ب)مدل تنظیم هیجانی
تعریفهای مختلفی از تنظیم هیجانی وجود دارد. فروید با نگاهی پویشی مکانیسم های دفاعی را روش هایی برای تنظیم هیجانی در نظر گرفت و همین طور سایر نظریه پردازان تحلیلی شخصیت، ویژگیهای شخصیتی را محصول روشهایی می دانستند که فرد در جریان تحول برای تنظیم هیجانها آموخته است. تنظیم هیجانی براساس تعریف گراس (۲۰۰۰) عبارت است از مجموعه متنوعی از فرایندهایی درونی و بیرونی که برای داشتن هیجانی خاص، تعیین مدت زمان تجربه یک هیجان و شیوه تجربه و ابراز یک هیجان به کار گرفته میشوند. این فرایندها شامل گزینش موقعیت، تغییر موقعیت، تخصیص توجه، تغییر شناختی و تعدیل پاسخ به موقعیت است و علت تفاوت افراد در به کارگیری راهبردهای تنظیم هیجانی تفاوت باورهای ضمنی درباره هیجانها است. افرادی که تصورات ثابت و صفت گونه از هیجان ها دارند از روش های معیوبی برای تنظیم هیجانی استفاده میکنند، در حالیکه افرادی که هیجان ها را دارای ماهیت پویا و انعطاف پذیر در نظر میگیرند از روش های سازگارانهتری استفاده می کنند (گراس،۲۰۰۱).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
گراتز (۲۰۰۱)مهارتهای تنظیمهیجانی را به مجموعه مهارتهای شناسایی،پذیرش،ارزیابی،تعدیل و تغییر حالت های هیجانی منفی برای سازگاری با موقعیت های تنش برانگیز درون فردی یا بین فردی تعریف کرده است. همچنین گراتز و رومر ( ۲۰۰۴) مهارت های سازنده تنظیم هیجانی را شامل این موارد تعریف کرده اند: (الف) آگاهی،فهم و پذیرش هیجانها؛ (ب)توانایی انجام رفتارهای هدفمند و بازداری رفتارهای تکانشی در زمان تجربه هیجانهای منفی (ج) کاربرد انعطافپذیرانه راهبردهایی برای تعدیل شدت و یا دیرش پاسخ های هیجانی به جای حذف کامل هیجانها (د)تمایل به تجربه کردن هیجان های منفی به عنوان بخشی از تلاش های معنادار در زندگی (گراتز و رومر،۲۰۰۴).
بر اساس مدل تنظیم هیجانی، نوجوان هایی که واکنش پذیری هیجانی شدیدتری دارند و در پذیرش،ارزیابی و کنترل پاسخ های هیجانی مشکل دارند مستعد انواع مختلف رفتارهای خودآسیب رسانی هستند. بر این اساس هیجان پذیری بالا و نقص در استفاده از راهبردهای تنظیم هیجانی دو عامل خطر خود جرحی براساس مدل تنظیم هیجانی به حساب می آیند (گراتز و رومر،۲۰۰۴). خشم،اضطراب،افسردگی و احساس شخصیت زدایی حالت های هیجانی متداولی هستند که پیش درآمد خودآسیب رسانی مستقیم مشخص شده اند و حالت آرامش و به دنبال آن احساس گناه یاشرم نیز به عنوان حالت های هیجانی پیامد این رفتار است. این توالی هیجانی و تغییر از هیجان های منفی و تنش برانگیز به آرمیدگی و رهایی همخوان با مدل تنظیم هیجانی خودجرحی است (کلونسکی،۲۰۰۷).
فرضیه مدل تنظیم هیجانی این است که رفتار آسیب به خود راهی برای بیان،جان بخشی و یا اداره حالتهای هیجانی منفی است و علت تداوم این رفتار، تاثیر آن در کاهش هیجان های منفی یا ایجاد حالت های مثبت و یا رهایی از حالت های بی حسی و کرختی هیجانی است (کلونسکی،۲۰۰۷).خود آسیبرسانی چه به شکل مستقیم مثل خود جرحی و چه غیر مستقیم مانند رفتارهای خطرجویی با هیجانها، شیوه کنار آمدن با هیجانها و پیامدهای هیجانی مرتبط است؛ برای مثال در اغلب موارد انگیزه خودجرحی غلبه بر هیجان های منفی مانند خشم وعصبانیت است (کلونسکی،۲۰۰۷) و نقص در مهارت های تنظیم هیجانی یکی از عوامل خطر اصلی در خودجرحی بدون خودکشی است (گراتز و رومر،۲۰۰۴).
گراتز (۲۰۰۳) رابطه خودجرحی و تنظیم هیجانی را بر اساس سه عامل تبیین کرده است (۱) خودجرحی موجب اجتناب از هیجانهای ناخواسته میشود( یعنی، موجب دوری از احساسات غیر قابل تحمّل میگردد) (۲) خود جرحی موجب ملموس شدن درد هیجانی میشود و (۳) خودجرحی موجب تغییر حالتهای هیجانی منفی میشود و این تاثیر را از طریق آزادسازی اندورفینها انجام میدهد که موجب بی حسی و ایجاد حس راحتی میشود.
مک کنزی و گراس (۲۰۱۳) براساس مدل تنظیم هیجانی گراس (۲۰۰۱) خودجرحی را با شیوه هایی که افراد برای تنظیم هیجانی در قالب گزینش موقعیت، تغییر موقعیت، تخصیص توجه، تغییر شناختی و تعدیل پاسخ به کار میگیرند، تبیین کردهاند. برای مثال برخی از نوجوانان دختر برای گریز و اجتناب از موقعیتهایی که در آنها مورد قلدری قرار میگیرند از خودجرحی بدون خودکشی استفاده می کنند. در این مورد، خودجرحی می تواند به دیگران این پیام را برساند که فردی که آن عمل را انجام میدهد قدرتمند و پرزور است و همین پیام موقعیت فرد را در گروه همسالان افزایش می دهد و جلوی روابط قلدرانه بر روی نوجوان را می گیرد. در این مثال خودجرحی از طریق تغییر موقعیت موجب تنظیم هیجانی می شود. یا خودجرحی راهی برای رسیدن به موقعیت هایی است که با سود ثانویه شامل مراقبت شدن و توجه همراه است. در اینجا خودجرحی از طریق گزینش موقعیت موجب تنظیم هیجانی می شود (مک کنزی و گراس ،۲۰۱۳)
درارتباط با نقش خودجرحی به عنوان راهبرد تخصیص توجه در تنظیم هیجانی پژوهشها تایید میکنند که با این عمل توجه از محرکهای هیجانی آزاردهنده منحرف میشود و ایجاد بی خیالی، حواس پرتی و سرکوب و اجتناب از حالت های هیجانی ناخوشایند یکی از انگیزه های خودجرحی است. در ارتباط با نقش خودجرحیبه عنوان شیوه ای برای تنظیم هیجان ها از طریق تغییرشناخی پژوهشها تایید میکنند این عمل در برخی افراد با یکی از راهبردهای کنترل فکر یعنی تنبیه خود رابطه دارد؛ با انجام این عمل فرد دیدگاه و باوری را که درباره خود دارد دوباره ارزیابی میکند و به این شیوه از بارهیجان های مرتبط با خود (یعنی احساس گناه و شرم) خلاص می شود (مک کنزی و گراس ،۲۰۱۳)
همچنین خودجرحی با جابه جا کردن دیدگاه فرد از یک خویشتن عالی مرتبه و والا به خویشتنی دون و پست موجب تغییر شناختی می شود. وقتی از طریق خودجرحی درد جسمی ایجاد می شود، فرد می تواند در سطحی پایین تر از خودش به عنوان یک بدن محض که صرفاً حواس و حرکت ها را تجربه می کند آگاه شود و در آن لحظه خودش را که در سطحی عالیتر فردی دارای روابط، اهداف، آرزوها و برنامههای والاتری است، نبیند. این تغییر نحوه نگریستن به خود به ویژه در افرادی که از مسئولیت ها و خواسته های خویشتن والا کلافه شده اند، احساس رهایی ایجاد می کند. بنابراین براساس مدل تنظیم هیجانی عوامل خطر محیطی مانند فرزندپروری سختگیرانه و بی اعتبارساز و قربانی شدن در گروه همسالان، اثرشان را روی خودجرحی از طریق نقایص تنظیم هیجانی میگذارند (مک کنزی و گراس ،۲۰۱۳).
مهمترین مکانیسمهای فیزیولوژیکی که در حمایت از مدل تنظیم هیجانی خودجرحی وجود دارد، اولاً مربوط به پژوهشهایی است که نشان داده اند خودآسیب رسانی موجب آزاد سازی اندورفین ها میشود (مک کنزی و گراس ،۲۰۱۳). ثانیاًیافته دیگری که از از این مدل حمایت می کند این است که مراکز تنظیم هیجان ها و تنظیم و تخفیف درد در مغز نزدیک به هم قرار دارند و در ارتباط با یکدیگر هستند؛ بنابراین چون خودآسیب رسانی باعث ایجاد درد جسمی می شود، به همین دلیل مداوای درد جسمانی موجب تنظیم هیجانهای منفی و رهایی از فشار هیجانهای منفی میشود (فرانکلین و همکاران، ۲۰۱۳).
یافته های تجربی درباره نقش علت شناسی نقایص تنظیم هیجانی در پدیدایی خودآسیب رسانی مستقیم بسیار محدود است و پژوهشگران بیشتر به تنظیم هیجانی به عنوان مهمترین انگیزه خودآسیب رسانی می نگرند. نتایج یک پژوهش تجربی با بهره گرفتن از تجزیه و تحلیل معادلات ساختاری نشان داده است در نوجوانان دختر بستری با تشخیص های مختلف روانپزشکی، مهارت های تنظیم هیجانی نقش یک عامل میانجی گر در برقراری همبستگی بین قربانی شدن در گروه همسالان و روابط خانوادگی دشوار با فراوانی و شدت خود جرحی است(آدریان،زمان،اردلی،لیزا،سیم، ۲۰۱۱). بنابراین براساس مدل تنظیم هیجانی، خودآسیب رسانی به ویژه از نوع مستقیم روشی برای مقابله با حالت های هیجانی ناخوشایندو نظم بخشی به هیجان ها است.
پ)مدل اجتناب از تجربه
اجتناب تجربه ای[۴۸] شامل هر نوع رفتاری است که با هدف دوری کردن یا گریز از تجارب درونی ناخواسته مانند افکار،تصاویر ذهنی،خاطرات یا احساسات بدنی ناخوشایند یا عوامل برانگیزاننده بیرونی آن حالتها انجام میشود(هیز،ویلسون،گیفورد،فلت،استروشال،۱۹۹۶). رفتارهای مختلفی مانند سوء مصرف مواد، اجتناب از محرکهای ترس برانگیز، سرکوب افکار، اندیشناکی و نگرانی در قالب طبقه کلی اجتناب تجربی قرار میگیرند؛ زیرا کارکردشان اجتناب از تصاویر ذهنی، احساسات و افکار ناخواسته است.خودجرحی نیز یک نوع رفتار از طبقه اجتناب تجربی به حساب می آید؛ زیرا در حکم روشی عمل میکند که تجارب درونی ناخواسته اعم از هیجان ها، خاطرات ، حس های بدنی و شناختواره های منفی را از فرد دور میکند (چاپمن، گراتز و براون، ۲۰۰۶).
مدل اجتناب تجربه ای بیان میکند مهم ترین عامل در پدیدایی و تداوم خودآسیب رسانی ناتوانی نوجوانان در تحمل و پذیرش هیجان های منفی،ارزیابی منفی از هیجان های اولیه و اجتناب از روبرو شدن با هیجان های منفی است (چاپمن،گراتز و براون،۲۰۰۶). در شکل ۱ این مدل نشان داده شده است. این مدل شباهت نظری زیادی به مدل تنظیم هیجانی (گراتز،۲۰۰۳) دارد. مدل اجتناب تجربی یک مدل رفتاری است که معتقد است مکانیسم تقویت منفی (کاهش هیجان منفی از طریق انجام رفتارهای آسیب به خود) مکانیسم اصلی تداوم بخش رفتارهای خود آسیب رسانی است.(چاپمن،گراتز،براون،۲۰۰۶). عواملی که باعث می شوند گرایش به اجتناب تجربی در افرادی که خودجرحی انجام می دهند به وجود بیاید عبارتند از واکنش پذیری هیجانی بالا به دلیل تکانشوری و تجربه جویی بالا، تجربه هیجان های متمرکز برخود مثل شرم و گناه، تحمل آشفتگی پایین و نقص در تنظیم حالت های برانگیختگی هیجانی. براساس این مدل میتوان پیش بینی کرد احتمال به کارگیری سایر راهبردهای اجتناب از تجارب درونی مثل سوء مصرف مواد، پرخوری، رفتارهای پرخطر جنسی در این گروه بیشتر خواهد بود. در نوجوانان جمعیت عادی بین شدت خودجرحی تکرار شونده و اجتناب تجربه ای رابطه وجود دارد و خودجرحی با سایر رفتارهایی که همان کارکرد اجتناب تجربه ای را دارند مانند نشانه های اختلال های خوردن، سوء مصرف مواد و افکار و رفتارهای خودکشی رابطه دارد و هر چقدر شدت خودجرحی بیشتر باشد احتمال گرایش به رفتارهای مذکور بیشتر است (هومارتین، مارل، گوارانسیا،۲۰۱۲).
نقص در تنظیم برانگیختگی هیجانی
واکنش پذیری هیجانی بالا
خودآسیبرسانی آگاهانه
اجتناب تجربه ای
پاسخ هیجانی
خشم،شرم، غم و ناکامی
محرک
تحمل پایین آشفتگی
رهایی موقتی
شکل ۲ .مدل اجتناب تجربی خود آسیب رسانی آگاهانه(چاپمن،گراتز،برون،۲۰۰۷)
ت) مدل محیطی خود جرحی
مدل محیطی تلفیقی از نظریه های رفتاری و سیستمی را برای تبیین خودآسیب رسانی به کار می گیرد. از یک سو براساس مدل های یادگیری مشاهده ای علت شروع خودجرحی مشاهده و الگو گرفتن از خودآسیب رسانی در اعضای خانوده و متداعی شدن دوره های مراقبت و محبت با درد کشیدن از طریق خودآسیب رسانی است. همچنین براساس نظریه های یادگیری عامل، تقویت مثبت و منفی در تداوم خودجرحی نقش دارند. از سوی دیگر براساس جنبه سیستمی، خودآسیب رسانی در نقش عامل ایجاد کننده تعادل در یک سیستم ناکارآمد و نشان دهنده تعارض های تهدید کننده سیستم عمل می کند و مشکلات ساختاری و کارکردی سیستم به ویژه خانواده در تداوم خودآسیب رسانی نقش دارد( سویموتو،۱۹۹۷).
ث ) مدل روابط موضوعی
تجربیات ارتباطی اولیه محیطی و درونی سازی ابژه ها در تحول شخصیت نقش اساسی دارد و رفتار زمان حال در بسیاری از موارد تکرار الگوهای ارتباطی اولیه برای بازآفرینی مدلهای درونی است که افراد از خود، دیگران و روابط دارند. هاینز کوهات درباره نقش خویشتن هسته ای و نقش ابژه های خود در تحول خویشتن و نقش قطب های بزرگمنشی و ایده آلها در تحول خویشتن نظریه داده است و ناتوانی در محافظت از خود را به دلیل نداشتن ابژههای خویشتن می داند که در حالت بهنجار وظیفه ایجاد احساس اطمینان به خود و تنظیم هیجان ها را دارند (باینفیلد،۱۳۹۲). ملانی کلاین رفتارهای آسیب به خود را نتیجه دو نیمه سازی و همانندسازی فرافکنانه میداند. این افراد در دنیای درونی ابژه های خوب و بد را از هم مجزا می کنند به شکلی که ابژه های بد را در بدن قرار می دهند و تلاش می کنند با آسیب به خود این ابژه ها را از بین ببرند (بانیفلد،۱۳۹۲).
یکی از انگیزههای خود آسیب رسانی ایجاد تمایز و مرز بین خود و دیگران است. این انگیزه را نظریهپردازان روابط ابژه مطرح کرده اند. براساس این مدل، علت خودجرحی ناتوانی در تمایز گذاشتن بین مرزهای خود با دیگران و وقفه در تحول مراحل جدایی/تفرد است. زمانیکه فردی با این نقایص با تهدید به جدایی و ترک شدن مواجه می شود دچار احساس از دست دادن مرزهای خود می شود و برای جلوگیری از قطع ادراک خود رو به خود زنی می آورد. دیدن رنگ قرمز خون ناشی از خودجرحی، اثر زخم روی پوست علائمی هستند که براساس این نظریه هم در نقش خنثی کننده حالت های تجزیه ای عمل می کنند و هم در نقش ابژه های گذاری[۴۹] هستند که فرد برای تحمل جدا بودن از ابژه های عشق و بازیابی احساس هویت شخصی به آنها نیاز دارد (سویموتو،۱۹۹۷). براساس این نظریه علت خودجرحی ناتوانی در تمایز قائل شدن بین خود و دیگران است. براساس این مدل، فرایندهایی که منجربه خودجرحی می شوند به شرح زیر است:
زمانی که فرد تهدید به ترک شدن می شود احساس های انزوا و غیر واقعی بودن می کند. خشمی که باید نسبت به فرد مقابل ابراز شود تبدیل به شرم نسبت به خود به خاطر داشتن این نیاز غیر عادی می شود. این نیاز، نیاز به متحد شدن با دیگری است. زمانی که فرد متوجه می شود نمی تواند به این نیاز برسد، خشم به سوی درون هدایت می شود و بین خودی و دیگری و درون و بیرون هم جوشی ایجاد می شود…خودجرحی یک تجربه واسطه ای است، تلاشی است که نوجوان در آن قصد دارد به صورت هم زمان دنیای درون و بیرون را از هم جدا و به هم وصل کند (وود ،۱۹۸۸ به نقل از سویموتو،۱۹۹۸).
ج) مدل تلفیقی شروع و تداوم خودجرحی
ناک (۲۰۰۸)در یکی از مدل های جامع خود جرحی بدون خودکشی عوامل خطر عمومی و اختصاصی و ارتباط آنها با هم در ایجاد و تداوم خود جرحی بدون خودکشی را توصیف کرده است. در این مدل،سه دسته از عوامل خطر شامل عوامل خطر دور، آسیب پذیری درون فردی،آسیب پذیری بین فردی و عوامل خطر اختصاصی در شروع و تداوم خودجرحی بدون خودکشی مشخص شدهاند. عوامل خطر دور عبارتند از بالابودن سطح برانگیختگی فیزیولوژیکی، سابقه آزار و اذیت در دوران کودکی و پرورش یافتن در خانواده های متخاصم و انتقادگر. این عوامل خطر دور باعث ایجاد آسیب پذیری های درون فردی و ارتباطی میشوند به گونه ای که آنها هیجان ها و شناخت واره های منفی و شدیدتری را تجربه می کنند و توانایی حل مساله در موقعیت های اجتماعی و برقراری ارتباط با دیگران در آنها مختل می شوند. این نقایص باعث می شود در موقعیت های پراسترس نتوانند واکنشهای سازگارانهای به موقعیت نشان دهند. اما آنچه باعث می شود برخی از نوجوانان برای غلبه بر این نوع آسیب پذیری ها از خودجرحی استفاده کنند وجود یک سری عوامل خطر و فرایندهای اختصاصی است. این فرایندها عبارتند از مواجهه با خودجرحی در همسالان و رسانه، میل به تنبیه خویش، تاثیر خودجرحی در آزاد کردن اپیوییدها(مواد ضد درد طبیعی بدن)، میل به متاثر کردن دیگران و تشکیل تداعیها و همانندسازی ناهشیار بین خودجرحی و تصور از خویشتن در ذهن.
آسیب پذیری فردی
تجربه شدیدتر هیجان های ناخوشایند
تجربه شدیدتر شناختوارههای ناخوشایند
تحمل آشفتگی پایین
عوامل خطر دور
زمینهآسیب پذیری ژنتیکی:بالابودن سطحپایه برانگیختگی
بدرفتاری و آزار دوران کودکی
محیط خانوادگی انتقادگر و متخاصم
عواملخطر اختصاصی
یادگیری اجتماعی
میل به تنبیه خویشتن
متاثر کردن دیگران
فرونشانی درد/آزاد شدن اپیوییدها
همانندسازی ضمنی
واکنش ناسازگارانه به استرس
مشکلات ارتباطی