حقوق بشر و آزادی از حقوق فطری انسانهاست. این واقعیت پایه اصلی و مدار بحث اعلامیه جهانی حقوق بشر را تشکیل میدهد و در دیگر اسناد بینالمللی نظیر میثاق بینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ۱۹۹۶، کنوانسیون حقوق کودک ۱۹۸۹ انعکاس یافته است. کشورهای مختلف بارها این اصول بنیادین را تأیید نمودهاند. برای مثال در اعلامیه کپنهاک ۱۹۹۵ تأکید گردید که حمایت از این حقوق و آزادیها از جمله اساسیترین تعهدات حکومتهاست و قبول این مسئولیت به سهولت تکمیل و تنظیم اسناد بینالمللی و انتشار اعلامیههای جهانی مرتبط با منع تبعیض و حمایت از حقوق بشر می انجامد. در اعلامیه کپنهاک با توجه به رعایت شرایط خاص کارگران معلول تأکید شده است ( بند(ط) ۱۵ اعلامیه ) و نیز در ژوئیه ۱۹۹۶ کمیسیون اروپا سندی را در مورد برابری فرصتها برای اشخاص دارای معلولیت اتخاذ نمود، این اولین راهبرد جامع اروپا بود که توسط کمیسیون ارائه شد. این سند ملهم از قواعد استاندارد ملل متحد راجع به برابرسازی فرصتها برای اشخاص دارای معلولیت بود، کمیسیون با این متن تلاش نمود به جذب اجتماعی اشخاص دارای معلولیت و اعطای فرصتهای برابر به آنها مبادرت ورزد[۵۶].
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
در دسامبر همان سال شورا قطعنامهای را در مورد برابری فرصت برای اشخاص دارای معلولیت تصویب نمود. در این سند شورا تعهد خود به اصول و قواعد استاندارد ملل متحد ابراز داشت و از اصول برابری فرصت و رفع تبعیض منفی بر اساس معلولیت حمایت و از دولتهای عضو، کمیسیون و دیگر نهادهای جامعه درخواست کرد، اقدامات لازم همگام با این قطعنامه را اتخاذ نمایند[۵۷].
تمام حقوق متصور برای بشر، جهانی و عام الشمول، غیرقابل تبعیض، مستقل و وابسته به هم هستند و بر هر کشوری- صرف نظر از نظام سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آن – صیانت از این حقوق و آزادیهای اساسی انسان الزامی است. اصل نوزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، تمام مردم را از هر قوم و قبیله از حقوق مساوی برخوردار دانسته و تصریح می کند که «رنگ، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود« این اصل یادآور ماده اعلامیه حقوق بشر است که به موجب آن، «تمام افراد بشر آزاد به دنیا میآیند و از لحاظ حیثیت و حقوق باهم برابرند، همه دارای عقل و وجدان هستند و باید نسبت به مدنظر با روح برادری رفتار کنند»[۵۸]
هرچند تأمین زندگی معلولان در حد مطلوب آرزوی تمام مدافعان حقوق بشر است ولی به لحاظ واقعیتهای اجتماعی، فعلاً باید آن را در ناکجاباد جستجو کرد. آنچه در حال حاضر میتوان برای کمک به این افراد انجام داد، تعریف دقیق ضوابط و معیارهای کاری ایشان با تکیه بر قوانین داخلی و اسناد بینالمللی است. به عنوان یک واقعیت تاریخی، در صورت فقدان ابزارهای بینالمللی فشار و اجبار دولتها در تن دادن به تعهدات خویش در قبال حقوق بشر، دولتها از رعایت آن طفره میروند و یا حتی بهرهمندی از ابتداییترین حقوق برای افراد بشر را در پارهای از موارد انکار میکنند و یا نادیده میگیرند. به همین جهت در سطح جهانی و گاه منطقهای اعلامیهها، کنوانسیونها، مقاولهنامهها و مقرراتی در جهت صیانت از این حقوق تدوین گردیده است[۵۹].
البته اصلی که باید مدنظر قرار داد این است که قوانین تا تغییر نگرشها قابلیت اجرائی پیدا نمیکنند و در صورت اجرائی شدن نیز ممکن است که به شکل مقطعی باشد. از این رو، به نظر میرسد که کشورهای موفق در این زمینه به عنوان الگو میتواند در قطعنامهها و کنوانسیونهای بینالمللی مورد استناد قرار گیرد. به هر حال سیل نقدها و نشستهایی که در این زمینه در کشور ما با تاثیرپذیری از کنوانسیونهای بینالمللی و کمیسیونهای اروپایی و آمریکایی صورت پذیرفته است، نقش اساسی در تصویب، اجرائی شدن بندهای مهم قوانین بینالمللی داشته است و اغلب مباحث جدیدی نیز تحت تاثیر کنوانسیونها و نشستهای بینالمللی تحت عنوان تبعیض مثبت بوجود آمده است.
کشورهای عضو کنوانسیون حقوق افراد دارای معلولیت براساس بند ۴ ماده ۵ این سند پذیرفتهاند که «اقدامات ویژه حمایتی که برای وصول به برابری عملی صورت میگیرند» از نقطهنظر این کنوانسیون نباید تبعیض ناموجه به شمار آیند. از سویی، همین ماده بر اصل برابری شهروندی در مقابل قانون که مستلزم بهرهمندی برابر شهروندان از حمایت قانون است، اذعان کرده و پذیرفتهاند که کلیه تبعیضات را ممنوع کنند.
با وجود این، همین دولتها در بند ۳ ماده مزبور، برای پیشبرد برابری و حذف تبعیض بر ضد معلولان، حصول اطمینان از «انطباق موجه» را که خود از ایدههای مهمی است که سالها قبل از تدوین کنوانسیون در حوزه حقوق معلولان مطرح بوده است، ضروری میبینند. بنابراین، اصل دکترینی عدم تبعیض در ساحت معلولان ماهیتی دوگانه مییابد. از یک سو، رفع تبعیضهای موجود و سمتگیری جهت تضمین فرصتهای برابر مدنی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی است و از سوی دیگر، تدارک حمایت مثبت جهت برابرسازی فرصتهاست. اگر نسبت به شهروندان غیرمعلول اصل برابری با عدم مداخله جانبدارانه دولت بر ضد فرد یا افراد و یا گروهای خاصی محقق خواهد شد، در ساحت حقوق معلولان، برابری افزون بر عدم مداخله تحدیدی فوق مداخله حمایتی را نیز میطلبد.
بند دوم ماده ۱۲ «کنوانسیون حقوق اشخاص دارای معلولیت » مقرر میدارد که «دولتهای عضو باید حق برخوردای از صلاحیتهای مساوی با سایر افراد در تمام جنبههای زندگی را به رسمیت بشناسند.» بند ۳ همین ماده ضرورت اقدامات حمایتی را در جهت اینکه معلولان بتوانند اهلیتهای حقوقی خود را به کار بندند، بخوبی درک نموده است. با توجه به اینکه چنین اقدامات حمایتی میتواند انکار شخصیت انسانی معلول را باز کند و زمینهساز گونهای قیممآبی حقوق نافی استقلال و حق انتخاب معلول باشد. بند۴، بازبینی اقدامات حمایتی و محدود کردن آنها به اصول بنیادین حقوق بشر را مطرح نموده است. بر اساس بند ۵ این ماده، «دولتهای عضو باید تمام اقدامات مناسب و مؤثر را برای حصول اطمینان از حقوق مساوی اشخاص دارای معلولیت در مالک شدن یا به ارث بردن اموال و کنترل امور مالیشان و.. . به کار گرفته و همچنین باید اطمینان حاصل نمایند که معلولان به اجبار از داراییشان محروم نگردیدهاند»
کنوانسیون به گونهای بسیار ظریف و حقوق بشری، ضمن به رسمیت شناختن اهلیت تمتع معلولان به گونهای برابر با دیگران، در زمینه «استیفا» از به کارگیری واژگان «اهلیت استیفا» خودداری کرده است. در واقع این ماده معلولان را نیز برابر با دیگران، واجد اهلیت و نیز اهلیت استیفا دانسته است و در عین حال از اقدامات حمایتی و نه قیمومتی در جهت مقابله با هرگونه سوءاستفاده از معلولان در استیفای حقوقشان بر آمده است.
اعلامیه کشور مصر بر بند ۲ ماده ۱۲ کنوانسیون که بر مبنای آن این کشور مسؤولیت حقوقی و همچنین اهلیت تمتع معلولان را به رسمیت شناخته، لکن از شناسایی اهلیت استیفای آنها طفره رفته است، در حقیقت نه یک اعلامیه تفسیری که ایراد یک شرط است، زیرا در واقع این کشور بخشی از تعهدات مقرر در این کنوانسیون را نمیپذیرد، نه اینکه تلقی و برداشت خود در این زمینه را بیان داشته باشد. عدم به کارگیری چارچوب تحلیلی رایج در تفکیک اهلیت تمتع از استیفاء توسط تدوینکنندگان کنوانسیون، نه از سر غفلت که نشان از تغییر نگاه و تحول گفتمانی در زمینه حقوق معلولان دارد[۶۰].
بنابراین، با توجه به موارد ذکر شده میتوان اینگونه نتیجه گرفت که اصل برابری انسانها همواره تحت تاثیر نگرشهای سلیقهای، سیاسی، اجتماعی و عوامل و محدودیتهای موجود میتواند به چالش کشیده شود و اغلب در یک نگاه کلی باید گفت که در هر حال الویت از تامین ضروریات تا تامین رفاه در جوامع تعیین شده است و اغلب معلولان نیز تحت تاثیر این الویتنگری تحت تاثیر مصلحت و یا تفکر حکمفرما در جوامع به حاشیه رانده شدهاند، غافل از اینکه این قشر نیز از نظر اصول اخلاقی و ذاتی وضعیتی برابر با افراد دیگر دارند و اگر قرار باشد که الویت اساسی مدنظر قرار بگیرد، باید برای همه مردم و شهروندان به یکاندازه در یک سطح در نظر گرفته شود.
فصل دوم- خاستگاه حمایت حقوقی و قضائی از معلولان
از بنیادیترین اصول حاکم بر جوامع بشری، آزادی و برابری در جهت رفع تبعیضها، ظلم و استیلای گروهی بر گروهی دیگر است. با وجود این مسئله، همواره در جوامع انسانی، گروهی نسبت به گروه دیگر توانمندتر و این عامل همیشه چالشبرانگیز بوده، زیرا اقشار قدرتمند در جوامع بشری در مورد اقشار ضعیفتر تصمیمگیرنده بودند. در چنین شرایطی بود که طرحهای ظالمانهای در کشورهای غربی از جمله طرح کشتن از روی دلسوزی در امریکا و طرح از بین بردن افراد معلول به جا مانده از جنگهای آلمان نازی بوقوع پیوست[۶۱]. به عبارتی، جدای از مسائل عقیدتی که به حذف گروه ضعیفتر در جوامع می انجامد، مسئله ناتوانی این افراد هست که آنها را در معرض تبعیض و ظلم و ستم قرار میدهد. این مسئله به قدری به واقعیت نزدیک است که هر ساله سازمانهای دفاع از حقوق بشر، بیانیههای بر ضد برخی کشورها، در زمینه بیتوجهی به حقوق مساوی افراد صادر میکنند که از جمله آن میتوان کشور ایران اشاره کرد.
افراد معلول به عنوان یک قشر ناتوان از جنبههای مختلف همواره در معرض تهدید میباشد که میتوان شدت آن را نسبت به افراد غیرمعلولی که توسط افراد دیگر مورد سوءاستفاده قرار میگیرند، سنجید. این افراد همواره قربانی بیشترین تجاوزات، سوءاستفاده و ظلم هستند[۶۲]. سیاست اولیه دولتها برای مقابله با این مسئله، دور نگهداشتن این افراد در معرض تهدید از افراد عادی جامعه و نیز در کنار آن تقاضای کمک و برانگیختن حس ترحم افراد عادی جامعه نسبت به این گروه بود که در حال حاضر نیز در کشورهای جهان سومی این سیاست پابرجاست. با وجود این، این سیاست از نظر سازمانهای بینالمللی حقوق بشر و با استناد به حقوق ذاتی و مساوی تمامی انسانها، نقض آشکار حقوق انسانی این قشر میباشد، زیرا جزء محروم کردن این افراد از بودن در متن جامعه و افزایش فشار روحی و روانی نتیجهای نداشته است.
بنابراین، سیاست ثانویه و درواقع، سیاست بازگشت به حقوق ذاتی در حال حاضر بکار گرفته شده است که از افراد معلول در جهت دستیابی به حقوق مساوی با دیگران حمایت میشود. لازمه دستیابی به چنین هدفی، همواره حمایت از سوی قدرتمندترین نهادهای اجتماعی و بینالمللی، یعنی دولتها و سیستمهای قضائی در آنها میباشد. این رویکرد حمایتی در حال حاضر به عنوان کاراترین جنبه حمایتی از افراد معلول میباشد.
افراد معلول به واسطه حقوق انسانی خود همواره، حق تعیین سرنوشت، حق پیگیری مطالبات حقوقی را دارند، معلولیت اگرچه به عنوان یک محدودیت برای افراد معلول میباشد، اما در اصل به عنوان سلب اختیار نمیباشد و لزومی ندارد که افراد عادی جامعه بواسطه این محدودیتها، خود را مالک و تصمیمگیرنده این قشر بدانند. همچنان که چنین رویکردی به شکل ملموس وجود ندارد و اساسا دول عضو نیز تلاشی در جهت سلب اختیار این قشر نداشته است، اما تصویب برخی قوانین حمایتی و نیز برخی رویکردهای قضائی، بدون توجه به نیازهای واقعی و حس استقلال افراد معلول در دفاع از خود به نحوی مانع از حضور مستقیم و موثر آنها در محاکم قضائی میگردد.
به عبارتی، رویکرد پدرسالارانه که در دورههای جنگ جهانی دوم و دورههای قبل وجود داشت، در حال حاضر، به شکل قانونی عرضه میشود، بدین مفهوم که در دوره پایان جنگ جهانی دوم برنامههایی با ظاهر دلسوزانه در کشورهایی مثل امریکا، انگلیس و آلمان وجود داشت که حق حیات را از افراد معلول میگرفتند، بیآنکه مسئولیتی بار آنها گردد، در حالی که در حال حاضر با سپردن اختیار و رای افراد معلول به سازمانهای حامی و تعیین قیم به نوعی حضور افراد معلول در دفاع و یا ارائه شکایت در محاکم قضائی را به نوعی غصب کردهاند، متاسفانه عملکرد سازمانهای حامی افراد معلول، به گونهای معکوس نتیجه داده است و عملا حمایت بیچون و چرا، در واقع به نوعی سلب مسئولیت و حقوق و بالطبع در معرض خطر قرار دادن این افراد میباشد، این افراد همواره در معرض تجاوز به حقوق و سوءاستفاده هستند، طبق یک پژوهش تحقیقاتی در کشور کانادا، افراد معلول نسبت به افراد غیرمعلول و زنان نسبت به مردان، بیشتر از سوءاستفاده مالی، روانی میترسند[۶۳] و گروه اول خود را آسیبپذیرتر در مقابل جرم و سوءاستفاده دانستهاند[۶۴]،از این رو، بنظر میرسد که نمیتوان افراد معلول را در شرایط مختلف، با رویکرد فعلی مورد حمایت قرار داد، نمیتوان ادعا کرد که با تعیین قیم و یا حمایت بیچون چرا در محاکم قضائی میتوان از این قشر به شکل موثر حمایت کرد. در واقع رویکرد فعلی که اکثر پژوهشگران و حقوقدانان روشنفکر بر آن اذعان دارند، رویکرد استقلال این قشر(و حتی افراد غیرمعلول)، از طریق آموزش در کنار حمایتهای حقوقی و قضائی فعلی میباشد، به عبارتی افراد معلول با توجه به اینکه در تحقیقات مختلف نسبت به افراد غیرمعلول در معرض جرم و سوء استفاده بیش تری قرار دارند، حمایت حقوقی و قضائی از این قشر باید هم جنبه حفاظتی و هم جنبه حمایتی داشته باشد، رویکرد حفاظتی میتواند از طریق آموزش حقوقی و روندهای قضائی به افراد معلول و رویکرد حمایتی نیز از طریق اموزش کارکنان سیستم عدالت و ضابطین دادگستری و حمایت حقوقی از طریق تصویب قوانینی موثر صورت پذیرد. در واقع قانونگذار باید به این درک برسد که این متهم و شاکی است که مسئول دفاع از حقوق خود میباشد و نه وکیل و یا قیم و غیره.
رویکرد کنترل پرونده از طریق خود طرفین دعوا ریشه عمیقی هم در جنبه نوشتاری قانون اساسی و هم تاریخی دارد[۶۵]. از این رو، بهترین رویکرد حمایتی برای افراد معلول، تلاش در ارتقای استقلال آنها در زمان قبل از وقوع جرم و تنظیم شکایت و حین دادرسی میباشد و حتی در زمان دستگیری، این افراد در صورتی که پلیس تشخیص به معلولیت آنها بدهد، باید توضیحات لازم را درباره سکوت کردن و آموزشهای ابتدائی را برای دفاع از خود بدهد، زیرا ممکن است آنها ندانند که چه باید بکنند و حقوق خود را به عنوان یک متهم ندانند [۶۶].
به مفهومی نزدیکتر باید گفت که بهترین حالت حمایت از افراد معلول، سپردن وظایف حقوقی و قضائی آنها به خود آنهاست، نهادهای حمایتی لزومی ندارد که نماینده این قشر در زمان وقوع جرم علیه این افراد باشند، بلکه بهتر آن است که این نهادها مسئولیت آماده کردن این قشر را در فراغ دادرسی در کنار حمایتهای ویژه از آنها در حین دادرسی را داشته باشند، زیرا بهترین شاهد جرم و بهترین مدافع حقوق خود در دادگاهها هستند که در سایه توانمند شدن از نظر حقوقی و قضائی میتوانند گزارشهای خود را موثق به دادگاه ارائه و به نحو احسن از حق خود دفاع کنند.
اما در صورتی که این قشر به واسطه ناتوانی خود، بدون اینکه خود بدانند، از جلسه دادرسی بدور بمانند، به این دلیل که قاضی و یا خبرگان حقوقی چنین تشخیص دادهاند، آیا درواقع، میتوان به عادلانه بودن دادرسی اطمینان پیدا کرد، ایا خطای ما در تشخیص شدت معلولیت آنها و نادیده گرفتن قابلیت آموزش آنها نمیتواند جایگاه برابری آنها را در محاکم قضائی زیر سوال ببرد.
افراد معلول به واسطه نوع و شدت معلولیت خود محرومیتهای حقوقی و قضائی مختلفی را تجربه میکنند، در صورتی که از آنها در شرایط عادی حمایتهای لازم صورت نپذیرد، عملا ارتباط دادگاه با قبل از وقوع جرم قطع میگردد، زیرا اگر در حین دادرسی نظام عدالت ارزشی به حضور آنها و دفاعیات آنها قائل نباشد، به این مفهوم خواهد بود که این افراد در حالت عادی به عنوان یک موجودیتی که حق ثبت وقایع و گزارش آن به شکل یک انسان را ندارد که در این صورت نه میتوانند در جایگاه یک متهم قرار بگیرند، زیرا قابلیت دفاع از خود را نخواهند داشت، نه در جایگاه یک شاکی، چون نظام قضائی حمایت حقوقی و حمایت قضائی موثر ندارد و نه حقوق مساوی به آنها قائل میشود و نه به عنوان شاهد، زیرا تهدید، ترس و ناتوانی در حمایت از خود، میتواند آنها را در معرض خطر قرار دهد.
با وجود آنکه در اصل بخش قابلتوجهی از این قشر درواقع، چنین تواناییهایی را نداشته باشند که بتوانند از خود دفاع کنند، شهادت دهند و یا شکایت کنند و بخش قابلتوجهی از آنها نیز بواسطه ناتوانیهای جسمی قابلیت حضور موثر در محاکم را نداشته باشند، اما این حق را دارند که هم توانمند شوند و هم سیستمی قضائی و قانوگذاری توانمند و نهادهای انتظامی و ضابطین دادگستری، آنها را از نظر حقوقی و قضائی مورد حمایت قرار دهند.
بنابراین، در کنار ایرادهای وارد شده و اینکه این قشر در دسترسی به عدالت عموما نظام حقوقی و قضائی مجزا از افراد عادی را ندارند و به ندرت، حمایتهای قانونی و قضائی مشمول آنها میگردد، باید دید که درواقع، این قشر در حین حضور در فرایند دادرسی، تحقیقات مقدمات و مراحل بعد از صدور حکم، چه حقوقی را دارا هستند. بنابراین، برای دستیابی به چنین هدفی این فصل در دو مبحث جداگانه مورد ارزیابی قرار گرفته است، مبحث اول با عنوان «حقوق معلولان در نظامهای دادرسی» به بررسی حقوق افراد معلول در محاکم دادرسی عادلانه میپردازد که حقوق افراد معلول در مقایسه با افراد عادی در محاکم قضائی مورد بررسی قرار میگیرد و مبحث دوم نیز با «عنوان وضعیت حمایت حقوقی و قضائی افراد معلول» میباشد که در اصل امکانات قانونی و فرایندهای مختص وضع شده در حمایت و یا ادای حقوق این قشر صورت گرفته است، مورد بررسی قرار میگیرد.
مبحث اول- حقوق معلولان در نظامهای دادرسی
حمایت قضائی از افراد معلول نه به عنوان یک رویکرد تبعیضمدارانه و ویژه از افراد معلول بلکه در جهت تسهیل دسترسی به عدالت و حقوق مشروع این اقشار میباشد. با توجه به اینکه نظام قضائی نه به عنوان اصحاب دعوا بلکه به عنوان نماینده جامعه و به عنوان واسطه درصدد برقراری عدالت و بازگرداندن حقوق از بین رفته، مطرح میباشد، بنابراین، هدف از بکارگیری نظام عدالت قضائی، ایجاد توازن در بین طرفین دعوا میباشد که ممکن است یکی از آنها در موضع قدرت باشند. متاسفانه دستیابی به عدالت به همان اندازهای که در بین افراد غیرمعلول با چالشهایی مواجه است، در مورد افراد معلول هم صدق میکند و چهبسا در مورد آنها به دلایل جسمی و روحی نیز بیشتر مطرح باشد، از این رو، با استناد به فلسفه وجود نظام عدالت قضائی و حقوق اساسی افراد بشری از یک سو و نیز شرایط جسمی و روحی افراد معلول (بخاطر نیاز به حمایت) از سوی دیگر، حمایت قضائی از افراد معلول را امری انکارناپذیر می کند.
افراد معلول مانند افراد غیرمعلول میتوانند به عنوان شاکی، متهم، خوانده و یا خواهان در محاکم حضور داشته باشند و اینگونه نیست که همواره آنها را به عنوان قربانی در نظر بگیریم و در تمامی شرایط با رویکرد تبعیض به افراد غیرمعلول نگاه کنیم. بنابراین، با توجه به موارد مورد اشاره این قشر در شرایط مختلف دارای حقوق متفاوتی خواهند بود که مبنای آن به حقوق اساسی افراد بشری که در کنوانسیونها و قوانین داخلی به رسمیت شناخته شده است، برمیگردد.
در بسیاری از نظامهای حقوقی و قضائی دنیا، در واقع آیین دادرسی مجزایی برای افراد معلول، بوجود نیامده و عملا قوانینی مشخصی که بتواند شرایط را برای این افراد از جنبه مختلف ارتقاء دهد وجود ندارد[۶۷] و عموما این قشر آسیبپذیر، فقط در موارد خاصی و در معلولیتهای خاصی از طریق تبصرههای قانونی، مبرا از برخی مسئولیتها گردیدهاند.
این مسئله در کشور ایران نیز وجود دارد و معلولان عملا چارچوب حمایتی خاصی، چه از جنبه حقوقی و چه از جنبه قضائی ندارد. بنابراین، قطعا این قشر در مواجهه با نظام عدالت، نیازمند برخی توجهات ویژه میباشد، توجهاتی که از روزنه عدالت و برابری و حقوق ذاتی یک انسان، به خوبی میتواند نمایان گردد، اینکه یک فرد، در راستای حقوق انسانی خود نیازمند چه حمایتهای ویژه در جهت دستیابی به حقوق خود در محاکم قضائی میباشد، البته با اکتساب محدودیتها و مشکلات فردی، میتواند بسیاری از ایرادها و عیوب موجود در ادای حقوق این قشر در نظام عدالت را مشخص کند.
اصولا حمایت قضائی از معلولان متهم در دو مرحله امکانپذیر میباشد، اول مرحله پیش از محاکمه و دوم مرحله دادرسی، زیرا در این دو مرحله میباشد که افراد معلول با نظام قضائی سرو کار دارند، بنابراین به تبعیت از آن، قصد بر این است، جایگاه افراد معلول به عنوان متهم در این دو مرحله مورد بررسی قرار گیرد که تحت دو گفتار به همان عنوان تشریح میگردد.
گفتار اول- اصول حاکم بر جریان یک دادرسی عادلانه در مرحله پیش از محاکمه
هنگامی که سخن از مرحله پیش از محاکمه به میان میآید قبل از هر چیز فردی که مورد محاکمه قرار خواهد گرفت را پیش روی خواهیم داشت که متهم اطلاق میگردد. از زمانی که اتهامی به فرد منصوب میگردد تا زمانی که در جلسه رسمی دادگاه به اتهام وی رسیدگی شود مرحله ای است که در این گفتار از آن با عنوان مرحله بیش از محاکمه یاد میشود.
حساسیتهای موجود در این مرحله آنچنان است که مراعات یا عدم مراعات معیارهای آن میتواند در نتیجه محاکمات، تغیرات بزرگی را پدید آورد که گاه به تبرئه شدن فردی مجرم و یا مجرم شناختن فردی بیگناه منتهی میشود، زیرا همانگونه که در گفتار بعدی نیز اشاره شده است، یک محاکمه عادلانه صرفا مختص به فرایند دادرسی و محاکمه نمیباشد، بلکه شامل تحقیقات مقدماتی و حتی تحقیقات صورت گرفته توسط ضابطین دادگستری نیز میگردد. از این رو ایجاد شرایط مساعد و برابر برای تمامی متهمان در عادلانه بودن دادرسی و محکومیت و عدم محکومیت صحیح آنها نقش دارد، به عبارتی شرایط متهم باید از نظر توانایی، قابلیت اطمینان و غیره در مرحله تحقیقات مقدماتی بدرستی ارزیابی گردد. در ادامه حقوقی را که یک متهم با توجه به شرایط جسمی و ذهنی در این مرحله داراست در معیارهای بینالمللی و داخلی بررسی قرار میگیرد.
بند اول- اصول ناظر بر تأمین آزادی متهم
آزادی در مفهوم موسع همانا قدرت براندیشیدن و یا انجام عمل توسط فرد بر اساس اراده و خواست خود است[۶۸]. انسانی که جزئی از هستی بیکران و ناگزیر وابسته به سایر اجزای هستی است و با آنها ارتباط دائم دارد. در جریان زندگی هر انسان، روابط پیچیده فراوانی میان او و محیط - که شامل طبیعت و سایر انسانهاست - برقرار میشود. یک فرد با سایر انسانها، در درون مجموعهای که جامعه نامیده میشود، در تعامل همیشگی به سر میبرد. امیل دورکیم جامعه شناس معروف فرانسوی جامعه را همانند موجودی زنده میداند و معتقد است «همانگونه که هر جانداری تنها از اجتماع ساده سلولها به وجود نیامده و دارای حس عمومی یا حیات میباشد، جامعه نیز تنها از گرد آمدن ساده افراد تشکیل نیافته، بلکه دارای وجدان و روح جمعی است» منظور دورکیم از وجدان و روح جمعی[۶۹] مجموعه اعتقادات و احساسات مشترکی است که میان اعضای یک جامعه وجود دارد.
توماسهابز، از نخستین متفکران تئوری «قرارداد اجتماعی» چنین استدلال نموده است که مردم به طور طبیعی منافع خاص خود را دنبال میکنند، بیآنکه نگران باشند که امکان دارد به دیگران صدمه بزنند. این وضعیت به «جنگ هریک علیه همه» می انجامد که هیچکس از آن در امان نیست؛ زیرا همه مردم تنها مراقب خودشان هستند. اما مردم آن قدر عاقلاند که درک کنند این وضعیت به نفع هیچکس نیست. بنابراین، با هم توافق میکنند که رفتار خودخواهانهی خود را به کناری نهند تا آن هنگام که هر کس دیگری نیز همین کار را در همین زمان انجام دهد. این، همان چیزی است که هابز «قرارداد اجتماعی» مینامد، چیزی شبیه یک معاهده صلح و همه آن را امضاء میکنند، ولی، این قرارداد اجتماعی برای مواردی که برخی از مردم خیانت و تنها منافع خود را دنبال میکنند، بیآن که توجه کنند که ممکن است به دیگران صدمهای وارد آید، نیاز به یک ساز و کار اجرایی دارد. این امر، وظیفه حکومت است. بر حسب نظر هابز، هر کس با قرارداد اجتماعی موافقت میکند، هم چنین موافقت می کند که حق اعمال زور برای محافظت از این قرارداد را به حکومت واگذار نماید[۷۰].
میدانیم، روش جوامع سازمانیافته امروزی برای حفاظت از کیان جامعه، به اینگونه است که نخست قانونگذار با تصویب قوانین، در واقع بایدها و نبایدهای پذیرفته شده را تعیین و شهروندان را ملزم به تبعیت از آنها میکند و در برابر افرادی که از اطاعت هنجارهای قانونی جامعه، سرباز میزنند، حکومت با ضمانتاجراهای رسمی قانونی، با کمک دستگاههای قضایی و اجرایی صالح از جامعه دفاع میکند.
بنابراین، به سادگی میتوان چنین نتیجه گرفت که اصل بر آزادی افراد است و حدود آن را بنابر ضرورتهای اجتماعی و ویژگیهای هر جامعه، قانونگذار معین میکند. ضمانتاجراهایی که امروزه برای نقض قوانین متداول هستند، متنوع و دارای ویژگی کیفری یا غیرکیفریاند. آنچه که در این جا مدنظر است، ضمانتاجراهایی است که جنبه کیفری دارد و در محدوده آن انواع مختلفی از مجازاتها اعم از سلب حیات، سلب و یا محدود نمودن آزادی و غیره، وجود دارد.
از جمله ضمانتاجراهای متداول در کلیه جوامع امروزی، سلب و یا محدود نمودن آزادی افراد است. زمانی میتوان هر یک از انواع ضمانتاجراهای کیفری را اجرا کرد که حکمی قابل اجراء و قطعی از سوی مراجع رسمی دادگستری نسبت به فردی صادر شود، زیرا تنها مرجع صالح برای اعمال چنین قدرتی از سوی حکومت و در سطحی گستردهتر از سوی جامعه، مراجع رسمی دادگستریاند.
وقتی قانونی که دارای ضمانتاجرای رسمی کیفری است، زیر پا نهاده میشود و به عبارت دیگر، وقتی جرمی ارتکاب مییابد، ناگزیر فرد یا افرادی از سوی جامعه به ارتکاب آن متهم میشوند. در این مرحله اصل برائت و از جمله نتایج آن که رعایت آزادی فردی است، ایجاب میکند که هیچگونه تضییقی بر فرد وارد نشود، از سوی دیگر با هدف دفاع از نظم تدابیر احتیاطی گوناگونی تحت عنوان «قرارهای تأمینی» پیشبینی شده است. از جمله مهمترین آن ها، قرار «بازداشت موقت» است.
بازداشت موقت متهم عبارت است از سلب آزادی از متهم و زندانی کردن او در طول تمام یا قسمتی از تحقیقات مقدماتی توسط مقام صالح قضایی، این سلب آزادی از متهم ممکن است در طول جلسات رسیدگی دادگاه و تا صدور حکم قطعی نیز ادامه یابد[۷۱].
میبینیم که در درون نهاد «بازداشت موقت» ما با تعارضی بین حقوق و آزادیهای فردی و ضرورت حفظ منافع جامعه روبهرو هستیم. آدلف پرنس حقوقدان و بانی مکتب دفاع اجتماعی بلژیکی به بیانی رسا این تعارض را اینگونه توضیح داده است: «توقیف احتیاطی (بازداشت موقت) ما را به نتیجهای نامطلوب هدایت میکند. چه، از یک سو میپذیریم که هنوز با متهم سر و کار داریم نه با مجرم و درنتیجه حق مجازات او را در مرحله بازپرسی نداریم و از سوی دیگر به بهانه دفاع از جامعه و اجرای صحیحتر عدالت، قرار بازداشت او را صادر، قبل از ثبوت مجرمیت، سختترین مجازاتها را که فلاکت و بیآبرویی مسلم متهم را به دنبال دارد، درباره او اعمال میکنیم[۷۲].
با این وجود، بازداشت موقت علاوه بر آنکه در بعضی از موارد تنها وسیله جلوگیری از فرار متهم یا امحاء آثار جرم و یا تبانی با شرکاء و معاونین و یا شهود قضیه است، در بسیاری از مواقع تنها وسیله حفظ جان متهم و به عبارت دیگر، جلوگیری از انتقام مجنی علیه و یا کسان و خویشانش است. ولی از آنجایی که بازداشت متهم نقطه تلاقی آزادی فردی و نظم اجتماعی است، باید قانونگذار سعی در تلفیق این دو با مدنظر نماید. احترام اصل برائت ایجاب میکند که توقیف احتیاطی امری استثنایی باشد و توسل به آن تحت کنترل درآید و جز در موارد «ضرورت تحقیق» یا به عنوان «اقدام تأمینی» از آن اجتناب شود[۷۳].
آنچه که در این گفتار تحت عنوان «اصول ناظر بر تأمین آزادی متهم» مورد بررسی قرار خواهد گرفت، به طور دقیق از اینجا آغاز میشود که چون «اصل بر آزادی است» و «بازداشت موقت» نیز به عنوان اقدامی «بد» ولی «گاهی ضروری»[۷۴]اجتنابناپذیر است، در بکارگیری آن باید از چه اصولی پیروی کرد؟
در کنار ضرورتهای آزادی و عدم آزادی متهم، مسئلهای که بیشتر اهمیت مییابد، شاید بیماریها، ناتوانیها و مشکلات روانی یک متهم باشد، بنابراین جدای از اصول و نقاط فلسفی و حقوق بشری که در بالا ذکر گردید، گاهی برخی ضرورتهای اجتنابناپذیر مانع از آن میگردد که دلایل بالا باعث سلب آزادی فرد متهم گردد، به عبارتی در زمانی که یک فرد به عنوان یک متهم مورد بازداشت قرار میگیرد، در اصل ما در مرحله قبل از محاکمه قرار میگیریم که حق چنین اعمالی را علیه متهم نداریم و اگر هم ضرورت خاصی برای بازداشت یک فرد متهم وجود دارد، باید اولا حداکثر امکانات را برای تخفیف زمان بازداشت و یا استفاده از ضمانت دیگر را فراهم کنیم تا متهم به هر دلیل ممکن هیچگونه آسیبی را متحمل نشود، در غیراینصورت، او میتواند ضرر و زیان خود را از نظام عدالت مطالبه کند، زیرا در حق او ظلم شده است و نظام عدالت چون مقدمترین نهاد در استیفای حق میباشد، بنابراین باید به مسئولیت خود عمل کند و ثانیا در صورتی که امکانی برای تخفیف نباشد باید بگونهای از او حفاظت گردد که متهم تحت فشار قرار نگیرد، عموما در تعریفی که از افراد معلول شده است، میتوان اکثریت افرادی که به نوعی به عنوان متهم در نظام عدالت حضور پیدا میکنند را نوعی معلول به حساب آورد، کمان اینکه در یک تحقیقی که قبلا مورد اشاره قرار گرفت مشخص شده است که میزان سلامت روانی در میان افرادی که در فرایند دادرسی قرار گرفتهاند ۳ تا ۴ برابر کمتر از مردم عادی جامعه هستند[۷۵]، بنابراین فلسفه دفاع از افراد متهم و جلوگیری از سلب آزادی آنها به خوبی با گفتههای بالا مبرهن میگردد، افراد معلول با تکیه بر گفتههای بالا به عنوان آسیبپذیرترین قشر در بازداشت موقت میباشند، بنابراین باید شرایطی فراهم گردد که آنها بتوانند بلافاصله با وکیل و یا نماینده و…. خود تماس داشته باشند تا امکان آزادی آنها بلافاصله فراهم گردد، آزادی فرد بازداشت شده در صورتی که طبق نظر قاضی تحقیق بلامانع باشد، میتواند تحت چند حالت باشد که از آن جمله میتوان، به تعهد کتبی، ضمانت توسط یک شخص معتمد که عموما میتواند از آشنایان فرد متهم باشد و یا ضمانتاجرای مالی؛ در مواردی که ضمانتاجرای مالی و یا صدور وثیقه به آن حدی باشد که متهم و یا ضامن او قابلیت اجرای آن را ندارد، وکیل میتواند خواستار تخفیف در میزان وثیقه باشد، بنابراین یکی از موارد مورد اهمیت در زمان بازداشت موقت امکان تماس سریع با وکیل فرد متهم و حتی در صورت لزوم بکارگیری وکیل تسخیری باشد، با توجه به اینکه افراد معلولی که مشکلات معلولیت آنها ممکن است، مانع از امکان برقراری ارتباط آنها با مسئولان و ضابطین در باخبر کردن وکیل و یا استخدام وکیل گردد، بنابراین بنظر میرسد که این قشر میتوانند حاوی شناسنامههایی باشند که شامل اطلاعات خود فرد معلول و وکیل و سرپرست آنها باشد تا به اینصورت مانع از آسیبپذیری آنها هم به عنوان یک متهم و با تکیه بر اصل برائت گردد و هم به عنوان یک فرد معلول از آسیبهای جسمی و روحی در امان باشند[۷۶] و چون شعار نظامهای قضائی این میباشد که مجرم محکوم و بیگناه تبرئه گردد، بنابراین تمامی سیاستهای قضائی باید در جهت، کاهش صدمه در تمامی مراحل تحقیقات مقدماتی و دادرسی، به افراد متهم، بخصوص متهمان معلول باشد، بگونهای که وضعیت فرد متهم خیلی زود تعیین و اقدامات لازم در جهت رهایی از بازداشت صورت پذیرد، اگرچه، بازداشت موقت، راهی برای تشکیل پرونده و تحقیقات مقدماتی میباشد، اما مطابق اصل برائت هیچ مظنونی مجرم نیست، بنابراین نظام قضائی باید حداکثر امکانات خود را برای تعیین تکلیف متهم بکار گرفته و در صورت لزوم از ضمانتاجراهای مناسب استفاده کند تا احتمال ضرر و زیان به متهم، چه برای جلوگیری از بازداشت غیرقانونی و چه برای جلوگیری از آسیبهای جسمی و حیثیتی کاهش پیدا کند، بنابراین در ادامه به شکل مفصلی حق رهایی از بازداشت موقت، به دلایل مختلف مورد بررسی قرار میگیرد، بخصوص از این جنبه که افراد معلول از این جهت، بیشتر آسیبپذیر هستند.
بند دوم- حق رهایی از بازداشت غیرقانونی و خودسرانه
هر فردی حق آزادی شخصی دارد. آزادی شخصی که آن را آزادی مطلق و آزادی تن نیز مینامند، یکی از مهمترین حقوق فردی است و آن به این معنی است که فرد در رفت و آمد و اختیار مسکن در داخل یا خارج از دولت و همچنین در زندگی و روابط خصوصی آزاد بوده و نیز از هرگونه تعرض و تجاوز نسبت به جان و مال و خانه و زندگی خود مصون باشد، بازداشت و یا سلب آزادی متهم چه به نفع شخص متهم باشد و یا چه به زیان او باید باید شفاها و یا کتبا به او شرح داده شود تا به نحوی برای او قانعکننده باشد، زیرا تا زمانی که جرمی از شخص بازداشت شده مسلم نشده است و یا اینکه جرم او مشهود نباشد، نمیتوان آنها را تحت فشار قرار داد. و در غیراینصورت فرد بازداشت شده میتواند تقاضای آزادی فوری خود را بکند، شاید اصلیترین حامی یک فرد بازداشت شده، میتواند یک وکیل باشد تا در مرحله پیش از محاکمه به عنوان دیده بان حقوقی متهم عمل کند و در صورت مغایرت مدارک و مشهود نبودن جرم بتواند آزادی فوری او را فراهم کند، بنابراین بنظر میرسد که حضور یک وکیل در کلانتریها و پاسگاهها و.. که به عنوان ضابطین دادگستری عمل میکنند، ضرورت داشته باشد تا تمامی موارد قانونی اعم از لزوم با خبر کردن وکیل فرد متهم، میزان حداقل وثیقه مورد نیاز و یا درست بودن و نبودن بازداشت فرد متهم در اسرع وقت فراهم گردد و یا اینکه محدودیتهای جسمی و روحی متهم به مسئولان مربوطه گوشزد گردد تا از عواقب حقوقی و غیرحقوقی اجتناب گردد. با این وجود چنین امکانی در کشور بندرت به چشم میخورد و اغلب افراد متهم بدون توجه جدی به محدودیتهای جسمی و روحی و حتی مشخص شدن معلولیت آنها در بازداشت بسر میبرند و اغلب امکان باخبر کردن وکیل متهمان امری دور از دسترس میگردد. که در کل میتوان اینگونه نتیجه گرفت که افراد متهم در اصل مجازات خود را از همان لحظه بازداشت شروع میکنند و افراد معلول نیز به واسطه معلولیت خود اغلب مجازاتهای سختی را متحمل میگردند، بنابراین با تکیه بر معیارهای بینالمللی حقوق افراد معلول در رهایی از بازداشت موقت از دو جنبه مورد بررسی قرار میگیرد، اول در جایگاه متهم و دوم در جایگاه یک فرد در معرض خطر.
معیارهای بینالمللی ناظر بر حق رهایی از بازداشت غیرقانونی و خودسرانه
آزادی شخصی، پایه و شالوده حقوق و آزادیهاست، زیرا وقتی تن انسان آزادی و یا تأمین نداشته باشد، برای او تمتع از آزادی کار، آزادی اجتماعات و آزادی سیاسی نیز امکان پذیر نخواهد بود و در حقیقت با فقدان آزادی شخصی، سایر آزادیهای او نیز از دست خواهد رفت[۷۷].
آزادی در اشکال مختلف آن، یکی از حقوق مهم انسانی است که در اسناد بینالمللی و منطقهای و قوانین و مقررات داخلی دولتها بر آن تأکید شده است.
حق آزادی در کنار حق امنیت فردی، در اعلامیه جهانی حقوق بشر، در ماده سه به این عبارت مورد شناسایی قرار گرفته است: