الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى وَهَبَ لىِ عَلىَ الْکِبرَِ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ إِنَّ رَبىِّ لَسَمِیعُ الدُّعَاءِ ابراهیم/ ۳۹
۴-۵-۱-دعا ها و شرح
حضرت ابراهیم (ع):
ابراهیم خلیل الله در میان پیامبران عظام و اولوالعزم از مقام و مرتبه بلندی برخوردار است و اکثر دعاهای او اجابت شده و خواسته هایش برآورده شده است و پیروی از زندگی عبادی و اجتماعی آن حضرت برای ما بسیار زیبنده و آموزنده است. «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ (الممتحنه/۶)؛ قطعا براى شما در [پیروى از] آنان سرمشقى نیکوست [یعنى] براى کسى که به خدا و روز بازپسین امید مىبندد». پیامبر با عظمتی که ایمان و اعتقادش به پروردگار عالم کامل بود به طوری که خداوند درباره اش می فرماید: «اِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ (الصافات/۱۱۱)؛در حقیقت او از بندگان با ایمان ما بود».
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۴-۵-۱-۱- درخواست احیاء اموات
حضرت ابراهیم به خداوند عرض می کند: «رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلَکِن لِّیَطْمَئِنَّ قَلْبِی قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَهً مِّنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى کُلِّ جَبَلٍ مِّنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (البقره/۲۶۰)؛(پروردگارا، به من نشان ده؛چگونه مردگان را زنده مىکنى؟) فرمود: (مگر ایمان نیاوردهاى؟) گفت: (چرا، ولى تا دلم آرامش یابد.) فرمود: (پس، چهار پرنده برگیر، و آنها را پیش خود، ریز ریز گردان؛سپس بر هر کوهى پارهاى از آنها را قرار ده؛آنگاه آنها را فرا خوان، شتابان به سوى تو مىآیند، و بدان که خداوند توانا و حکیم است».
تحلیلهایی از دعا و درخواست حضرت ابراهیم (ع)
در مورد آیه فوق ۱- از امام صادق (ع) نقل شده که حضرت ابراهیم مرداری را دید، درندگان زمین و هوا آن را پاره پاره کرده و می خورند، از خداوند پرسید می دانم ذرات این مردار را از شکم درندگان و پرندگان و حیوانات دریایی جمع آوری می کنی اما به من نشان بده چگونه آن ها را زنده می کنی تا با چشم سر مشاهده کنم. درخواست ابراهیم (ع) نزاعی بود که نمرود با او در مورد احیاء اموات داشت و ادعا می کرد من زنده می کنم و می میرانم و از راه عوام فریبی و مغالطه یک زندانی محکوم به اعدام را آزاد کرد و یک نفر را بی جرم و گناه کشت. حضرت ابراهیم فرمود: این احیاء حقیقی نیست و عرض کرد پروردگارا به من بنمایان به چه کیفیت به مرده ها حیات می بخشی ؟ تا نمرود این حقیقت را ببیند. و روایت شده نمرود تهدید کرد که اگر خداوند مرده را طوری که او مشاهده کند زنده نکند او را خواهد کشت لذا از خداوند تقاضا کرد این کا را انجام دهد تا مطمین شود نمرود او را نمی کشد. وجه سومی که مرحوم طبرسی در مجمع البیان فرموده و بهترین وجه است اینکه ابراهیم خلیل الله هرچند از طریق استدلال و برهان می دانست خداوند متعال قادر بر احیاء اموات است علاقه داشت این حقیقت معجزه آسا را عینا ببیند تا خطورات و وسوسه های شیطان از ذهن او برود، لذاخداوند هم به نحو استفهام تقریری برای اقرار و اعتراف گرفتن از حضرت ابراهیم پرسید: آیا به این کار ایمان نداری ؟ یعنی تو که ایمان داری چرا می پرسی جواب داد: (لِّیَطْمَئِنَّ قَلْبِی) نه اینکه از روی انکار و تعجب و یا شک و تردید چنین چیزی گفته باشد. مرحوم طبرسی: «احب ان یریه الله تعالی احیاء الموتی مشاهده لیحصل له العلم ضروره کما حصل العلم ولایه و لان العلم الاستدلالی ربما اعتورته الشبهه)یعنی: حضرت دوست داشت خداوند عینا زنده کردن مردگان را به او نشان دهد تا علم ضروری و بدیهی پیدا کند بعد از اینکه استدلالی به این حقیقت داشت زیرا علوم غیرمحسوس در معرض شبهه و تردید است» (طبرسی،۱۴۰۶،۲/۳۷۰).
دعاها و خواسته های ابراهیم در بنای کعبه: «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُم بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ (البقره/۱۲۶)؛و چون ابراهیم گفت پروردگارا این [سرزمین] را شهرى امن گردان و مردمش را هر کس از آنان که به خدا و روز بازپسین ایمان بیاورد از فرآوردهها روزى بخش فرمود». خواسته های ابراهیم خلیل برآورده شد و خداوند این سرزمین مقدس را کانون امن و امان قرار داد و آنان را که به خدا و روز قیامت ایمان آوردند از ثمرات گوناگون روزی بخشید. مرحوم صدوق در کتاب علل الشرایع از حضرت رضا (ع) روایت نموده که: « چون حضرت ابراهیم از خداوند طلب نمود که اهل مکه را از میوه جات روزی فرماید خداوند به قطعه ای از اردن که از بلاد شام بود امر فرمود از جای خود حرکت کند و طواف خانه کعبه را به جای آورد و در موضعی که الان معروف به طائف است قرار گیرد، آن سرزمین هم اطاعت نمود و با میوه اش دور خانه خدا هفت مرتبه طواف نمود به این جهت طائفش نامیدند». (صدوق،۱۳۴۰،ص۴۴۲).
جالب اینکه حضرت ابراهیم (ع) نخست تقاضای «امنیت» و سپس درخواست «موهبت های اقتصادی و ثمرات خوراکی» می کند و این را می فهماند که تا امنیت کامل در کشور یا شهری حکمفرما نباشد برقرار کردن یک اقتصاد سالم برای مردم ممکن نیست. حضرت ابراهیم تقاضای روزی ثمرات را تنها برای مومنان به توحید و روز جزا قرار داد شاید به خاطر اینکه از جمله «قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» ؛که خدا به وی فرمود: مقام امامت من به ستمکاران نمی رسد) در موضوع درخواست قرار دادن امامت در ذریه اش فهمید که باید دعای خود را مخصوص مومنان قرار دهد و نخواست خواهشی نماید که احتمال برود قبول نشود، چون ممکن است وسعت رزق هم مثل منصب امامت مخصوص اهل ایمان باشد اما خداوند این احتمال را دفع فرمود به اینکه رحمت رحمانیه او عام است و اینطور نیست که ثمرات و برکات را فقط برای مومنان قرار دهد. علی بن ابراهیم در تفسیر خود از امام صادق (ع) روایت نمود که منظور از ثمرات در آیه شریفه «هی ثمرات القلوب؛میوه دل هاست». (ثقفی،۱۳۷۶، ۱/۱۷۱). اشاره به اینکه حضرت می خواهد خداوند علاقه و محبت مردم را به اهل این سرزمین جلب کند که مضمون آیه «فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ (ابراهیم/۳۷)؛پس دلهاى برخى از مردم را به سوى آنان گرایش ده». «قَالَ وَمَن کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ (البقره/۱۲۶)؛و[لى] هر کس کفر بورزد اندکى برخوردارش مىکنم سپس او را با خوارى به سوى عذاب آتش [دوزخ] مىکشانم و چه بد سرانجامى است». به هر حال خداوند در پاسخ تقاضای ابراهیم (روزی دادن به اهل مکه و اختصاص آن به اهل ایمان) می فرماید دعای تو مستجاب است مومنان را روزی می دهیم اما آن ها را هم که راه کفر پیموده اند کمی از ثمرات را به آن ها در مدتی کوتاه در این دنیا می دهیم و به طور کامل محروم نخواهیم کرد اما در سرای آخرت آن ها را به عذاب آتش می کشانیم و چه بد سرانجامی دارند.
۴-۵-۱-۲- نکته تربیتی
بهترین نکته تربیتی در این دعا این است که خداوند می خواهد به ابراهیم بنماید (استوسع رحمه الله) یعنی رحمت خدا را توسعه بده و خیر اندیش باش و در مقام دعا و درخواست برای همه طلب روزی کن. امام صادق (ع) از پیامبر (ص) نقل می کند: حضرت فرمودند: «اذا دعا احدکم فلیعم فانه اوجب للدعاء؛وقتی یک نفر از شما در مقام دعا برآمد برای همه دعا کند زیرا این کار بیشتر سبب برآورده شدن دعا می شود». (کلینی،۱۳۴۴، ۲/۴۸۷).
۴-۵-۱-۳- درخواست پذیرش عمل و توبه و ارائه مناسک
«وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ * رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَا أُمَّهً مُّسْلِمَهً لَّکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبْ عَلَیْنَآ إِنَّکَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (البقره/۱۲۸-۱۲۷)؛و هنگامى که ابراهیم و اسماعیل پایههاى خانه [کعبه] را بالا مىبردند [مىگفتند] اى پروردگار ما از ما بپذیر که در حقیقت تو شنواى دانایى *پروردگارا ما را تسلیم [فرمان] خود قرار ده و از نسل ما امتى فرمانبردار خود [پدید آر] و آداب دینى ما را به ما نشان ده و بر ما ببخشاى که تویى توبهپذیر مهربان». بعد از اینکه حضرت ابراهیم به اتفاق فرزندش اسماعیل پایه ها و دیوارهای خانه کعبه را بالا بردند دست به دعا برداشتند و بدون اینکه نامی از عمل بزرگشان ببرند با خضوع و حالت انقطاع عرض می کنند: خدایا از ما بپذیر تو خودت به راز دل ما آگاهی و سخن ما را می شنوی،گویا آن ها در برابر عظمت و اراده حق مقهور بودند که کار بنا و ساختن کعبه، در نظرشان ناچیز بود و خدمت خود را ناقابل می دانستند، لذا در مقام دعا نامی از آن نبردند. مرحوم طالقانی می فرمایند: «پذیرش هر چیزی به این است که پذیرا، آن چیز را جزء هستی خود نماید و مقصود پیش آورنده را منظور دارد و در این آیه مقصود از درخواست پذیرش با توجه به کلمه ربنا، گویا این است که پروردگار، این بنا را مشمول ربوبیت خود گرداند و سنگ و گلی که روی هم چیده و در معرض خدا است صورت بنا دهد و در پرتو صفت ربوبیتش مانند ثابتات عالم شود و منشا تربیت خلق گردد. این درخواست که از ضمیر سراسر اخلاص به حق و رحمت بر خلق برمی خواست، در پیشگاه خداوند پذیرفته شد چنانکه نه عصبیت جاهلیت و نه رقابت قحطان و عدنان بنیان آن را متزلزل ساخت و نه تاریکی های شرک بر آن پرده نسیان پوشاند، بلکه پیوسته چراغ هدایت و رهنمای توحید در ظلمت جاهلیت عرب و جهان بود و پرتو آن در هر گوشه و کنار جهان می تابید و معابد و مساجدی به نام خدا و با دست های اخلاص تاسیس گردید» (طالقانی،۱۳۵۸،۱/۲۰۵).
تقاضای دوم ابراهیم و اسماعیل این است که پروردگارا ما را تسلیم و مطیع خود قرار ده تا پیوسته متوجه تو باشیم و روی از غیر تو بگردانیم و تسلیم اراده و اجراکننده فرامین تو باشیم، و در واقع این دعا تذکری است از هدف نهایی بنای بزرگ کعبه، و این درخواست ابراهیم وقتی بود که:« إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ (البقره/۱۳۱)؛هنگامى که پروردگارش به او فرمود تسلیم شو گفت به پروردگار جهانیان تسلیم شدم».
و از فرزندان ما هم جماعتی را مسلم و منقاد فرمان خود قرار ده که پیوسته مردمی هم فکر و هم سو در جهت عبادت و بندگی تو باشند. کلمه «من» در آیه «وَمِن ذُرِّیَّتِنَا أُمَّهً مُّسْلِمَهً لَّکَ» (البقره/۱۲۸) برای تبعیض است و مراد از امت، جماعتی هستند که مقصود و مقتدای خلقند و ایشان اهل بیت عصمت و طهارت می باشند چنانکه از حضرت امام صادق روایت شده است که«مراد از امت، بنی هاشمند». (ابن مسعود،۱۳۸۰ق،۱/۶۱). اهمیتی که این دعای ابراهیم دارد اینکه به تقاضای ابراهیم خداوند ائمه طاهرین را که همان امت مسلمه هستند، به دعای حضرت ابراهیم از ذریه ابراهیم قرار داده است. تقاضای سوم ابراهیم و فرزندش اسماعیل این است که می گویند خدایا«أَرِنَا مَنَاسِکَنَا» راه دین و روش عبادت را به ما نشان بده، تعبیر ارائه و نشان دادن، غیر از تعلیم و آموزش است که تنها نقشی است بر ذهن مخاطب، گویا از خدا راه های حقیقت پرستش و اسرار عبادت را طلب می نمایند و بعید نیست به مناسبت آیات قبل منظور از مناسک، احکام و اعمال حج باشد لذا در تفسیر منهج الصادقین آمده: چون حضرت ابراهیم از بنای کعبه فارغ شد آن را طواف فرمود و حضرت اسماعیل نیز همراه پدر معظم خود طواف به جای آورد و جبرئیل در روز هشتم ذی الحجه نزد حضرت ابراهیم آمد و مناسک حج را تعلیم او نمود و عرفات و مشعر و منی را که نام سه موضع است و حجاج باید در آن امکنه اعمال حج را به جا آورند معرفی و تعیین نمود و دستور داد که از آب زمزم سیراب شوند تا در مشعر و منی که آن زمان آب نبود تشنه نمانند و حضرت ابراهیم اعمال را از حضرت جبرئیل فراگرفت و بجا آورد.( ثقفی،۱۳۷۶،۱/۱۷۲). ابراهیم خود، به طریقه انجام اعمال دینی کاملا واقف بوده است، بلکه از خدا می خواهد حقیقت اعمالی را که از وی به عنوان عبادت سرزده به او نشان دهد. همان طور که قبلا درباره معنای «اسلامی» که حضرت درخواست کرده بود مطالبی گفته شد، به دست می آید که حضرت در این دعای خود، فقط به ظاهر امور و داشتن اسلام ظاهری اکتفا نکرده است و می خواهد به واقعیت آن برسد و در حقیقت خواستار نیل به مقام واقعی قرب الهی است. «وَتُبْ عَلَیْنَآ إِنَّکَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ» در این دعا حضرت از خداوند درخواست پذیرش توبه می نمایند که حالت توجه و بازگشت به خداست و لازم نیست توبه از معاصی باشد چون آن ها معصوم و نبی بودند و توبه آن ها می تواند در مورد ترک اولی باشد و یا به عنوان «حسنات الابرار سیئات المقربین»، چون که مقربین درگاه قرب الهی خوبی های نیکان را برای خود بدی می دانند. از نیایش حضرت ابراهیم و آمرزش خواهی او برمی آید که در راه حق و توحید نیز، بیم غرور و خودفریبی می رود و رهرو حق جو باید هوشیارانه در جستجوی آسیب شناسانه رفتارهای خود برآید.(باقری فر،۱۳۸۱،ص۶۲). بیان صفات جلال و جمال خدا به هنگام دعا و در این نیایش که خدا را به توحیدپذیری و مهربانی یاد می کند سبب می شود که دعاکننده به اجابت امیدوار گردد و مورد لطف و بخشش پروردگار قرار گیرد. «رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَیُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنتَ العَزِیزُ الحَکِیمُ»؛خدایا، در میان آن ها پیامبری از خودشان مبعوث کن تاآیات تو را بر آن ها بخواند و آن ها را کتاب و حکمت بیاموز و پاکیزه کن زیرا تو توانا و حکیمی. در دو آیه فوق ابراهیم و اسماعیل تقاضای ظهور پیامبر اسلام را می کنند و سه هدف برای بعثت پیامبر اسلام بیان می نمایند. ابراهیم نیایشگر نگران آیندگان است، در دعای خویش جامعه و جهان و آینده را در نظر دارد و بعثت خاتم النبیین را در حریم کعبه از خداوند طلب می کند و این دعا نیز به اجابت می رسد. براساس همین دعا و مبتنی بر اراده الهی در این سرزمین پیامبری برگزیده می شود که تعالیم حیات بخش او از تاریخ و جغرافیای جزیره العرب فراتر و به سراسر گیتی و همیشه تاریخ راه می یابد و پیروان این آئین توحیدی را به نیکبختی دنیا و آخرت رهنمون می شود. در این آیه حضرت ابراهیم و اسماعیل از خداوند تقاضا می کنند که آن ها را در مسیر دین الهی ثابت قدم بدارد. مراد به اسلامی که در این جا مورد نظر است غیر آن اسلامی است که خود آن جناب داشت و نظایر این اختلاف مراتب در قرآن بسیار است پس اسلام مورد درخواست عبارت است از تمام عبودیت و اینکه بنده خدا هر آن چه دارد برای پروردگار تسلیم کند. (طباطبائی،۱۳۶۳،۱/۳۹۴-۳۹۲).
آن چه به انسان ها نسبت داده می شود و اختیاری او شمرده می شود، تنها اعمال اوست و اما صفات و ملکاتی که در اثر تکرار صدور عمل در نفس پیدا می شود، اختیاری انسان نیست و می شود به خدا منسوب شود، مخصوصا اگر از صفات فاضله و ملکات خیر باشد، نسبت دادنش به خدا اولی است از نسبت دادنش به انسان و عادت قرآن نیز بر همین جاری است.(طباطبائی،۱۳۶۳،/۳۹۴-۳۹۳).
متن دعای راسخان در علم [کسانی که به آیات قرآن چه محکم و چه متشابه ایمان آورده و همه آن ها را از طرف خدا می دانند]، نشان می دهد که اهمیت هدایت الهی به اندازه ای است که خردمندان نیز بعد از آن که به این لطف الهی دست پیدا کردند از خدا درخواست می کنند بعد از آن، دچار لغزش نشوند. این درخواست یکی از آثار رسوخ خردمندان در علم است، چون خدای خود را آن طور که باید شناخته و یقین کردند از ناحیه خود مالک هیچ نیستند. مالکیت منحصر در خدای عزوجل است و چون چنین ایمانی دارند در هر حال بیم این را دارند که دل هایشان بعد از رسوخ در علم به انحراف کشیده شود، لذا چنین درخواستی را مطرح کردند تا نعمت رسوخ در علم برایشان باقی بماند و همچنان خداوند آن ها را به صراط مستقیم هدایت کند. ایشان به حدی برای فراگیری علم و دانش و رسیدن به حقایق امور، اهمیت قائل است که از خداوند می خواهد هیچ جامعه ای را بدون رسول نگذارد تا امر یادگیری کتاب (قرآن) و حکمت در میان آن ها میسر باشد و به طور گسترده ای نیز رواج یابد.
نخست تلاوت آیات خدا برمردم که این جمله اشاره به بیدارسازی اندیشه ها در پرتو آیات جذاب الهی است که از مجرای وحی بر قلب پیامبر نازل می گردد و ارواح خفته را بیدار می کند. سپس تعلیم کتاب و حکمت را هدف دوم برمی شمرد چراکه تا آگاهی حاصل نشود تربیت و پرورش حاصل نمی شود و آموزش کتاب آسمانی و حکمت مقدمه تربیت می باشد. آخرین هدف را مسئله «تزکیه» بیان می دارد که در لغت به معنی نمو و رشد دارد و به معنی پاکسازی آمده است و به این ترتیب تکامل وجود انسان در دو جنبه «علم و عمل» به عنوان هدف نهایی بعثت پیامبر معرفی شده است زیرا نیمی از شخصیت ما را عقل و خرد و نیمی را «غرائز و امیال» تشکیل می دهد، به همین دلیل ما به همان اندازه که نیازمند به تعلیم هستیم نیاز به تربیت داریم، هم خرد و اندیشه باید تعالی یابد و هم غرائز درونی ما به سوی هدف صحیحی راهنمایی شود. لذا پیامبران هم معلمند، هم مربی، هم آموزش دهنده اند و هم پرورش دهنده.
درخواست امنیت و یکتاپرستی
«وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِی وَبَنِیَّ أَن نَّعْبُدَ الأَصْنَامَ (ابراهیم/۳۵)؛و [یاد کن] هنگامى را که ابراهیم گفت پروردگارا این شهر را ایمن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بتان دور دار». این دعا از جمله آخرین دعاهای حضرت ابراهیم است که نظیر آن به طور خلاصه در سوره بقره (۱۲۶) نیز آمده است و نشان می دهد حضرت دو بار این دعا را از خدا نموده: یکی زمانی است که مکه صورت شهر به خود نگرفته بود، بار دیگر مربوط به زمانی است که مکه به صورت شهر درآمده بود. حضرت ابراهیم بعد از ترک هاجر و اسماعیل مکرر به آن ها سر می زد، در حالی که هنوز به شکل شهر درنیامده بود و بار دوم وقتی که دید مردم به آن ها روی آورده اند از جمله قوم «جرهم» از خداوند درخواست نمود که این مکان را محلی امن قرار دهد و از ثمرات آن ساکنانش را روزی دهد، سپس که به شکل شهر درآمد این خواسته را دوباره از خداوند تقاضا نمود. علامه طباطبایی در توضیح معنای امنیت می نویسد: «مقصود از امنیتی که آن جناب درخواست کرده امنیت تشریعی است نه تکوینی و مقصود این است که به طور قانونی، امنیت این شهر را تضمین کند، نه اینکه هر که خواست امنیت آن را بر هم زند، و همین امنیت هم بر خلاف آن چه شاید بعضی توهم کرده باشند نعمت بزرگی و بلکه از بزرگترین نعمت هایی است که خدا بر بندگان خود انعام کرده است» (طباطبایی۱۳۶۳،۱۲/۱۰۰-۹۹). مراجعه به تاریخ نشان می دهد که این شهر و اهلش از بلاهای زیادی که دیگر شهرها دیده اند مصون مانده اند که این خود نعمت بزرگی است که خدا نصیب بندگان خود کرده است.از روایت عیاشی از امام صادق استفاده می شود مقصود از این دعا اولاد اسماعیل هستند و منظور آن حضرت فرزندانی بودند که باید به مقام نبوت و امامت برسند چون حضرت می دانست این مقام به کسی می رسد که هرگز در مقابل بت سجده نکرده باشد و از خدا طلب نمود که به لطف خود قابلیت ایشان را برای این مقام حفظ فرماید و موید این معنی اینکه حضرت در دعا ابتدا به نفس شریف خویش نمود با اینکه به عنایت الهی معصوم بود. (ابن مسعود،۱۳۸۰،۱/۲۳۱). «واز پیامبر نقل شده که دعای آن حضرت (ابراهیم) به من و برادرم علی (ع) منتهی شد و من و او هرگز برای بتی سجده نکردیم سپس خدا مرا به پیغمبری برگزید و علی را وصی من قرار داد.» (طبرسی،۱۴۰۶،۶/۳۱۸).
امام باقر فرمود: ما بقیه عترت ابراهیم هستیم و دعای آن حضرت برای ما بود بنابراین خداوند دعای حضرت ابراهیم را در مورد یکتاپرستی به اجابت رساند و تمام انبیاء بنی اسرائیل و خاتم پیامبران و اوصیاء او را از نسل آن حضرت قرار داد و تمام اولاد حضرت اسماعیل یا بسیاری از ایشان را با اینکه در میان اعراب بت پرست در مکه ساکن بودند به برکت دعای این پیامبر اولوالعزم محفوظ داشت.
۴-۵-۱-۴- مهمترین نکته تربیتی
مهمترین نکته تربیتی این دعا این است که حضرت امنیت و آبادانی ورفاه اقتصادی را برای پرستش و یکتاپرستی می خواهد و زندگی واقعی را در سایه خداپرستی می داند، و این دعای خود را به عنوان یک پدری که دعایش نسبت به فرزندش مستجاب است، برای ذریه اش می نماید. در این آیه ابراهیم درخواست یکتاپرستی برای فرزندانش می نماید و در آیه ۱۲۸ بقره عرض می کند آن ها را امتی قرار بده که تسلیم اطاعت و بندگی تو باشند که هر دو یک مضمون است.
۴-۵-۱-۵- توجه دل ها،اقامه نماز، روزی ثمرات
«رَّبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُواْ الصَّلاَهَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ (ابراهیم/۳۷-۳۶)؛پروردگارا من [یکى از] فرزندانم را در درهاى بىکشت نزد خانه محترم تو سکونت دادم پروردگارا تا نماز را به پا دارند پس دلهاى برخى از مردم را به سوى آنان گرایش ده و آنان را از محصولات [مورد نیازشان] روزى ده باشد که سپاسگزارى کنند». علامه طباطبایی از تفسیر قمی از امام صادق نقل می کند: «حضرت ابراهیم در شام اقامت داشت، وقتی حضرت اسماعیل از هاجر متولد شد ساره زن دوم ابراهیم بسیار غمگین گشت، چون ابراهیم از او اولاد نداشت، و حضرت را برای داشتن هاجر اذیت می کرد و غمگین می ساخت لذا آن حضرت از این پیشامد به خدا شکایت نمود و« فاوحی الله الیه: ان مثل المراه مثل الضلع العوجاء ان ترکتها استمتعت بها و ان اقمتها کسرتها؛خداوند به او وحی کرد: مثل زن مثل دنده کج می باشد اگر آن را به حال خود واگذاری و با او بسازی از او بهرهمند خواهی شد و اگر بخواهی آن را راست کنی آن را می شکنی» پس او را امر فرمود که اسماعیل و مادرش را از شام خارج نماید، او عرضه داشت، خدایا کجا ببرم ؟ فرمود: به حرم امن من اولین قطعه ای که از زمین خلق نمودم مکه است، پس جبرئیل با براق نازل شد و ابراهیم و اسماعیل و هاجر را بر آن حمل نمود. هروقت حضرت ابراهیم به جای خوبی می رسید که درخت و نخل و زرع داشت از جبرئیل سؤال می کرد اینجا، آنجاست ؟ می گفت خیر، تا رسیدند به مکه، پس در محل خانه کعبه ایشان را فرود آورد ولی حضرت ابراهیم با ساره عهد کرده بود که از مرکب پیاده نشود تا برگردد و در آن جا درختی بود، هاجر گلیمی را که با خود آورده بود روی آن درخت انداخت و سایبانی برای خودشان تهیه کرد پس چون حضرت ابراهیم آن دو را گذاشت و خواست نزد ساره برگردد هاجر عرض کرد ای ابراهیم چرا ما را در این محل که مونسی و آب و گیاهی نیست می گذاری ؟ ابراهیم فرمود: خداوندی که مرا امر فرمود شما را در این مکان منزل دهم شما را کفایت می کند و مراجعت فرمود تا به کوه کواء در ذی طوی رسید، سر برگرداند ومتوجه هاجر و اسماعیل شد و به طرف آن ها نگاه کرد و عرضه داشت: «رَّبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتِی… » (ابراهیم/۳۷). بعد از آن جا گذشت و چون پاره ای از روز برآمد اسماعیل تشنه شد و طلب آب نمود و هاجر در آن وادی جایی که حجاج سعی صفا و مروه می کنند ایستاد و فریاد زد آیا در این وادی امینی برای ما هست ؟ ناگاه اسماعیل از نظر او غایب شد پس هاجر بالای کوه صفا رفت و از میان وادی سراب به نظرش رسید به گمان آب به زیر آمد و تا کوه مروه سعی کرد بعد برگشت تا به کوه صفا رسید تا هفت مرتبه و در دور هفتم که هاجر بالای کوه مروه بود به اسماعیل نظر نمود دید از زیر پاشنه پای او آب جاری شده، آمد کنار اسماعیل و شن ها را دور آب جمع کرد و جلو آب را گرفت تا نگذارد جاری شود و به این جهت آن را چشمه زمزم نامیدند». (علی بن ابراهیم،۱۳۵۰،۱/۶۰).
قیبله جرهم در ذی المجار و عرفات منزل داشتند چون در مکه آب پیدا شد پرندگان و چرندگان در آن جمع شدند و آن قبیله هم از توجه پرندگان به آن جانب، متوجه مکه شدند و به دنبال آن ها آمدند و دیدند زن و بچه ای در آن وادی زیر سایه درختی منزل نموده اند و آب برای آن ها از زمین بیرون آمده، به هاجر گفتند: تو کیستی و کار تو و این بچه چیست ؟ او گفت: من کنیز ابراهیم خلیل الرحمن و مادر این پسر هستم که به امر خدا ما را این جا منزل داد. آن ها از او خواستند که نزدیک ایشان منزل نمایند و چون روز سوم حضرت ابراهیم به دیدار ایشان آمد هاجر به او عرض کرد قبیله جرهم این جا آمده و خواهش نمودند که نزدیک ما منزل نمایند آیا اجازه می فرمائی ؟ حضرت فرمود: بلی، هاجر به آن ها اجازه داد و آمدند نزدیک ایشان چادرهایشان را زدند و منزل نمودند و هاجر واسماعیل با آن ها مانوس شدند و حضرت ابراهیم مرتبه سوم که آمد دید مردم بسیاری اطراف آن ها جمع شده اند و خوشحال و مسرور گردید.( طباطبایی،۱۳۵۵،۱/۲۹۲).
اسماعیل کم کم بزرگ شد و هر کدام از قبیله جرهم یکی یا دو گوسفند به او دادند تا اسماعیل به حد بلوغ رسید خداوند به ابراهیم امر فرمود: خانه کعبه رابنا کند و جبرئیل را فرستاد و جای خانه کعبه را خط کشی کرد و اسماعیل از کوه ذی طوی سنگ آورد و خانه را ساختند و تا هفت ذرع بالا بردند پس از آن خداوند جای حجرالاسود را به ابراهیم نشان داد حضرت آن را استخراج کرد و در مکان فعلی آن قرار داد و دودرب شرقی و غربی برای خانه درست کرد که درب غربی را مستجار می نامند و مقداری شاخه درخت و علف روی سقف آن ریخت و هاجر عبائی را که با خود داشت به درب آن آویخت و زیر آن استراحت می کردند سپس چون ابراهیم از بنای کعبه فارغ شد با اسماعیل حج به جا آوردند و با راهنمایی جبرئیل روز هشتم ذی الحجه از مکه برای رفتن به عرفات آب برداشتند و بعد از وقوف به عرفات جبرئیل آن حضرت را به منی برد و وقتی ابراهیم از بنای بیت فارغ شد به خدا عرض کرد: «رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُم (البقره/۱۲۶)؛ پروردگارا این [سرزمین] را شهرى امن گردان و مردمش را هر کس از آنان که به خدا و روز بازپسین ایمان بیاورد از فرآوردهها روزى بخش».
۴-۵-۱-۶- دعای ابراهیم (ع) برای فرزندان
«رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاَهِ وَمِن ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء (ابراهیم/۴۰)؛پروردگارا مرا برپادارنده نماز قرار ده و از فرزندان من نیز پروردگارا و دعاى مرا بپذیر». در این دعای مشترک، حضرت ابراهیم تقاضای توفیق و برپائی نماز برای خود و فرزندان شایسته اش می نماید. طبیعی است که ابراهیم خلیل این پیامبر بزرگ قبل از این دعا خدا را عبادت می کرد و نماز می خواند و موحد بود و این که عرض می کند مرا نمازگزار قرارده اولا برای این است که مقدمه ای باشد برای ملحق کردن فرزندانش به این دعا و ثانیا اقامه غیر از خواندن آن است زیرا برپاداری کامل نماز با تمام آداب و شرایط آن و رعایت خضوع و خشوع در نماز و مواظبت بر اوقات و حقوق نماز می باشد و طبیعی است چنین خواسته ای برای همه بندگان خوب خدا مطلوب است مخصوصا همراه کردن فرزندان و شرکت دادن آن ها در آن.
۴-۵-۱-۷- ربنا و تقبل دعاء
علامه طباطبایی می فرمایند: «اقامه نماز نسبتی به خواست و مشیت خدا دارد و نسبتی به بنده که به عمل بپردازد و متصدی و عهده دار نماز شود و درخواست پذیرش دعا به منزله اصرار و تاکید در برآورده شدن آن است». (طباطبایی،۱۳۵۵،/۷۹-۷۸).
۴-۵-۱-۸- نکته تربیتی
بهترین موفقیت انسان توفیق اقامه نماز و مواظبت بر آن است و مهم ترین نکته پرورشی و تربیتی این دعا این است که پدران و مادران، فرزندان خود را تشویق به نماز و بندگی خدا کنند و علاوه بر اینکه خود به نماز اهمیت می دهند آن ها را نیز وادار به نماز نمایند و در محیط خانه، فرزندان و بستگان خود را با فرهنگ نماز آشنا سازند و دعای همیشگی آن ها، توفیق اقامه نماز برای خود و عزیزان و فرزندانشان باشد و خود را اسیر زندگی مادی و روزمره نسازند و بدانند هرچیزی تابع نماز است و رد و قبولی آن بستگی به نماز دارد.
۴-۵-۱-۹- دعای ابراهیم برای پدرو مادر و مومنین
«رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ (ابراهیم/۴۱)؛پروردگارا روزى که حساب برپا مىشود بر من و پدر و مادرم و بر مؤمنان ببخشاى». این آخرین دعای ابراهیم است که قرآن کریم آن را نقل می کند و شبیه دعای نوح است که عرض کرد: «رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِمَن دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ (نوح/۲۸)؛پروردگارا بر من و پدر و مادرم و هر مؤمنى که در سرایم درآید و بر مردان و زنان با ایمان ببخشاى». و اینکه حضرت برای پدر و مادرش دعا می کند معلوم می شود پدرش خداپرست و مومن بوده است و این دعا را در دوران پیری می نماید و اینکه در سوره شعراء عرض می کند «وَاغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کَانَ مِنَ الضَّالِّینَ (الشعراء/۸۶)؛پدر مرا بیامرز که از گمراهان بود. منظور جد مادری یا عموی حضرت به نام آزر بوده است و در عرف آن روز و در کلام عرب به عمو یا جد مادری پدر گفته می شده و ابراهیم به عنوان پدر برای آن ها دعا می کند و این هم به خاطر وعده ای بود که قبلا داده و به عمویش گفته بود: «سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی (مریم/۴۷)؛به زودى از پروردگارم براى تو آمرزش مىخواهم».
قرآن می فرماید: «وَمَا کَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ إِلاَّ عَن مَّوْعِدَهٍ وَعَدَهَا إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لأوَّاهٌ حَلِیمٌ» (توبه/۱۱۴). قبل از این آیه خدا می فرماید: پیامبر و گروندگان به او نباید برای مشرکان هرچند خویشان آن ها باشند از خدا طلب آمرزش کنند بعد از آنکه دانستند اهل دوزخند به راستی ابراهیم بسیار اهل دعا و بردبار بود. و در این آیه می فرماید: ابراهیم هم که برای پدرش (عمویش) از خدا آمرزش خواست این نبود مگر به موجب عهدی که با او کرده بود و وعده ای که به او داده بود که برایش آمرزش بخواهد به شرط آنکه او هم به خدا ایمان بیاورد و از پرستش بت صرف نظر کند و چون برای او مسلم و روشن شد که دشمن خداست از او بیزاری جست. طبرسی می فرماید:« مسلمانان از پیغمبر خواهش کردند از برای پدرانشان که به حال کفر مردند استغفار نمایند این آیه نازل شد که دلالت بر آن که برای پیامبر و اهل ایمان جایز نیست برای اهل شرک و کفر استغفار نمایند گرچه خویشان نزدیک آنان باشند» (طبرسی،۱۴۰۶،۵/۷۶). از مجموعه آیات قبل استفاده می شود چون آمرزش خواهی نوعی اظهار دوستی و مودت و دلسوزی نسبت به اهل کفر است، برای مسلمانان صحیح نیست و باید از آن ها بیزاری بجویند و این در صورتی است که کفر آن ها آشکار بوده و با حال عناد و تعصب و اصرار بر باطل از دنیا رفته اند. بلی می توان گفت جایز است انسان از خداوند بخواهد گمراهان و کافران را موفق به شناخت و قبول اسلام کند و تا وقتی قابلیت برای هدایت دارند دعا درباره آنان بی فایده نمی باشد همانطور که ابراهیم به امید هدایت عموی خود که قول داده بود اسلام بیاورد برای او استغفار کرد و وقتی روشن شد دشمن سرسخت خدا و اهل جهنم می باشد از او دوری جست. و این حکایت از روحیه لطف و عطوفت و مهربانی و دلسوزی و غم خواری و رقت قلب و بردباری و بی آزاری آن پیامبر اولوالعزم می نماید که هرچه آن حضرت را اذیت می نمودند نفرین نمی کرد بلکه دعا می فرمود لذا امام باقر (ع) در اصول کافی و از حضرت صادق (ع) نقل شده منظور از «اواه» که در آیه به عنوان صفت ابراهیم ذکر شده، تضرع و زاری کننده در نمازها و خلوت هاست و بعضی گفته اند اواه کسی است که زیاد آه می کشد و زیاد دعا می نماید و یاد خدا می کند و یا کسی که اهل یقین و اطمینان به اجابت دعا دارد. بعد از این صفت می فرماید ابراهیم حلیم بود، یعنی شکیبا و بردبار، گفته شده صبر حضرت به حدی رسیده بود که شخصی به او دشنام داد و آزارش نمود در جواب گفت خداوند تو را هدایت کند. (طبرسی،۱۴۰۶،۵/۷۷).
۴-۵-۱-۱۰ -تقاضای دانش و نام نیک و وراثت بهشت
«رَبِّ هَبْ لِی حُکْمًا وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ وَاجْعَل لِّی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ، وَاجْعَلْنِی مِن وَرَثَهِ جَنَّهِ النَّعِیمِ (الشعراء/۸۵-۸۳)؛پروردگارا به من دانش عطا کن و مرا به صالحان ملحق فرماى، و براى من در [میان] آیندگان آوازه نیکو گذار، و مرا از وارثان بهشت پر نعمت گردان». ابراهیم دعا می کند که خداوند به او علم و حکمت و بصیرت در امور و تیزبینی، عطا فرماید و بعضی گفته اند منظور از حکم، منصب نبوت است که تقاضا نمود او را در زمره شایستگان برای نبوت و امامت قرار دهد تا از صالحان یعنی پیامبران قبلی باشد که اهل صلاح بودند و استقامت در امر خدا و دستورات او داشتند و می خواهد تا در ردیف اشخاص کامل و مقرب درگاه خدا محسوب شود و در آخر با آنان محشور گردد و نیز دعا فرمود که مرا در آینده مقبولیت عامه عنایت فرما که تمام خلق نام مرا به نیکی برند و به صدق و صفای من معترف باشند و این ذکر و نام نیک از من در میان مردم تا روز قیامت باقی باشد، خدا هم دعای او را مستجاب کرد لذا تاکنون تمام پیروان دین های الهی از ابراهیم به نیکی و خوش نامی یاد می کنند و وی را قهرمان توحید و بت شکنی می دانند و در مکه و عرفات و منی و صفا و زمزم از فداکاری او نام می برند و وی را می ستایند و محبتش در دل همه جهانیان قرار دارد. مرحوم ثقفی در روان جاوید می فرماید: «در بعضی روایات لسان صدق به پیامبر خاتم و امیرالمومنین و ائمه اطهار که از نسل آن بزرگوار و تابع ملت اویند تفسیر شده و منافاتی با معنای سابق ندارد» (ثقفی،۱۳۷۶،۴/۱۳۳). طبرسی می نویسد:« احتمال هم دارد معنایش این باشد که برای من فرزند صادقی در آخر ملت ها قرار ده که دعوت به توحید و حق داشته باشد آن حضرت محمد (ص) می باشد» (طبرسی،۱۴۰۶،۷/۱۹۴). این دعای حضرت ابراهیم دارای چند تقاضای بسیار مهم است. از آیه «رَبِّ هَبْ لِی» اهمیت صلاح و و صالح بودن به خوبی معلوم می شود، منظور از صلاح این است که انسان در راه اوامر الهی استقامت نشان دهد و قسمت بعد «وَاجْعَل لِّی لِسَانَ صِدْقٍ » یعنی مرا در میان امت های بعدی مورد قبول و ستایش ایشان قرار ده که این دعای حضرت را، خداوند مستجاب فرمود. از این جهت است که پیروان همه ادیان، ابراهیم را ستایش می کنند و نبوت او را قبول دارند. (طبرسی،۱۴۰۶،۱۸/۳۲).
ابراهیم در آیات قبل، نعمت هائی را که خداوند به او ارزانی داشته بیان می کند. ذکر این نعمت ها و الطاف الهی او را به سؤال و طلب از خدا وا می دارد چراکه هرچه دارد از آن خداست و در برابر خداوند، وجودی فقیر و حاجتمند است. ایشان در ابتدای دعایشان خداوند را با لفظ «رب» ندا می کنند که این باعث برانگیخته شدن رحمت و عنایت خداوند می شود. علامه طباطبائی در معنای عبارت «هَبْ لِی حُکْمًا» می نویسد: «منظور از حکم، اصابه نظر و داشتن رای مصاب در مسائل کلی اعتقادی و عملی است که جامع همه آن ها توحید و تقوی می باشد، و نیز در تطبیق عمل بر آن معارف کلی است». (طباطبائی،۱۳۶۳،۱۵/۴۲۶). ایشان در معنای جمله «َأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ» با بهره گرفتن از معنائی که راغب در مفردات بیان کرده است نتیجه می گیرد که صلاح، باقی ماندن و یا بودن هر چیزی است به مقتضای طبع اصلیش تا آن چه خیر و فایده در خور آن است بر آن مترتب گردد، بدون این که به خاطر فسادش چیزی از آثار نیک آن تباه گردد. لذا معنای کلام آن جناب را چنین بیان می کند: پروردگارا، نخست موهبت حکم به من ارزانی بدار، و سپس اثر آن را که صلاح ذاتی است در من تکمیل کن. (طباطبائی،۱۳۶۳،/۴۲۷-۴۲۶).
۴-۵-۱-۱۱- قلب سلیم:
«وَاغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کَانَ مِنَ الضَّالِّینَ وَلَا تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ یَوْمَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّهُ لِلْمُتَّقِینَ وَبُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغَاوِینَ (الشعراء/۹۱-۸۶)؛و بر پدرم ببخشاى که او از گمراهان بود و روزى که [مردم] برانگیخته مىشوند رسوایم مکن روزى که هیچ مال و فرزندى سود نمىدهد مگر کسى که دلى پاک به سوى خدا بیاورد و [آن روز] بهشت براى پرهیزگاران نزدیک مىگردد و جهنم براى گمراهان نمودار مىشود».
حضرت ابراهیم که کانون محبت و عاطفه است بعد از ستایش خدا به بزرگی و شایستگی برای عبادت و پرستش و بی خاصیت بودن خدایانی که اقوام او می پرستیدند طبق وعده ای که به عمویش برای طلب آمرزش در صورت ایمان او، داده بود عرض می کند که خدایا عمویم را بیامرز که قبلا نیز شرح آن گذشت و این حکایت از رحمت و رافت آن حضرت نسبت به خویشان و اقوام خود می کند و نیز دعا فرمود که خداوند او را در دنیا از ارتکاب کاری که سبب رسوایی و خواری او در قیامت شود، که روز ظاهر شدن سرائر انسان هاست، حفظ فرماید، روزی که هیچ مال و اولادی فایده ندارد و آنجا کسی دارای مالی نیست و هرکس به قدری گرفتار است که به دیگری نمی رسد فقط چیزی که به درد انسان می خورد دل پاک و سالم از آلودگی ها و امراض درونی است. و این سرمایه مهم یعنی زندگی دنیا و اموال و نیرو های انسانی در آن جا کمترین نتیجه ای برای صاحبانش نخواهد داشت و طبیعی است که سایر سرمایه های این جهان که در رتبه های بعد از این قرار دارند سود نخواهد بخشید. ولی کسی که سالم از هر گونه شرک و کفر و آلودگی به گناه با قلب پاک و خالص به حضور خدا بیاید بیشترین بهره را خواهد داشت. امام صادق (ع) می فرمایند: «القلب السلیم الذی تلقی ربه و لیس فیه احد سواه؛قلب سلیم، قلبی است که خدا را ملاقات کند در حالی که هیچ کس غیر از او در آن نباشد» (فیضکاشانی،۱۳۵۸ ،ص۳۴۵). امام صادق می فرمایند: قلب سلیم دلی است که سالم از محبت دنیا باشد و هر دلی که در آن شرک یا شکی باشد از درجه اعتبار ساقط است و مردم مامور به زهد در دنیا شدند برای آنکه دل هایشان برای آخرت فارغ باشد و ظاهر هر معصیتی پلیدی و هر خلق فاسدی مرض است و منشا تمام مرض ها و معصیت ها و ریشه آن، محبت دنیاست که پیامبر نیز فرمودند:(حب الدنیا راس کل خطیئه)(طبرسی،۱۴۰۶،۸/۱۹۴). علت اینکه خداوند سلامتی را مختص فرمود به قلب سلیم، این است که وقتی قلب سالم شد بقیه اعضاء و جوارح از فساد و خرابی محفوظ می مانند و انحراف و فساد اعضاء و جوارح انسان به خاطر فساد و تباهی قلب است که تلمبه وجود انسان می باشد.
۴-۵-۱-۱۲- برائت از کفار و توکل بر خدا
«قَدْ کاَنَتْ لَکُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فىِ إِبْرَاهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُواْ لِقَوْمهِِمْ إِنَّا بُرَءَ ؤُاْ مِنکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ…. رَّبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکلَّْنَا وَ إِلَیْکَ أَنَبْنَا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُرَبَّنَا لَا تجَْعَلْنَا فِتْنَهً لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ وَ اغْفِرْ لَنَا رَبَّنَا إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الحَْکِیمُ (الممتحنه/۵-۴)؛قطعا براى شما در [پیروى از] ابراهیم و کسانى که با اویند سرمشقى نیکوست آنگاه که به قوم خود گفتند ما از شما و از آنچه به جاى خدا مىپرستید بیزاریم به شما کفر مىورزیم و میان ما و شما دشمنى و کینه همیشگى پدیدار شده تا وقتى که فقط به خدا ایمان آورید جز [در] سخن ابراهیم [که] به [نا]پدر[ى] خود [گفت] حتما براى تو آمرزش خواهم خواست با آنکه در برابر خدا اختیار چیزى را براى تو ندارم اى پروردگار ما بر تو اعتماد کردیم و به سوى تو بازگشتیم و فرجام به سوى توست. پروردگارا ما را وسیله آزمایش [و آماج آزار] براى کسانى که کفر ورزیدهاند مگردان و بر ما ببخشاى که تو خود تواناى سنجیدهکارى». حضرت ابراهیم و پیروانش به درگاه خداوند عرضه داشتند: خدایا ما از تمام کسان خود دست کشیدیم و توکل بر تو نمودیم و به تو رو آوردیم و بازگشت ما به حکم و قانون توست، ما را زیر دست کفار قرار نده که ما را مبتلا کنند به عذابی که بر اهل آن قابل تحمل نباشد و به ما بگویند اگر دین شما حق بود خدا ما را بر شما مسلط نمی کرد و ما را دشمن شاد نکن و طوری نباشد که آن ها بتوانند ما را از ما بگیرند و ما را بیامرز که تو توانای درست کرداری و متوسل به خود را نجات می دهی. (علی بن ابراهیم،۱۳۵۰،۲/۳۶۲-۳۶۱).
۴-۵-۲- حکمت و آداب دعا
«رَبَّنَا إِنَّکَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِی وَمَا نُعْلِنُ وَمَا یَخْفَى عَلَى اللّهِ مِن شَیْءٍ فَی الأَرْضِ وَلاَ فِی السَّمَاء (ابراهیم/۳۸)؛ پروردگارا بىگمان تو آنچه را که پنهان مىداریم و آنچه را که آشکار مىسازیم مىدانى و چیزى در زمین و در آسمان بر خدا پوشیده نمىماند». چون معمولا عرض حال و بیان حاجت به کسی می شود که آگاه از خواسته دل ها و اسرار باطن و عالم به احوال انسان ها نباشد و از طرفی دعا و طلب نیاز از کسی می شود که کرم و لطف و رحمتش بر همگان گسترده نباشد و نسبت به موجودات عالم مخصوصا انسان ها و بندگان شایسته عطا و بخشش نداشته باشد و ابراهیم با رعایت این دو نکته بعد از عرض حال و دعا به درگاه خدای بی نیاز که ذکر آن در آیات قبل گذشت، ادب دعا را یاد آوری می کند و عرض می نماید: ای خدای ما، تو به ظاهر و باطن کار ما آگاهی و چیزی از امیال و آرزوها و نیازمندی ها بر تو پوشیده نیست و خود بر بندگانت « ارحم الراحمین » هستی و این دعا و تضرع و توسل ها برای اظهار بندگی و فقر و نیاز و احتیاج به رحمت توست و چون خودت فرمودی دعا کنید و حاجت بخواهید ما عرض حاجت می کنیم. امام صادق می فرمایند: «ان الله تبارک و تعالی یعلم ما یرید العبد اذا دعاه و لکنه یحب ان تبث الیه الحوائج فاذا دعوت فسم حاجتک و فی حدیث آخر قال (ع) ان الله عزوجل یعلم حاجتک و ما ترید و لکن یحب ان تبث الیه الحوایج؛خداوند تعالی چیزی را که بنده می خواهد می داند ولی دوست دارد نزد او عرض حاجت کند وقتی او را خواندید حاجت خود را نام ببرید. و در حدیث دیگری آمده است خداوند از حاجت و اراده شما باخبر است ولی دوست دارد خواسته های خود را با او در میان بگذاری». (کلینی،۱۳۴۴،۲/۴۷۲).