اِنگ (۲۰۰۹) با بررسی شرکتهای هلندی، رفتار مدیران را در دورههای پیرامون تغییر مدنظر قرار داد و گزارش کرد که مدیریت منفی سود در هر دو حالت تغییر برنامهریزیشده و برنامهریزینشده اتفاق افتاده است؛ ولی شواهدی از مدیریت سود در سال بعد از تغییر به دست نیاورد.
مارد و مارسَت (۲۰۰۹) در فرانسه گزارش دادند که در سالهای قبل از تغییر، مدیریت مثبت سود و در سال تغییر، مدیریت منفی سود بر اساس نظریه ” Big Bath ” انجام گرفته است.
ویلسون و وانگ (۲۰۰۹) در استرالیا شواهدی از مدیریت سود در سال تغییر مدیر عامل و سال بعد از تغییر به دست نیاوردند؛ ولی در موارد تغییر همزمان مدیر عامل و رییس هیئت مدیره، مدیریت منفی سود در سال تغییر را گزارش دادند.
بِنگ سون و همکاران (بدون تاریخ) با بررسی شرکتهای پذیرفتهشده در بورس استکهلم به بررسی نظریه"Big Bath"پرداختهاند. آنها شواهد قوی در پشتیبانی از فرضیه فوق ارائه کردند. بر اساس یافتههای آنها، مدیران عامل شرکتهای سوئدی در سال تغییر با بهره گرفتن از اقلام تعهدی اختیاری سود را در جهت منفی مدیریت کردهاند.
اخیرا (لو، ۲۰۰۸) نیز از دریچه جرم شناسی به این مقوله وارد شده و چشم انداز مناسبی را پیش روی تحقیقات تجربی قرار داده است. فلسفه مدیریت سود، بهره گیری از انعطاف پذیری روش های استاندارد و اصول پذیرفته شده حسابداری می باشد. البته تفسیرهای گوناگونی که می توان از روش های اجرایی یک استاندارد حسابداری برداشت کرد، از دیگر دلایل وجود مدیریت سود می باشد. این انعطاف پذیری دلیل اصلی تنوع موجود در روش های حسابداری است. در زمانی که تفسیر یک استاندارد بسیار انعطاف پذیر است، یکپارچگی داده های ارائه شده در صورتهای مالی کمتر می شود. اصول تطابق و محافظه کاری می تواند باعث مدیریت سود شود. پژوهش ها نشان می دهد که مدیران شرکتها عمدا سودهای گزارش شده را با استاندارد را با بهره گرفتن از انتخاب سیاست های حسابداری خاص خود، تغییر در برآوردهای حسابداری و اقلام تعهدی، دستکاری می کنند تا به هدفهای مورد نظر برسند (میلر و جون، [۴۵] ۲۰۰۲).
از نظر (هیلی و والن، ۱۹۹۹) مدیریت سود هنگامی رخ می دهد که مدیران از قضاوت های شخصی خود در گزارشگری مالی استفاده کنند و ساختار معاملات را جهت تغییر گزارشگری مالی دستکاری نمایند. این عمل یا به قصد گمراه نمودن برخی از سهامداران و سرمایه گذاران در خصوص عملکرد اقتصادی شرکت است یا با هدف تاثیر بر نتایج قراردادهایی می باشد که انعقاد آنها منوط به دستیابی به سود مشخصی است. انگیزه مدیران برای مدیریت سود ممکن است کم کردن پراکندگی سودهای گزارش شده و هموارسازی آن، افزایش قیمت سهام، کاهش هزینه مالیات بر درآمد، نمایش عملکرد بهتر شرکت، حداکثر کردن پاداش مدیران یا کاهش قابل توجه هزینه های سیاسی شرکت باشد. در مدیریت سود «بد» که در اصل، همان مدیریت سود نامناسب است، تلاش می شود عملکرد عملیاتی واقعی شرکت با بهره گرفتن از ایجاد ثبت های حسابداری مصنوعی یا تغییر برآوردها از میزان معقول، مخفی بماند. در مقابل، مدیریت سود «خوب» نیز وجود دارد. یک فعالیت عاقلانه و مناسب که بخشی از فرایند مدیریت مالی و اعاده ارزش سهامداران می باشد، از موارد مدیریت سود خوب به شمار می رود. مدیریت سود خوب از فرایند روزمره ادره یک شرکت با مدیریت عالی، محسوب می شود، که در طی آن مدیریت، بودجه معقول تعیین می نماید، نتیجه ها و شرایط بارز را بررسی می کند، در برابر تمامی تهدیدات و فرصتهای غیرمنتظره واکنش مثبت نشان می دهد و تعهدات را در بیشتر یا تمامی موارد به انجام می رساند (نوروش، ۱۳۸۴).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
(بال و براون[۴۶]، ۱۹۶۸) بیشتر تحقیقات در ادبیات حسابداری کاربردی بر مبنای چارچوب سرمایه سازی سود[۴۷] بوده است. بر مبنای این چارچوب، قیمت به عنوان ارزش سرمایه سازی شده سود جاری بیان می شود. نقش سود جاری از فرض روند گام تصادفی برای سود سرچشمه گرفته است و مهمتر اینکه در این روش ارزش دفتری هیچ نقشی در ارزشیابی ندارد. با این وجود تحقیقاتی وجود دارند که نقش سود خالص و ارزش دفتری را در ارزشیابی در نظر می گیرند. یعنی هم ارزش دفتری سهم و هم سود به توضیح نوسان ارزش بازار کمک می کنند. در واقع می توان در ادبیات حسابداری دو بیان درمورد ارتباط ارزش دفتری باارزش بازار سهام شرکت یافت: بیان اول به مدل ارائه شده توسط (اولسن[۴۸]، ۱۹۹۵) می باشد که در آن تحت چارچوب ارزیابی مبتنی بر مازاد خالص، ارزش دفتری نقش بسیار مهمی را ایفا می نماید. بیان دوم مربوط به نقش ارزش دفتری در خصوص شرکتهای بحران زده می باشد.
برخی از محققین عقیده دارند که ارزش دفتری، منعکس کننده ارزش قابل تحقق خالص دارایی های شرکت (که به نظر می رسد هنگام تسویه شرکت یا هنگام مواجه با بحران مالی قابل تحقق است) می باشد. در اینجا به برخی از مطالعات داخلی و خارجی اشاره می شود.
تحقیقات مختلف، استفاده از مدیریت سود در ارتباط با اوراق بهادار عرضه شده در ایالات متحده را به اثبات رسانده اند. فریدلن نشان می دهد که شرکتهای IPO در بیشتر صورت های مالی موجود در اعلامیۀ پذیره نویسی اوراق بهادار از اقلام تعهدی افزاینده سود استفاده می کنند. در مقابل، آهارونی و همکاران شواهدی از دستکاری در دور
ه های قبل از عرضه اولیه نمی یابند. مگنان و کرمیر گزارش می کنند که شرکتهای عرضه اولیه کانادایی گام های سنجیده و حساب شده ای در جهت جابجایی ارقام سود گزارش شده در جهت پیش بینی اختیاری صورت گرفته در زمان عرضه اولیه در سال اول به عنوان یک شرکت سهامی عام، برداشته اند. تیو و همکاران مشاهده می کنند که شرکتهایی که اقلام تعهدی مثبتی در سال اول به عنوان یک شرکت سهامی گزارش می کنند، در سه سال آینده، عملکرد ضعیف قیمت سهام را تجربه می کنند.
(چنگ و اسچفر، ۱۹۹۶) از تغییرات سود برای بررسی تاثیر ثبات سود بر محتوای اطلاعاتی جریانات نقدی استفاده نمود. یافته ها نشان داد که کاهش در ثبات سود باعث کاهش مربوط بودن سود و افزایش مربوط بودن جریانات نقدی می شود وبازار به جریانات نقدی به عنوان یک منبع جایگزین توجه می کند به طور مشابه ارزش دفتری نیز می تواند به وسیله بازار بعنوان یک منبع جایگزین اطلاعاتی برای اهداف ارزشگذاری به کار گرفته شود.
(امیر و لو، ۱۹۹۶) بیان می کنند که اطلاعات حسابداری مالی برای ارزشیابی شرکتهایی که سرمایه گذاری عظیم در دارایی ها نامشهود (مانند تحقیق و توسعه یا توسعه علایم تجاری و یا فناوری اطلاعات) کرده اند، از محدودیت هایی برخوردار است.
(کولین و همکاران)[۴۹] در سال ۱۹۹۷ به بررسی میزان ارتباط سود و ارزش دفتری با ارزش بازار سهام شرکتها در طول ۴۰ سال گذشته پرداختند. نتایج آنها نشان می دهند که به طور کلی میزان ارتباط ارزش بازار سهام با سود و ارزش دفتری در جهت عکس یکدیگر حرکت کرده اند. یافته های تحقیق آنها نشان داد که محتوای اطلاعاتی مدل ترکیبی سود و ارزش دفتری در طول سالهای گذشته نه تنها کاهش نیافته بلکه تا اندازه ای نیز افزایش یافته است. همچنین اگر چه در طول زمان محتوای اطلاعاتی سود کاهش یافته است با این حال محتوای اطلاعاتی ارزش دفتری افزایش داشته است.
مطالعه (تان[۵۰]، ۲۰۰۴) نشان می دهد که ارتباط نسبی ارزش دفتری و سود باارزش بازار سهام شرکت با توجه به سلامت مالی شرکتها متفاوت است. در این مطالعه آزمون مجموعه شرکت های سالم در مقابل شرکت های بحران شده نشان داد که به طور کلی در شرکتهای بحران زده، ورشکسته یا با عملکرد ضعیف ارزش دفتری نسبت به سود باارزش سهام بازار سهام مرتبط تر است. همچنین در شرکتهای غیر بحرانی، سود نسبت به ارزش دفتری محتوای اطلاعاتی بیشتری دارد.
در استرالیا (والن، ۲۰۰۴) به بررسی تاثیر مدیریت سود بر مربوط بودن اطلاعات صورت های مالی پرداخت. نتایج این تحقیق نشان داد که مدیریت سود از طریق اقلام تعهدی اختیاری بلندمدت تاثیر بیشتری بر مربوط بودن سود و ارزش دفتری باارزش شرکت نسبت به مدیریت سود از طریق اقلام تعهدی اختیاری کوتاه مدت دارد.
یکی از بحث برانگیزترین موضوعات در متون مالی، بازده بلندمدت منفی غیرعادی در سالهای بعد از عرضه اولیه است. ریتر شواهد تجربی فراهم می آورد که بازده سهام در شرکتهای عرضه اولیه به میزان قابل توجهی کمتر از بازده شرکتهای غیر IPO مشابه در دورۀ سه ساله بعد از عرضه می باشد. توجیه احتمالی این یافته که توجیه احتمالی برای عملکرد ضعیف قیمت سهام می باشد این است که سرمایه گذاران نسبت به پتانسیل سود شرکتهای منتشر کننده بیش از اندازه خوش بین بودند، بنابراین هنگامی که این انتظارات خوش بینانه در دورۀ بعد از عرضه بودند، بنابراین هنگامی که این انتظارات خوش بینانه در دورۀ بعد از عرضه اصلاح می شوند، عملکرد ضعیف به وقوع می پیوندد.
۸-۲- تحقیقات در زمینۀ مدیریت سود در ایران
تا به حال در ایران در مورد مدیریت سود در زمان عرضۀ اولیۀ سهام به عموم تحقیقی صورت نگرفته است. از جمله تحقیقات صورت گرفته در مورد مدیریت سود می توان به تحقیقات انجام شده در زمینۀ مدیریت سود و پاداش مدیران (خوش طینت و خانی)، اثر قراردادهای بدهی، هزینه های سیاسی، طرح های پاداش و ساختار مالکیت بر مدیریت سود (پورحیدری و همتی) و نقش اقلام تعهدی اختیاری در مدیریت سود (مشایخی و همکاران) اشاره کرد.
در ایران (پورحیدری و همکاران، ۱۳۸۴) به بررسی میزان ارتباط سود و ارزش دفتری با ارزش بازار سهام شرکتهای پذیرفته شده در بورس تهران پرداختند. دوره زمانی بررسی آنها از ۱۳۷۵ تا پایان ۱۳۸۳ بود. نتایج تحقیق آنها بیانگر این مطلب است که اولا بخش قابل توجهی از تغییرات ارزش بازار سهام شرکت به وسیله سود تبیین می شود و ثانیا عمده قدرت توضیح دهندگی مجموع سود و ارزش دفتری مربوط به سود است و ثالثا ارزش دفتری شرکت در مقایسه با سود هر سهم از قدرت توضیح دهندگی مناسب برخوردار نیست. مشایخی و صفری (۱۳۸۵) رابطه بین وجوه نقد عملیاتی منفی، استراتژی های افزایشی سود در پیش می گیرند.
رودنشین و کردستانی (۱۳۸۵) به بررسی میزان مربوط بودن اجزای نقدی و تعهدی سود حسابداری به ارزش بازار شرکت پرداختند. یافته های تحقیق نشان می دهد اجزای نقدی سود حسابداری توان پیش بینی و قدرت توضیحی ارزش بازار شرکت را دارند، ولی یه جزء تعهدی سود حسابداری یعنی تغییرات حسابهای دریافتنی، تغییرات موجودی کالا و تغییرات حسابهای پرداختنی که در این تحقیق مورد مطالعه قرار گرفته اند، توان پیش بینی و توضیح ارزش بازار شرکت را ندارند. از این رو اجزای نقدی سود حسابداری به ارزش بازار شرکت مربوط است و نسبت به اجزای تعهدی از سودمندی یشتری برخوردار است.
۹-۲- تعریف مدیریت سود[۵۱]
از نظر (اسکات، ۲۰۰۰) مدیریت سود اختیار شرکت در انتخاب روشها و رویه های حسابداری برای دستیابی به برخی اهداف خاص مدیر است. به نظر می رسد که مدیریت سود معمولا از استفاده مدیران از مزایای عدم تقارن اطلاعاتی سهامداران ناشی می شود. این مسئله کانون تعریف ارائه شده توسط اسکات نیز هست. از طرف دیگر به نظر می رسد بتوان بین مبانی نظری مربوط به مدیریت سود و ادبیات مربوط به تئوری های اثباتی حسابداری رابطه ای منطقی پیدا نمود. تئوری اثباتی حسابداری توسط واتز و زیمرمن معرفی و رواج یافت. اصطلاح اثباتی برای تمیز تحقیقات حسابداری که به منظور توضیح پدیده ها انجام می شود از تحقیقات حسابداری که به منظور اتخاذ و صدور حکم و دستور صورت می گیرد، سودمند است. به اعتقاد واتز و زیمرمن تئوری اثباتی حسابداری به تشریح رویه های حسابداری می پردازد. این تئوری برای توضیح و پیش بینی رفتار شرکت هایی که نمی خواهند از رویه ای مشخص استفاده کنند بکار می روند. این تئوری درمورد اینکه شرکتها از چه رویه هایی باید استفاده کنند توضیحی نمی دهد.
تئوری اثباتی به روابط بین اشخاص مختلفی که منابع واحد تجاری را تامین می کنند توجه دارد و چگونگی کمک حسابداری در انجام این وظیفه را توضیح می دهد. نمونه هایی از این روابط عبارتست از رابطه میان مالکان (تامین کنندگان سرمایه) و مدیران (عرضه کنندگان کار مدیریت) با رابطه بین اعتبار دهندگان و مدیران شرکت. روابط مزبور مستلزم تفویض تصمیم گیری از یک طرف (موکل) به طرف دیگر (وکیل یا نماینده) است که از آن به عنوان رابطه کارگزاری یاد می شود. تئوری اثباتیی حسابداری بر این فرض اقتصادی مبتنی است که اعمال اشخاص برای نفع شخصی انجام می شود و اشخاص این اعمال را برای افزایش ثروت خود و به طریقی فرصت طلبانه انجام می دهند.
۱-۹-۲- عوامل موثر در قیمت گذاری کالا :
۱- اهداف بازاریابی:که مهمترین آنها بقای شرکت وتداوم حضور در بازار است، قیمت کالا باید به گونه ای تعیین شود که ضامن بقای شرکت با توجه به حداکثر سود مورد انتظار باشد، لذا برای بدست آوردن رهبری بازار باید قیمت گذاری پایین با توجه به کیفیت کالا مورد نظر کارشناسان مربوطه قرار گیرد. قیمت کالا اساسا مقدار پولی است که برای کالا یا خدمت به ازای استفاده از آن توسط مصرف کنندگان پرداخته می شود، قیمت تنها رکن از عناصر بازاریابی است که باعث ایجاد درآمد می شود ولیکن بقیه عناصر بازاریابی همگی دارای هزینه هستند، لذا قیمت گذاری کالا بدون توجه به سایر ارکان بازاریابی و تغییرات بازار کار اشتباهی است.
۲-خط مشی ترکیب عناصر بازاریابی:در این روش تعیین قیمت کالا باید با طراحی، توزیع و تبلیغات کالا هماهنگ باشد زیرا هنگام تهیه یک برنامه بازاریابی باید نقش همه عوامل لازم برای تعیین قیمت در نظر گرفته شود.
۳-عامل هزینه : کلیه هزینه های تولید، توزیع و فروش عامل تعیین کننده ای در قیمت گذاری کالا می باشد که شامل انواع هزینه های ثابت و متغیر است.
۴-سازمان قیمت گذاری: در اغلب شرکتها قیمت توسط مدیران بازاریابی، فروش و مدیران محصول تعیین می شود.
۵- ماهیت بازار : قیمت تابعی از عرضه و تقاضای کل با توجه به مطلوبیت کالا در نقطه تعادل منحنی عرضه و تقاضا می باشد که در بازارهای مختلف نظیر بازار رقابت کامل، بازار انحصاری چند قطبی و انحصار کامل متفاوت است.
۶-قیمت رقبا : با توجه به کیفیت محصول در شرایط رقابتی بر سیاست قیمت گذاری کالا تاثیر بسزایی دارد.
۷-شرایط اقتصادی: با توجه به میزان نرخ تورم، نرخ بهره، رونق یا رکود اقتصادی بر هزینه های تولید اثر گذاشته و لذا قیمت کالا را تحت تاثیر قرار می دهند.
۸- عوامل توزیع: سودی که نصیب واسطه های توزیع و شبکه های فروش می شود در تعیین قیمت کالا بسیارموثرند.
۹- قوانین و مقررات:بازاریابان بایستی از قوانین و مقررات دولتی مرتبط با قیمت گذاری کالا اطلاع کافی داشته باشند.
یک شرکت می تواند از طریق قیمت گذاری صحیح اهداف خاصی را دنبال کند، به عنوان مثال با تعیین قیمت پایین می توان مانع ورود رقبا به بازار شد، هچنین با یکسان سازی قیمت می توان ثبات رادر بازار ایجاد کرد، لذا تعیین درست قیمت یک کالا می تواند به بازاریابی سایر محصولات کمک نموده و اهداف دیگر شرکت را نیز تامین نماید و با جلب حمایت واسطه های فروش سبب ایجاد وفاداری و جذب بیشتر مشتریان گردد. لازم به ذکر است که با کسب تجربه در امر تولید، هزینه متوسط تولید کاهش یافته ولذا نزولی بودن شیب منحنی تولید بر اساس تجربه قبلی برای شرکت بسیار حایز اهمیت است زیرا هزینه تولید هر واحد سیر نزولی داشته که با تولید وفروش بیشتر کاهش پیدا کرده و با توجه به ظرفیت محدود خرید کالا در بازار بایستی از خط مشی قیمت گذاری مخصوصی استفاده گردد، لازم به ذکر است که سیاست قیمت گذاری پایین ممکن است تصویر ذهنی مبتنی بر نامرغوب بودن کالا را در ذهن مشتری ایجاد نماید و این تاکتیک باید با دقت نظر ویژه ای بکار گرفته شود.
بازار رقابت کامل :از تعداد زیادی خریدار و فروشنده تشکیل شده و هیچکدام به تنهایی نمی توانند بر قیمتهای فروش اثر بگذارند، لذا در این نوع بازار، فروشندگان توجهی به خط مشی های بازاریابی ندارند.
بازار رقابت انحصاری: از تعداد زیادی خریدار و فروشنده تشکیل می شود که برای داد و ستد کالا از قیمتهای مختلفی استفاده کرده و کالاها
یشان نسبت به هم متمایز است که در کیفیت، طرح، ویژگی و خدمات با هم متفاوتند، لذا فروشندگان برای قسمتهای مختلف بازار کالاهای متفاوتی را با قیمت، بسته بندی و تبلیغات متفاوت عرضه می نمایند و این بازار کمتر تحت تاثیر خط مشی های بازاریابی قرار می گیرد.
بازار رقابت انحصار چند قطبی: از تعداد محدودی فروشنده تشکیل شده که هر کدام نسبت به سیاست قیمت گذاری و خط مشی بازاریابی دیگران از خود حساسیت بیشتری نشان داده و کالای مورد معامله می تواند همگون باشد مانند فولاد یا کالایی ناهمگون مثل کامپیوتر، لازم به ذکر است که در این بازار تعداد فروشندگان اندک است و عرضه کنندگان کالا نسبت به خط مشی رقبا بسیار حساس می باشند.
بازار انحصار کامل :فقط از یک فروشنده تشکیل شده که دولتی یا خصوصی بوده و لذا بر اساس اهداف دولتی یا خصوصی سازمان مربوطه، سیاست قیمت گذاری متفاوت می باشد، دراین بازار با توجه به تغییرات تقاضا و کشش بازار برای تعدیل عرضه و تقاضای کل، قیمت تعیین می شود. برداشتهای ذهنی مصرف کننده از قیمت کالا و میزان فایده آن بسیار مهم بوده و لذا قیمت فروش کالا باید متناسب با مزایایی تعیین شود که نصیب مصرف کننده می شود و شامل مزایای واقعی و ذهنی کالا از دید مصرف کننده باشد. هر کالا با سطح ویژگی خود دارای قیمت خاصی است و بازاریابان باید به این نکته کاملا توجه کنند، نقطه آغاز برای یک قیمت گذاری خوب تجزیه وتحلیل نیازهای مصرف کننده و برداشتهای ذهنی او از قیمت کالا می باشد و لذا قیمت فروش کالا باید قبل از تهیه برنامه بازاریابی مورد نظر کارشناسان قرار گیرد. منحنی تقاضای یک کالا، تعداد کالایی را نشان می دهد که در سطوح مختلف قیمت در یک بازار معین و در زمان مشخصی خرید اری می شود، لذا در شرایط عادی بازار، قیمت و تقاضا بطور معکوس به هم وابسته اند و با بالا رفتن قیمت تقاضا پایین می آید، این موضوع در مورد کالاهای شخصیت آور مانند ادکلن فرق می کند و با افزایش قیمت آن تقاضا نیز افزایش یافته و لذا منحنی تقاضا در بازارهای مختلف با هم متفاوت است، بازاریابان باید از کشش قیمت نیز آگاهی داشته باشند، لازم به ذکر است که واکنش تقاضا در برابر قیمت، کشش قیمت خوانده می شود لذا بر این اساس اگر تقاضا در اثر تغییر قیمت کمی تغییر کند، تقاضا فاقد کشش واگر بیشتر تغییر نماید، با کشش است، زمانیکه تقاضا بی کشش باشد، درآمد فروشنده ثابت می ماند زیرابا فروش کمتر و قیمت بالاتر، درآمد فروش ثابت خواهد ماند ولیکن اگر کالایی منحصر به فرد بوده و امکان دسترسی به کالاهای جانشین آن نباشد حساسیت قیمتی کالای مربوطه کمتر می شود لذا کلیه این نکات باید در تنظیم برنامه بازاریابی و تدوین سیاست قیمت گذاری کالا با توجه به شرایط رقبا در بازار همواره مورد نظر کارشناسان تبلیغات و بازاریابی و مدیران محصول مربوط به گروه های مختلف کالا قرار گیرد.
۲-۹-۲- کشف مدیریت سود
یک عامل بنیادی در آزمون مدیریت سود در شرکتها، تخمین عامل اختیار و اعمال نظر مدیران در تعیین سود است. بررسی ادبیات مبتنی بر مدیریت سود، بیانگر وجود رویکردهای متفاوت با شناسه ای مختلف در تخمین و اندازه گیری اختیار مدیریت در تعیین سود گزارش شده است. یکی از مهمترین این رویکردها، مبتنی بر کاربرد اقلام تعهدی اختیاری به عنوان شاخصی برای تعیین و کشف مدیریت سود در واحدهای تجاری است. هیلی، دی آنجلو و جونز، در طی انجام مطالعاتی در زمینه مدیریت سود، با به کارگیری اقلام تعهدی برای کشف مدیریت سود اقدام به ارائه مدل هایی کرده اند که در تحققات بعدی، بارها آزموده شده اند. دچو و همکاران با ارائه مدلی که از آن پس «مدل تعدیل شده جونز»، نام گرفت، این مدل را با مدل های جونز، هیلی ودی آنجلو و نیز مدل صنعت، مورد مقایسه قرار دادند و این نتیجه رسیدند که مدل تعدیل شده جونز از قدرت بیشتری برای کشف مدیریت سود در واحدهای تجاری برخوردار است.
یکی از ترفندهای مدیریت برای تحقق هدف مهم هر واحد تجاری یعنی افزایش ارزش سهام, مدیریت سود می باشد. مدیریت سود و مدیریت سود ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند. مدیریت سود موجب کاهش مدیریت سود می شود، هر چند که عدم مدیریت سود در یک واحد اقتصادی تضمینی برای کیفیت بالای سود (با کیفیت بالای اطلاعات حسابداری) نیست: زیرا عامل های دیگر در تعیین مدیریت سود موثرند. با این حال اگر این عوامل مشخص باشند می توان رابطه قوی تری بین مدیریت سود و مدیریت سود ترسیم نمود (لو[۵۲]، ۲۰۰۸).
پژوهش ها نشان داده است که نوسان کم و پایدار سود، حکایت از کیفیت آن دارد. به این ترتیب، سرمایه گذاران با اطیمنان خاطر بیشتر در سهام شرکت هایی سرمایه گذاری می کنند که روند سود آنها باثبات تر است. سود و ارزش دفتری هر سهم معیاری برای ارزشیابی شرکت می باشند. بنابراین قابلیت اتکای سود بر میزان مربوط بودن آن در تعیین ارزش شرکت موثر است. هنگامی که سود قابل اطمینان نیست بازار اطلاعات دیگر مانند ارزش دفتری را مبنای ارزشگذاری و تصمیم گیری قرار می دهد. بنابراین انتظار می رود مدیریت سود تاثیر مثبت بر ارتباط بین ارزش دفتری می شود. در شرکتهای که مدیریت سود انجام می شود انتظار می رود میزان مربوط بودن سود و ارزش شرکت کمتر از شرکتهایی باشد که مدیریت سود صورت نمی گیرد. بنابراین انتظار می رود مدیریت سود از یک سو موجب کاهش مربوط بودن سود و از دیگر سو باعث افزایش مربوط بودن ارزش دفتری با ارزش سهام شرکت شود (و
الن[۵۳]، ۲۰۰۴).
۱۰-۲- چارچوب نظری مدیریت سود
۱-۱۰-۲- اجزای دستکاری سود
در ادبیات حسابداری تعاریف مختلفی از مدیریت سود شده است. برای ارائه یک دیدگاه مشترک، ابتدا باید مفهوم مدیریت سود را درک کرد و آن را از مفاهیمی چون دستکاری سود، [۵۴] تقلب در ارائه سود و حسابداری خلاقانه یا بدیع تفکیک نمود. دستکاری سود به مفهوم اقدامات آگاهانه مدیران به منظور رساندن سود گزارش شده به سطح مطلوب مورد نظر است. مدیریت سود حالت خاصی از دستکاری سود است به این صورت که مدیران از طریق بکارگیری اختیارات خود منطبق با استانداردها و قوانین و یا از طریق ساختار معاملات، به شیوه ای که ارزش شرکت کاهش نیابد، سود را دستکاری کنند. تقلب در ارائه سود اشاره به دستکاری سود به قیمت انحراف از استانداردهای حسابداری و قوانین مربوطه و یا تغییر ساختار فعالیت های شرکت به گونه ای که ارزش مورد انتظار آن کاهش یابد، دارد و حسابداری خلاقانه یا بدیع اشاره به دستکاری سود به قیمت انحراف از استانداردهای حسابداری و قوانین مربوطه و یا تغییر ساختار فعالیت های شرکت به گونه ای که ارزش مورد انتظار آن کاهش یابد، دارد و حسابداری خلاقانه یا بدیع اشاره به دستکاری سود با بکارگیری رویه هایی دارد که به دلیل شفاف نبودن یا عدم وجود استانداردها یا قوانین خاص مربوطه، انحراف تلقی نمی شود (نینگ[۵۵]، ۲۰۰۵). طبق تعاریف ارائه شده، دستکاری سود پنج ویژگی مشخص دارد:
سودها توسط مدیران دستکاری می شود نه حسابداران.
سودها و آگاهانه و دانسته[۵۶] دستکاری می شود بنابراین باید دستکاری سود را از خطاهای سهوی نظیر ارقام به اشتباه شده توسط حسابداران تفکیک کرد.
دستکاری سود تنها از طریق رویه های حسابداری صورت نمی گیرد بلکه شامل تصمیمات واقعی واحد تجاری نیز می شود. برای مثال افزایش فروش ها از طریق تخفیفات بیشتر در قیمت های فروش یا شرایط اعتباری آسان تر منجر به افزایش سود دورۀ جاری می شود ولی ممکن است ارزش مورد انتظار شرکت را کاهش دهد. دستکاری سود از طریق رویه های حسابداری را دستکاری کاغذی سود و دستکاری سود از طریق تصمیمات واحد تجاری را دستکاری واقعی سود[۵۷] می گویند.