در این روایت نیز مانند روایت پیشین، تقدم بر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کفر تلقی شده و کسی که بر آن حضرت مقدم شود کافر خوانده شده است. البته این روایت مطلق است و قرینهای در آن وجود ندارد که جهت تقدم را معین کند.
بنابراین، ظهور این روایت به تنهایی این است که هر کس در هر امری، خواه در خلافت یا غیر آن، بر حضرت علی (علیهالسلام) پیشی بگیرد و مقدم شود کافر است.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
در دسته دیگری از روایات تصریح شده است که تفضیل و برتری دادن کسی بر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کفر محسوب میشود. از جمله این روایات، روایتی است که در أمالی مرحوم صدوق (رحمهالله) به این شرح آمده است:
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله) مَنْ فَضَّلَ أَحَداً مِنْ أَصْحَابِی عَلَى عَلِیٍّ فَقَدْ کفَرَ؛ رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: کسی که یکی از اصحابم را از علی برتر بداند، به تحقیق کافر است.»[۱۹۴]
تفضیل و برتری دادن کسی بر حضرت علی (علیهالسلام) که در این روایت سبب کفر معرفی شده، مطلق است و اختصاص به حوزه خاصی ندارد. بنابراین، اگر کسی اعتقاد به برتری برخی از صحابه نسبت به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در هر زمینهای داشته باشد، بر اساس این روایت کافر محسوب میشود.
روایت دیگری که میتوان همین معنا را از آن برداشت نمود، روایتی است که با اسناد مختلف و فراوان از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نقل شده که فرمودند: «عَلِیٌّ خَیْرُ الْبَشَرِ مَنْ أَبَى فَقَدْ کفَرَ؛ علی بهترین مردم است. هر کس این را نپذیرد، حقیقتاً کافر شده است.»[۱۹۵]
دلالت این روایت بر کفر چنین شخصی نیز روشن است.
عنوان دیگری که در برخی روایات عامل کفر معرفی شده است، بغض نسبت به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است؛ مانند:
«عَنْ رِیَاحِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام) یَقُولُ… قَالَ رَسُولُ اللَّهِ مَا یُحِبُّک إِلَّا مُؤْمِنٌ وَ مَا یُبْغِضُک إِلَّا کافِر؛ از ریاح بن ابی نصر نقل شده که گفت: شنیدم از امام صادق (علیهالسلام) که میفرمود: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرمود:… یا علی… جز مؤمن تو را دوست ندارد و جز کافر تو را مبغوض نمیدارد.»[۱۹۶]
جملهای که در اینجا نقل شده، قسمتی از یک روایت طولانی است. این جمله در حد تواتر و در کتب مختلف نقل شده است. این فقره از روایت در شرح الأخبار فی فضائل الأئمه الأطهار علیهمالسلام،[۱۹۷] خصال شیخ صدوق (رحمهالله)،[۱۹۸] أمالی شیخ طوسی (رحمهالله)،[۱۹۹] کشف الیقین فی فضائل أمیرالمؤمنین علیهالسلام،[۲۰۰] نهج الحق و کشف الصدق،[۲۰۱] ارشاد القلوب دیلمی[۲۰۲] و کتب دیگری نقل شده است، البته با این تفاوت که در این کتب، به جای «مَا یُحِبُّکَ»، کلمه «لا یُحِبُّکَ» و نیز به جای «مَا یُبغِضُکَ»، کلمه «لا یُبغِضُکَ» آمده است.
علامه حلی (رحمهالله) این جمله پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را در ضمن حدیث مناشده نقل نموده است. ایشان پیش از نقل این روایت مینویسد:
«یکی از روایات مشهور که از خاصه و عامه نقل شده و به حد تواتر رسیده است، خبر مناشده است و این خبر را خوارزمی و غیر او از عامر بن واثله نقل کردهاند.»[۲۰۳]
در این روایت که از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) نقل شده، ایمان، منحصر در محب امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شده است و بغض نسبت به امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، به کافر اختصاص یافته است. بنابراین، وجود بغض نسبت به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در شخصی علامت کفر اوست؛ چون بر اساس این روایت، کسی جز کافر، بغض آن حضرت را در دل ندارد.
حال باید ببینیم مقصود از بغض چیست. در کتب لغت، بغض را ضد حب و به معنای تنفر، کینه و دشمنی نسبت به شخصی تعریف نمودهاند. مرحوم علامه طباطبایی (رحمهالله) در المیزان در توضیح معنای عداوت و بغضاء در آیه شریفه وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَهَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى یَوْمِ الْقِیامَه[۲۰۴] تبیین میکند که «عداوت» به معنای بغضی است که به همراه خود تعدی و تجاوز عملی را میآورد، اما «بغضاء» عبارت است از آن حالت تنفری که در قلب وجود دارد، خواه منجر به دشمنی عملی شود، یا تنها در قلب باقی بماند.[۲۰۵]
بنابراین، دشمنی نسبت به امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، اگرچه به صورت کینه درونی باشد و ظهور و بروز خارجی نداشته باشد، بر اساس این روایت نشانه کفر است و با این روایات، حکم افرادی که در جنگ با ابی عبدالله الحسین میگفتند: «إنَّمَا نُقَاتِلُک بُغضاً لِأبِیک؛ تنها به خاطر بغض پدرت با تو مقاتله میکنیم»[۲۰۶] معلوم میشود.
یکی از عناوین دیگری که مرتبط به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است و میتوان آن را در شمار عناوین کفرساز ذکر نمود، تسمّی به لقب «امیرالمؤمنین» است.
در تاریخ نقل شده که برخی از خلفای بنی امیه و بنی عباس، خود را امیرالمؤمنین میخواندند، یا دیگران آنان را به این لقب صدا میزدند.[۲۰۷] این در حالی است که بر اساس آنچه در روایات آمده، لقب «امیرالمؤمنین» از القاب اختصاصی حضرت ابیطالب علی (علیهالسلام) است و اطلاق آن بر هیچ شخص دیگری، حتی بر سایر امامان معصوم (علیهمالسلام) جایز نیست.
روایتی که در این زمینه وارد شده از این قرار است:
«عُمَرَ بْنِ زَاهِرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام) قَالَ: سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ الْقَائِمِ یُسَلَّمُ عَلَیْهِ بِإِمْرَهِ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ لَا ذَاک اسْمٌ سَمَّى اللَّهُ بِهِ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسلام) لَمْ یُسَمَّ بِهِ أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا یَتَسَمَّى بِهِ بَعْدَهُ إِلَّا کافِرٌ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاک کیْفَ یُسَلَّمُ عَلَیْهِ قَالَ یَقُولُونَ السَّلَامُ عَلَیْک یَا بَقِیَّهَ اللَّهِ ثُمَّ قَرَأَ بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِین؛ عمر بن زاهر میگوید: شخصی از امام صادق (علیهالسلام) سؤال کرد: آیا میشود به حضرت قائم با عنوان امیرالمؤمنین سلام داد؟ حضرت فرمودند: خیر، آن (امیرالمؤمنین) اسمی است که خداوند امیرالمؤمنین را به آن نام گذاشته است، هیچ کس پیش از او و پس از او به این نام نامیده نمیشود مگر کافر. پرسیدم: فدایت شوم، چگونه بر آن حضرت سلام داده شود؟ فرمود: گفته می شود السلام علیک یا بقیه الله و سپس این آیه را تلاوت فرمود: بقیت الله خیر لکم إن کنتم مؤمنین»[۲۰۸]
همانگونه که در این حدیث بیان شده، امام (علیهالسلام) در جواب سؤال سائل مبنی بر جواز و عدم جواز سلام دادن به حضرت حجت (علیهالسلام) با عنوان «امیرالمؤمنین» حکم به عدم جواز مینمایند و تصریح میکنند که چنین خطابی نسبت به حضرت جایز نیست.
امام (علیهالسلام) در ادامه توضیح بیشتری در این زمینه میدهند و بیان میکنند که این اسمی است که خداوند متعال، خود برای حضرت امیر انتخاب نموده و اطلاق آن نه تنها برای حضرت حجت صحیح نیست، بلکه برای هیچ شخص دیگری غیر از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نمیتوان از این عنوان استفاده کرد. بنابراین، از این حدیث استفاده میشود که اطلاق این لقب، حتی نسبت به سایر ائمه (علیهمالسلام) جایز نیست، با وجود این که معنا در آنان محقق است.
علاوه بر این، امام (علیهالسلام) تصریح میکنند که هر کس به جز امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به این لقب ملقب شود، کافر است. جمله محل شاهد در این روایت (لَا یَتَسَمَّى بِهِ بَعْدَهُ إِلَّا کافِرٌ؛ پس از او هیچ کس به این نام نامیده نمیشود، بجز کافر) به صورت مطلق و بدون هیچ قیدی بیان شده است و هم در موضوع و هم در محمول، اطلاق دارد. بنابراین، میتوان از این جلمه استفاده کرد که آن عده از خلفای اموی و عباسی که به ظاهر خلیفه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بر مسلمین بودند، کافرند.
البته در این که مقصود از کافر در این روایت چیست، ملا صالح مازندرانی (رحمهالله) دو احتمال ذکر میکند. احتمال اول این که مقصود از کافر، ضد مؤمن باشد و او کسی است که به خدا و رسولش ایمان ندارد، تا چه رسد به این که به آنچه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آورده ایمان داشته باشد. احتمال دیگری نیز وجود دارد و آن این که کفر به معنای کفر نعمت باشد؛ یعنی کسی که ملقب به این لقب شود کفران نعمت نموده و آن را در غیر محل خود به کار برده است.[۲۰۹] البته احتمال دوم را باید با تکلف پذیرفت.
روایات مربوط به عدم قبول ولایت و امامت دوازده امام (علیهمالسلام)
مهمترین عنوانی که حکم کفر بر آن مترتب شده و بیشترین روایات کفر مخالف درباره آن وارد شده انکار ولایت امامان اثناعشر (علیهمالسلام) است. روایات متعددی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و سایر ائمه (علیهمالسلام) نقل شده که اعتقاد به ولایت ائمه (علیهمالسلام) را شرط ایمان قلمداد نموده و انکار آن را سبب کفر دانستهاند.
طبیعی است که عنوان فوق، شامل منکر ولایت تمامی ائمه اطهار (علیهمالسلام) یا یکی از آنان میشود و این جهت فرقی در حکم ایجاد نمیکند. در اینجا به ذکر و بررسی این روایات میپردازیم.
روایات صریح در کفر
در این قسمت پانزده روایت ذکر میشود که در آنها به صراحت به مسأله کفر منکر امامت و ولایت ائمه اطهار (علیهمالسلام) اشاره شده است.
روایت اول
همانگونه که گذشت، مهمترین عنوانی که کفر مخالف بر آن بار شده و شمار روایات مربوط به آن نیز بیش از سایر عناوین است، انکار ولایت امامان اثناعشر (علیهمالسلام) است. از جمله این روایات، حدیثی است که در منابع مختلف روایی از امام صادق (علیهالسلام) روایت شده و از این قرار است: «عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ نُعَیْمٍ الصَّحَّافِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ فَمِنْکمْ کافِرٌ وَ مِنْکمْ مُؤْمِنٌ فَقَالَ عَرَفَ اللَّهُ إِیمَانَهُمْ بِوَلَایَتِنَا وَ کفْرَهُمْ بِهَا یَوْمَ أَخَذَ عَلَیْهِمُ الْمِیثَاقَ فِی صُلْبِ آدَمَ (علیهالسلام) وَ هُمْ ذَر؛ حسین بن نعیم صحاف میگوید از امام صادق (علیهالسلام) در خصوص کلام خداوند عز و جل که فرمود: عدهای از شما کافر و عدهای از شما مؤمن هستید پرسیدم، آن حضرت فرمودند: خداوند در آن روزی که آنها به صورت ذره در صلب آدم بودند و از آنها عهد و پیمان گرفت، ایمان و کفرشان را با ولایت ما شناخت.»[۲۱۰]
تمامی راویان در سلسله سند این حدیث امامی و ثقهاند. بنابراین، روایت فوق از لحاظ سندی، صحیحه است و هیچ خدشهای نسبت به سندش وجود ندارد.
در خصوص مضمون این روایت مباحثی مطرح شده، از جمله این که در آیه منقول، جای مؤمن و کافر عوض شده و این که «عرف الله» باید به صورت لازم (عَرَفَ) معنا شود یا متعدی (عَرَّفَ) و هر کدام چه معنایی دارد و مباحث دیگری از این دست، که ممکن است پرداختن به آنها، بهگونهای خروج از محل بحث باشد.
آنچه با بحث ما مرتبط است این که از ابتدای خلقت انسان، ملاک ایمان و کفر در نزد خداوند متعال، پذیرش ولایت اهل بیت (علیهمالسلام) بوده و واسطهای نیز بین ایمان و کفر وجود ندارد. پذیرش ولایت ائمه (علیهمالسلام) مساوی ایمان و عدم پذیرش آن مساوی با کفر است. بنابراین، بر اساس این روایت کفر مخالف ولایت ائمه (علیهمالسلام) قطعاً ثابت است.
نکته دیگر این که اطلاق این روایت نسبت به کفر مخالف، تمامی اصناف آن را شامل میشود؛ اما باید ببینیم آیا اساساً در این روایت شرایط اطلاق گیری وجود دارد یا نه و نیز این که آیا هیچ مقیِّدی برای اطلاق این روایت ذکر شده است؟ بررسی این مسائل را به قسمت جمع بندی موکول میکنیم.
روایت دوم
از امام صادق (علیهالسلام) به نقل از پدران گرامیشان به نقل از رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) اینگونه روایت شده است: «الْأَئِمَّهُ بَعْدِی اثناعشر أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ هُمْ خُلَفَائِی وَ أَوْصِیَائِی وَ أَوْلِیَائِی وَ حُجَجُ اللَّهِ عَلَى أُمَّتِی بَعْدِی الْمُقِرُّ بِهِمْ مُؤْمِنٌ وَ الْمُنْکرُ لَهُمْ کافِرٌ؛ امامان پس از من دوازده نفرند؛ نخستین آنها علی بن ابیطالب و آخرین آنها قائم است. ایشان پس از من جانشینان و اوصیاء و اولیای من و حجتهای خداوند بر امتم میباشند؛ هر که به آنها اقرار و اعتراف کند مؤمن و کسی که آنها را انکار کند کافر است.»[۲۱۱]
این حدیث را مرحوم صدوق (رحمهالله) در عیون أخبار الرضا علیهالسلام[۲۱۲] و کمال الدین و تمام النعمه،[۲۱۳] خزاز رازی (رحمهالله) در کفایه الأثر فی النص علی الأئمه الإثنی عشر،[۲۱۴] طبرسی (رحمهالله) در إعلام الوری بأعلام الهدی،[۲۱۵] اربلی (رحمهالله) در کشف الغمه فی معرفه الأئمه[۲۱۶] و نیز افراد دیگری در منابع روایی نقل کردهاند.
در سلسله سند این روایت، بجز حسن بن علی بن ابی حمزه بطائنی و پدرش، همه راویان ثقهاند. حسن بن علی بن ابی حمزه بر اساس آنچه در کتب رجالی آمده از بزرگان واقفیه بوده و بسیاری از رجالیون او را ملعون دانسته، احادیث او را نپذیرفتهاند.[۲۱۷] پدرش را نیز از اعیان واقفیه شمردهاند، اما به دلیل این که پیش از واقفی شدن، امامی و ثقه بوده است، بزرگان احادیثی را که قبل از وقف روایت کرده، پذیرفتهاند.[۲۱۸]
از اعتبار سندی این روایت خاص که بگذریم، مفهوم و محتوای آن در حد تواتر است و مرحوم مجلسی اول (رحمهالله) محتوای آن را از لحاظ معنوی متواتر دانسته است. وی در شرح من لا یحضره الفقیه، در توضیح این روایت چنین نوشته است:
«روایات در این زمینه متواتر است و ذکر آنها در این کتاب مناسبت ندارد و کتب مستقلی در این رابطه نوشته شده است.»[۲۱۹]
بنابراین، ضعف سندی این روایت را نمیتوان مبنای رد محتوا و عدم پذیرش آن دانست و بر مبنای وثاقت صدوری و به قرینه تواتر معنوی، میتوان اطمینان به صدور این روایت نمود.
محل شاهد در این روایت قسمت پایانی آن است، یعنی: «الْمُقِرُّ بِهِمْ مُؤْمِنٌ وَ الْمُنْکرُ لَهُمْ کافِرٌ؛ کسی که به (وصایت و جانشینی) آنها اقرار کند، مؤمن است و هر کس آنان را انکار کند کافر است.» همانگونه که روشن است، لفظ کافر برای منکر امامان اثناعشر (علیهمالسلام) استفاده شده است.
در این روایت نکاتی وجود دارد که عبارتند از:
۱ـ ضمیر «هُم» در این بخش از روایت (المنکر لهم) متعلق انکار قرار گرفته است. بدیهی است که مقصود از انکار امامان انکار اصل وجود آنها نیست، بلکه مراد از انکار آنان، انکار مراتب و مناصبی است که حضرت رسول در فقرات پیشین برای آنها ثابت نموده است. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در فقرات قبل، امامان را پس از خود جانشینان، اوصیاء، اولیاء و حجتهای الهی بر مردم معرفی نموده است؛ بنابراین انکار امامان، به انکار آن شخصیتی است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از آنها ارائه داده است.
۲ـ بر اساس عبارت «المُقِرُّ بِهِم مُؤمِنٌ وَ المُنکِرُ لَهُم کَافِرٌ» که ضمیر «هُم» در آن به امامان اثناعشر (علیهمالسلام) برمیگردد، شرط ایمان، اقرار به جمیع ائمه اثناعشر (علیهمالسلام) است و در مقابل، نبود چنین اقراری سبب کفر است. در نتیجه کسی که حتی یکی از امامان شیعه (علیهمالسلام) را انکار کند و ولایتش را نپذیرد، بر اساس این روایت مشمول حکم کفر خواهد بود.
۳ـ موضوع حکم کفر در این روایت (المُنکِرُ لَهُم) مطلق است و مقید نشده به این که انکار از عناد و لجاجت سرچشمه بگیرد یا بر مبنای استدلال بنا شده باشد و یا از روی جهل و نادانی باشد؛ از این رو، هر کس به هر دلیلی امامان (علیهمالسلام) را انکار کند، در دایره شمول این حکم قرار میگیرد، مگر آنکه قرینه منفصلی بر تقیید وجود داشته باشد که در جمع بندی به بررسی آن خواهیم پرداخت.
روایت سوم