخصیتها در قصه
در داستان جمشید و خورشید، شخصیتها یا خوبند یا بد و پویا نیستند. یعنی از ابتدای داستان، شخصیتها ثابت هستند و دارای خصائل عالی انسانی از قبیل فروتنی، جوانمردی، سخاوت، شجاعت، محبت و … که تا پایان داستان به همان صورت باقی میمانند.
به وضوح میبینیم که این صفات نیکو، در قصه سبب مشکلات و سختیهای زیادی میشود اما قهرمان آن صفاتها در پایان پیروز و سربلند میشوند؛ مانند جمشید که در ابتدای قصه دارای خصایص شخصیتی چون: شهزادگی، شجاعت، جوانمری، بازاری و بازرگان، سخاوتمندری، با حلم حیا بودن، اهل عیش و عشرت و می خوار بودن، شکارگری، مهارت در چوگان بازی، خوش اندام و خوش بیان و هنرمندی، صبوری و عاشق است و این شخصیت او تا پایان داستان به همان صورت باقی مانده و تغییر شکل نکرده است.
۴-۳-۳٫ زمان و مکان در قصه
در باب زمان و مکان داستان جمشید و خورشید باید گفت که زمان و مکان فرضی است و همهچیز در قصه قابل دسترسی و سهلالوصول است.
از نظر زمانی، وقوع حادثه را نمیتوان مشخص کرد و در هالهای از ابهام باقی میماند و پر واضح است که این امر مختص به این داستان نیست، بلکه این ویژگی جزء ماهیت قصههای سنتی و کلاسیک است. و دلیل این امر آن است که داستان جمشید و خورشید ابداعی و ساختگی است و مسلّم است چیزی که ساختگی باشد نمیتوان بر آن زمان مشخص قایل شد که با تقویم زمانی و تاریخی موافق باشد و دلیل برساختگی بودن داستان همین قدر کافی است که بدانیم داستان با آن که در سرزمینهای چین و روم اتفاق افتاده است ولی تمامی شخصیتهای داستان ایرانی و اندیشه حاکم بر فضای داستان نیز اندیشه ایرانی و اسلامی است. البته مشخص نیست که این قصه مربوط به کدام دوره تاریخی کشور چین و روم است.
از نظر مکانی داستان جمشید و خورشید باید گفت که مکان و موقعیتها همه در یک سطح و در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند. مکانهای اصلی داستان که مربوط به چین و روم میباشد توصیف نشدهاند و فقط به ذکر این که جمشید فرزند فغفور چین و خورشید دختر قیصر روم است، بسنده شده است. و همین امر در مورد شام و صحرای حلب که از مکانهای فرعی داستان است، صادق میباشند و معمولاً حواث و ماجراهای قصهها در کشورهایی مثل چین، ماچین، حلب و غیره، اتفاق میافتد. مثلاً در «سمک عیار» کشور چین محل وقوع حوادث قصه است اگرچه خورشید شاه خود از کشور حلب است و در «داراب نامه» یا «فیروزنامه» اثر بیغمی این مکان یمن و در «امیرارسلان» فرنگ فرض شده است (صادقی، ۱۳۹۰: ۶۸).
۴-۳-۴٫ عوامل خرق عادت در قصه
در واقع مثنوی جمشید و خورشید از جهت فلکلوریک و افسانهپردازی، به عنوان یک قصه عامیانه در حوزه ادبیات عوام قابل توجه و اهمیت است. جنبههایی که شکل عامیانه و افسانهای به قصه داده و عامل جادویی و غیر واقعی که در آن وجود دارد به اختصار این موارد است:
الف) اشیاء، حیوانات، گلها و موجودات بیجان به زبان آمده و نقشآفرینی میکنند. مثلاً: سخن گفتن و دلجویی گلها از جمشید برای رفع ملال خاطر وی، چون گل صد برگ، نرگس، سرو، لاله و …
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
و با گفتوگوی جمشید با شمع و گفتگو با کوه که به معنای خلاف عادت آمده و خرق عادت صورت گرفته است.
نمونههای از خرق عادت
*دلجویی گلها و سرو از جمشید (حوادث غیر واقعی هستند ولی عوامل آن واقعی میباشند).
نخست آمد گل صد برگ در پیش
زر آورد و می و گوینده با خویش
زرافشان کرد و از می مجلس آراست
به صد رو از شهنشه عذرها خواست
(کلیات سلمان ساوجی،وفایی، ۱۳۷۹: ۶۲۸/ ۱۷-۱۸)
به زیر لب دعایش گفت صد راه
رخ اندر پاش میمالید کای شاه
ز دلتنگی دمی خود را برون آر
به می خوردن نشاطی در درون آر
من از غم داشتم در دل بسی خون
ز دل کردم به جام باده بیرون