۴-۱-۱۸ خصایص فنی شاهنامه
جنگ و لشکر کشی :
هر دسته از پهلوانان و سپاهیان را رییسی و فرمانده ای است که معمولا سمت ریاست یک خاندان را دارد . با شکوه ترین میدان های جنگ میدانیست که در آن پهلوانی از ایران با سپاهی بزرگ از دشمنان بجنگد و آنان را تار و مار کند.
گیو پسر گودرز هنگام بیرون بردن فرنگیس و کیخسرو از توران به چنین جنگی با تورانیان دست زد و سردار ایشان پیران را اسیر کرد .رستم نیز از این گونه جنگها با تورانیان بسیار داشت در اغلب جنگهای همگروه یک تنه صفوف سپاهیان خصم را درهم می شکافته و از میمنه به میسره و از جناحین به قلب می تاخته و از کشتگان پشته ها می ساخته است . (همان ،۲۴۱ ).
۴-۱-۱۹ پهلوانان :
پهلوانان شاهنامه همه از ایرانیانند . در سپاه توران به ندرت پهلوانی پیدا می شود واگر پهلوانی میان آنان باشد یا از نژاد شاهان یعنی از خاندان تور پسر فریدون است و پهلوانی را از خاندانی سلطنتی ایران به ارث برده و یا فردی از مردم عادی که اندکی از اوساط مردمان زورمند تر و چابک تر باشد .
اما ایران شاهنامه بالعکس مکمن دلبران و پهلوانانیست که تناور و زور مند و مردانه اند پهلوانان شاهنامه بهترین نمونه ی ایرانی واقعی اند . همه ی صفات خوب ملی یعنی میهن پرستی ،ایراندوستی ،اطاعت ،مردانگی ،شجاعت ،عظمت روح و فکر و امثال اینها در پهلوانان ایرانی یافت می شود.
همه ی این پهلوانان مردمی خوش گذران ،متکبر ،شجاع ،ساده دل ،خودستا ،جوانمرد ،سخنور و کاراگاه اند .طول عمر و پر خوارگی و تحمل رنجها و سختی ها و سفر به تنهایی از مزایای ایشان است شاه را به نهایت دوست دارند و سرپیچی از فرمان او را گناه می دانند و چنین
می پندارند که برای حفظ تخت سلطنت جان و مال و آرام و قرار و زن و فرزند را ارجی و بهایی نیست .پهلوان ایرانی در جنگ پیش قدم است ،از دشمن بیم ندارد و یک تنه برسپاه دشمن می زند . تنها پهلوان تورانی که بالایی بلند و هیبت و شکوهی فراوان دارد افراسیاب است .قد افراسیاب هشتادرش است و تا دو میل سایه می افکند اما در برابر رستم مردی حقیر است چنانچه با یک دست وی بر آسمان بلند می شود و یا رستم برای ربودن تاج او ناچار به زمین خم می گردد. سهراب پسر رستم نیز همه ی خصایص پدر را به ارث برده بود چنانکه حتی جهان پهلوان ایرانی هم در جنگ با او به مرارت های عظیم دچار شد(همان ،۲۴۲ ).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۴-۱-۲۰ خوارق عادت:
خوارق عادت در میان پهلوانان بسیار است . پهلوانان یک تنه با یک سپاه می جنگد و همه را از میان می برند رستم به درجه ی عظیم خلقت است که هنگام نشستن بک سر از کسانی که نزد او ایستاده اند بلند تر است :
از آن کس که بر پای پیشش براست | نشسته به یک سر از او برتر است |
افراسیاب به قامت هشتاد رشی خود از بلندی بالای رستم به حیرت می افتد و همین عظمت جثه ی او مایه آن گشت که برای بیرون کشیدن او از شکم مادر پهلوی آن شیر زن شکافتند. توانایی رستم به درجه ای است که درختی را مانند علفی از زمین می کند و نره گوری را برآن کباب می کند،اما درخت عظیم و نره گوربزرگ در دست توانای رستم از پر مرغی هم کمتر است:
چوآتش پراکنده شد ،پیل تن یکی نره گوری بزد بر درخت |
درختی بجست از دربابزن که در چنگ او پر مرغی نسخت |
برسرچاه بیژن سنگی را که هفت پهلوان نمی توانند بردارند از جای برمی کند ،باپای خود پاره کوهی را که بهمن به سوی او افکند نگاه می دارد ،هنگام حرکت بر روی زمین سنگ زیر پای او خرد می شود ،با شیر و اژدها و جادو و دیو نبرد می کند و از هیچ یک بیم ندارد ،دریا و کوه در برابر او یکی ست .
نزد پهلوانان ایرانی بیم و هراس معنایی ندارد و از این روی میان سخت ترین حوادث با آرامش خاطر می گذرند خاصه رستم که در میان دشمنان و دیوان رخش را درمرغزارها رها
می کند و به خواب می رود .پهلوانان ایران در شاهنامه بسیاری از امور نیز از حد عادت فراتر است ،مثلا لشکرهای بزرگ به یک فرمان شاه از مواضع بعید بزودی فراهم می آیند و در درگاه حاضر می شوند ،این لشکرهای بزرگ به همان سرعتی که یک سوار تندرو می تواند ،حرکت میکنند.
سهراب از فراز کوه همه لشکریان بزرگ ایران را می بیند و از این عجیب تر هر یک از پهلوانان را چنان که هستند مشاهده می کند و نام و نشان آنهارا از هجیر می پرسد ،بیژن در قعر چاه سیاه نام رستم را که به خطی باریک بر مهر پیروزه نگاشته اند می خواند ،دیده بانان از فرسنگها راه حرکت سپاهیان و حتی افراد را تشخیص می دهند .
ثروت شاهان ایرانی با بخشهای عجیب آنان نیز از حد عادت فراتر است در صورتیکه معمولا عواید آنان از غنایم جنگ و از باژوساو بدست می آید . برخی از پادشاهان خراجهای چند ساله را می بخشند ،مثلا اردشیر ده سال از مردم خراج نمی گیرد و به رایگان سلطنت می کند و بهرام گور نه تنها از مردم ایران خراج نمی ستاند بلکه هفت سال تمام از پادشاهان تابع و فرمانبردار خود نیز باژوساو نمی پذیرد. (همان ،۲۴۵-۲۴۷ )
مبالغه در وصف و بیان وقایع حماسی در منظومه های قهرمانی امری لازم و ضروری است زیرا اساس فکر حماسی برمبالغه نهاده شده است .کسانیکه داستانهای حماسی می سازند ناگزیر با اموری خارج ازحد عادت برابر می شوند ،پهلوان بزرگ یک حماسه ناچار کسی است که پاره کوهی را به نیروی پای درهوا نگاه دارد و یا گرزنهصد منی بر دوش گیرد و گوری را بر درختی کباب کند و آنگاه درخت و گور چون پر کاهی در دست او بی وزن و مقدار باشد و قد او از قد هشتاد رشی افراسیاب بگذرد و سیصد هزار ضربه گرز بر او کارگر نباشد . این اغراق هاست که بر روی هم پهلوان بزرگی در یک حماسه پدید می آورد و او را برای مقابله با هر گونه سختی آماده می سازد و بدین ترتیب است که پهلوان می تواند با دیوان ،جادو گران و آدمیان مبارزه نمایید و آنها را شکست دهد تا به درجه ای که خوانند ه از افتادن او در چاه و مردن بر روی نیزه او پیکانها به حسرت می افتد و اساسا مرگ او را امری محال می شمارند .
اگر اینگونه افکار را از حماسه ها بردارید از آن جز مشتی حقایق عادی باقی نمی ماند و آنگاه دیگر حماسه ای وجود ندارد ،پس اگر درعین سادگی و طبیعی بودن گفتار فردوسی مبالغه هایی در شاهنامه می بینیم نباید آنرا گناه شاعر بزرگ جهان پنداریم ،در دیگر منظومه های حماسی ایران نیز از اینگونه مبالغه ها و اغراق ها فراوان می بینیم .
مثلا در منظومه «ایاتکارزریران »عبارت زیر نمونه کاملی از مبالغه در وصف حرکت سپاهیان و ایجاد غبار است :
«سپاه ایران –چندان بود-که آنان رابانگ برآسمان –و پای به دوزخ می شد گذرگاهها ببریدند –آبها بیاشفتند-ایدون که تا یک ماه –آب خوردن نمی شایست –به روز روشنی نبود –مرغ نشیم نمی دید –و چنان بود که برسراسبان –و برتیغ (نوک )نیزکان –و برستیغ کوه –شب از روز پیدا نبود و دقیقی از این مضمون چنین استفاده کرده است :
زتاریکی گرد اسب و سپاه | کسی روز روشن ندید نه ماه |
فردوسی از چنین فکری چند بار استفاده کرده است چنانکه در ابیات زیر می بینیم :