را به ورطه ی نابودی می کشاند.
۲- حجاب نورانی، مانند علوم رسمی که انسان را به سوی حق رهنمون می سازد و طاعات و عباداتی که انسان در طول شبانه روز ملزم به انجام آن است تا به حضرت حقّ نزدیک شود. «حجاب ظلمانی را بهتر از آن جهت فرمود که می داند که آن چه می کند، بد است و لایق نیست و البتّه موجب پشیمانی و عجز و افتقار است؛ و حجاب نورانی را بدتر به سبب آن فرمود که چون در صورت طاعات است، البتّه آن را نیک می داند و راه گناه به خود نمی برد. « قل هل نُنبّئکم بالاخسرین اعمالاً الذّین ضلّ سَعیهم فی الحیوه الدّنیا و هم یحسبون انّهم یحسنون صُنعاً »[۴۲۴] اشارت به این معنی است.[۴۲۵]
دکتر گوهرین نیز معتقد است که حجاب دو نوع است، ظلمانی و نورانی.[۴۲۶]
«دلم از دانش خود صد حجب داشت ز عجب و نخوت و تلبیس و پنداشت»
همان، بیت۹۸۲، ص۵۹۳
لاهیجی، عجب و نخوت و تلبیس و پنداشت را حجاب و پرده دانسته است که دلش از علم و دانش
صوری خود گرفتار آن ها شده و از وصول به حقّ دور مانده است.
غزالی معتقد است که میان حضرت حقّ و بنده حجاب هایی وجود دارد و شرط آن است که ابتدا، بنده بایستی حجاب میان خود و حقّ را از میان بردارد تا از آن گروه نباشد که خداوند فرمود: «و جعلنا من بین ایدیهم سدّاً و من خلفهم سدّاً ».[۴۲۷]
او حجاب را چهارنوع می داند: ۱- مال ۲- جاه ۳- تقلید ۴- معصیت
مال: او مال را به این دلیل حجاب می داند که دل آدمی را مشغول خود می کند و بدون آسودگی
خاطر نمی توان گام برداشت باید که از مال و ثروت را از پیش و روی خود بردارد و تنها به قدر نیاز از آن
استفاده نماید. و اگر شخصی به آن نیازمند باشد، دست او را بگیرد و او را از مال خود، بهره مند سازد، تا سریع تر به مقصودش نایل آید.
جاه و حشمت: آدمی برای این که بتواند از این حجاب خلاصی یابد. باید به مکانی سفر کند که
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
کسی وی را نشناسد. اگر مشهور باشد، از لذّت جاه و مقام خود در نزد مردم لذّت ببرد و کسی که از خلق
متلذّذ گردد به حضرت حقّ نرسد.
تقلید: هنگامی که بنده به مذهب شخصی اعتقاد پیدا کرد و با او گفتگو نمود و سخن او را شنیـد،
هیچ چیز در دل او باقی نماند. باید که همه چیز را فراموش کند و به معنی « لا اله الّا اللّه » ایمان آورد و به
تحقیق آن اهتمام ورزد و خود را به این حقیقت رسد و مقلّد محض نباشد. ( مولوی نیز - در دفتر دوم- تقلید کورکورانه را مذموم می شمارد.)
معصیت: غزالی این حجاب را بزرگترین حجاب میان حقّ و بنده می داند، چـون هـر کس کـه بـر
معصیت و گناه اصرار ورزد و دلش از انوار الهی، تاریک گردد، چگونه می تواند به کشف حقّ نایل آید؟ بـه خصوص اگر لقمه ای حرام خورد و آن نوری که در اثر خوردن طعام حلال می توانست در دل او پدید آید، از آن محروم ماند، و در واقع باید از لقمه ی حرام پرهیز کند و غذای حلال خورد تا به حقّ نایل آید.[۴۲۸]
نجم الدین رازی معتقد است حجاب، مانعی است که انسان را از دیدن جمال حقّ تعالی محروم ساخته است و عوالم دنیا و آخرت را حجاب قلمداد کرده که به روایتی هجده هزار، به روایتی هفتاد هزار، و به روایتی سیصد هزار عالم است، که با استناد به حدیث « ان اللّه سبعین الف حجاب من نور و ظلمه »[۴۲۹] هفتاد هزار عالم صحیح تر به نظر می رسد و این هفتاد هزار عالم در وجود انسان نهاده شده است، و مطابق با این عوالم برای انسان دیده ای است که با آن نظاره گر عالم باشد.[۴۳۰]
هجویری معتقد است خداوند متعال این دنیا را محل حجاب قرارداده است تا هریک از طبایع در عالم خود به فرمان او آرامش یابند و وجودشان سبب شده است که از توحید خداوند دچار حجاب شوند و ارواح در این جهان به مزاج جسم مشغول شده و از خداوند دور مانده و عقل از درک اسرار ربّانی دچار مشکل شده و لطایف قرب به حقّ بر ارواح پوشیده شده است تا آن جا که وجود آدمی به خاطر غفلت و بی خبری حجاب او گشته و او را از درگاه حضرت حقّ دور ساخته است.[۴۳۱]
انواع حجاب:
او حجاب را دو گونه می داند: ۱- حجاب رینی ۲- حجاب غینی
حجاب رینی: بنده ای که ذات او حجاب حقّ باشد و نزد او حقّ و باطل یکسان است و میان این
دو فرقی ننهد. این حجاب هرگز از بین نرود. [حجاب رینی، همان حجاب ذاتی است.]
۲- حجاب غینی: بنده ای که صفت او حجاب حقّ شود، این حجاب زود از بین می رود. [حجاب غینی، همان حجاب صفتی است.]
«مشایخ این قصّه را در معنی رین و غین اشاره ای لطیف است چنان که جنید گوید: « الرین من جمله الوطنات و الغین من جمله الخطرات » رین از جمله ی وطنات است و غین از جمله ی خطرات، وطن پایدار بود و خطر طاری».[۴۳۲]
هجویری تنها به دو نوع حجاب اشاره کرده است، امّا نجم الدین رازی پنج نوع حجاب را ذکر کرده است که به صورت نمودار قابل ترسیم است.[۴۳۳]
نمودار انواع حجاب در مرصاد العباد
حضرت
«جناب حضرت حقّ را دویی نیست در آن حضرت من و ما و تـویی نیست»
شرح گلشن راز، بیت۴۴۷، ص۳۱۷
«رسـد آنگـه اجـل از حضرت پـاک رود پـاکی بـه پـاکـی خـاک بـا خـاک»
همان، بیت۴۹۴، ص۳۳۹
«کسی کو با خدا چون و چـرا گفت چـو مشـرک حضـرتش را ناسـزا گفت»
همان، بیت۵۴۹، ص۳۷۲
مقصود لاهیجی از حضرت، خداوند می باشد و او منبع فیض و کمالات است.[۴۳۴]
دکتر سجّادی می گوید:
«حضرت، در عرفان مساوی با مظهر است یعنی چیزی که محل حضور و ظهور حقّ و جمـال و کمـال
اوست. زیرا عارفان موجودات جهان را جلوه گاه حقّ می دانند و از این روی همه ی اشیاء حضرت اند که محل حضور شئونات و تجلیّات خداوندند و از این رو ترکیبات حضرت بسیار است».[۴۳۵]
حقّ
«ظهـور جملـه ی اشیـا به ضدّ است ولـی حقّ را نـه مـاننـد و نـه نـدّ است»
همان، بیت۹۱، ص۵۹
«بـود در ذات حـقّ اندیشـه بـاطـل محـال محـض دان تحـصیـل حـاصـل»
همان، بیت۱۱۳، ص۷۷
لاهیجی می گوید: نزد عرفا، حق وجود مطلق است که در تمام هستی ساری و جاری است.[۴۳۶]
او درباره ی چگونگی شناخت اشیا و حق می گوید:خداوند همانندی ندارد و در وجود خود بی شریک است و جز او موجودی نیست که به واسطه ی تضاد سبب ظهور حق شود. بلکه نور حقّ شامل تمام ذرّات کاینات گشته و خداوند سبب ظهور و تجلّی تمام موجودات هستی شده است. هـدف از آفرینش خلق و موجودات عالم، تجلّی حقّ بوده است و او در تمام اشیا جلوه گری می کند.
هجویری می گوید: «مراد از حقّ خداوند باشد از آن چه این نامی است از اسماء اللّه لقوله تعالی ذلک بانّ اللّه هو الحق».[۴۳۷]
حقیقت
«حقیـقت خـود مقــام ذات او دان شـده جـمـع میـان کفـر و ایمــان»
شرح گلشن راز، بیت۳۵۰، ص۲۴۷
«شریعت پـوست مغـز آمـد حقیـقت میـان ایـن و آن بـاشـد طــریقـت»