پس از پایان جنگ جهانی دوم، جغرافی دانان چنان شرمنده شدند که از آن به بعد تلاش نمودند جغرافی دانانی که ژئوپولیتیک را در اختیار نازی (هیتلر) گذاشته اند، کنار گذارند. بنابراین، علیرغم میل جغرافی دانان ۳۵ سال ژئوپولیتیک طرد شد. تا اینکه، در دهه ۱۹۸۰ در جنگ ویتنام و کامبوج (که هر دو در بلوک شرق بودند) بر سر تصاحب منطقه ی مکنگ، مجدداً، محاسبات سیاسی و بین المللی به مناقشات سرزمینی معطوف شد. گرچه، هر دو کشور در بلوک شرق قرار گرفته بودند، ایدئولوژی نتوانست جنگ را از بین ببرد. بنابراین، در گزارش مناقشه و بررسی مضمون روابط این دو کشور، مجدداً از مفهوم ژئوپولیتیک استفاده شد تا این که کیسنجر (وزیر امور خارجه آمریکا در دوره ی نیکسون)، به صورت تفنّنی از واژه ی ژئوپولیتیک در مسایل مختلف جهان استفاده کرد. در واقع، می توان گفت که رواج دهنده ی مجدد ژئوپولیتیک، کیسنجر بود. علاوه بر کینجر، اوضاع و شرایط خاص اقتصادی و سیاسی جهان موجب شد که این مفهوم، مجدداً، مورد استفاده ی سیاستمداران، حقوق دانان و جغرافی دانان قرار گیرد؛ تا این که، جنگ ایران و عراق (۱۹۸۸-۱۹۸۰) و اشغال کویت توسط عراق (۱۹۹۱-۱۹۹۰) و به ویژه سقوط پرده ی آهنین در اروپا از سال ۱۹۸۹ موجب پررنگ تر شدن این مفهوم شد و به خصوص، فروپاشی شوروی (سابق) و برجسته شدن ملیت ها این مفهوم را به صورت یک مفهوم کلیدی در عرصه ی بین المللی قرار داد(زین العابدین،۲۸،۱۳۸۱).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۲-۲-۲- رابطه ژئوپلیتیک و اقتصاد
اقتصاد همواره عامل تعیین کننده سیاست داخلی و خارجی دولت ها بوده است. در واقع، این عامل اکنون به اهرم پرقدرتی برای تاثیر در سیاست تبدیل شده است. منطق اقتصادی که مدتی طولانی به سبب رقابت های روزانه شرق و غرب و توازن قوای بازدارنده، فراموش شده بود. اکنون در تحلیل روابط میان انسان و فضایش یعنی در تخلیل وضعیت ژئوپلیتیک نقش درجه اول ایفا می کند برخی از صاحب نظران برای توصیف اهمیت حامل اقتصاد در سیاست اکنون با قاطعیت از نقش آفرینی یک ژئواکونومی که تازه به صحنه آمده است سخن می گویند.
به صحنه آمدن واژه جدید «ژئواکونومی» که در چارچوب آن روابط میان انسان در مقام بازیگر اقتصادی با فضایی که در آن تحول می یابد مورد بررسی و مکالمه قرار می گیرد موجب شد تا برخی از سیاست پردازان کشورهای از این مفهوم تعبیر جنگ اقتصاد می کنند و از این طریق بر نقش اقتصاد در تحلیل سیاست دولت تأکید نمایند. (صفرزاده،۱۳۹۰، ۱۷)
این داده جدید روشنگر دلایل اهمیتی است که امروزه برای نظریه های مبتنی بر برتری عامل اقتصاد در روابط بین المللی قابل تأمل هستند. روابط اقتصاد و سیاست تا مدت ها به صورت بسط و یک طرفه تعریف می شد: اقتصاد که ثروت های رهبران سیاسی و پادشاهان را ارزیابی می کرد، از این پس به صورت یکی ازعوامل مهم دگرگونی کیفیت توزیع نیروها در مقیاس جهان ، صاحب نقش و اثر در جهت دادن به تحولات شد(همان، ۱۸).
با مطرح شدن این مفهوم در ژئوپلیتیک مناطق جغرافیایی برخلاف دوران جنگ سرد از بعد دیگـری،یعنی توزیع منابع مولد انرژی هستند یا محل عبور آن مورد توجه قرار می گیرند. در حـــال حاضر انرژی متغیـری تأثیرگذار در تدوین استراتـژی های به حساب می آید(عزتی، ۱۳۸۴، ۲۹).
۲-۲-۳ رابطه ژئوپلیتیک و سیاست
عوامل اساسی ژئوپلوتیک ، باعث ایجاد زیربناهای اجتماعی و نهادهای سیاسی و فراهم آوردن زمینۀ اتخاذ خط مشی سیاسی می شوند. سیاست همیشه سعی می کند در عین حفظ استقلال این عوامل، آنها را توجیه کند و یا تغییر شکل بدهد و یا برعکس، با انتخاب عاملی در بین آنها و با ایجاد زمینه، شعاع عمل آنها را گسترش دهد. هر نهاد اجتماعی حتی اگر از نهاد دیگری الهام گرفته باشد، ناچار است چند خط اصلی را برای بقای خود حفظ کند و به همین دلیل زمامداران کشورها و سیاست گزاران نباید به منظور توسعه، گسترش و بهره گیری از یک پدیدۀ اجتماعی پدیده های دیگر را محو و نابود سازند؛ زیرا به هر شکل، هر پدیده ای که احساس خطر کند، حالت دفاعی به خود می گیرد و همین حالت دفاعی، چه بسا آن پدیده را قوی تر از قبل می کند. برای مثال ایدئولوژی کمونیسم همیشه سعی داشته با افکار ملت گرایی و اتکای بر یک نهاد اجتماعی، مخالفت کند، ولی گذشت زمان ثابت کرد که در این راه موفق نبوده است و به همین دلیل اخیراً سعی کرد خطوطی از این عوامل ملی را در بطن ایدئولوژی خود جای دهد. در جامعه ای که بافت اجتماعی آن از تنوع انسانی برخوردار است پدیده ای که از طرف حکومت می خواهد به عنوان یک نهاد سیاسی، اجتماعی جوابگوی نیازهای جامعه باشد به سختی می تواند بدون برقراری پیوند بین خود و دیگر ویژگی های انسانی، دوام بیاورد. به همین علت اگر این نهادها بخواهند خود را تحمیل کنند، با خطر زودگذر و آنی بودن مواجه خواهند شد(عزتی،۱۳۷۱،۱۰۳).
نهادهای اجتماعی بر پایۀ رژیم سیاسی، سازمان اقتصادی، عادات، تاریخ و اعتقادات یک ملت پایه گذاری می شوند و از آنجا که در بسترهای جغرافیایی متنوعی به وجود می آیند، با یکدیگر تفاوت دارند. هر چه عوامل همبستگی نهادهای اجتماعی در جامعه ای بیشتر باشد، آن جامعه کمتر مورد اعمال نفوذ سوء استفادۀ مادی و معنوی سیاست های خارجی قرار خواهد گرفت و برعکس چنانچه زمینۀ ملی برای شکوفایی اذهان مردم فراهم نشود، آن جامعه هدف دائمی سیاست های خارجی خواهد بود(همان،۱۰۴).
۲-۳- مفاهیم مرتبط با ژئوپلیتیک
امروز ژئوپلیتیک بهتر از هر زمانی به توصیف تلاش های جدید برای تعیین شکل و وضع جهان پس از جنگ سرد پرداخته است. موضوعاتی مثل: تلاش های جنبش های اجتماعی مشکلات محیط زیستی محلی گرایی، قوم گرایی، مسائل مالی و اقتصادی و همچنین مساله آب و انرژی توجه کرده است (عزتی، ۱۳۸۵، ۲۹). در ادامه به بررسی مفاهیمی چون ژئواکونومیک، ژئوکالچر و ژئوپلیتیک انتقادی خواهیم پرداخت.
۲-۳-۱ مفهوم ژئواکونومیک
با پایان جنگ سرد، در قرن حاضر، شاخص قدرت رهبری برای کشورهای سرمایه دار و قدرتمند جنگی در صحنه بین المللی، دیگر قدرت نظامی نیست؛ زیرا در حال ورود به عصری هستیم که نزاع مستقیم و رودررو، که نیازمند پشتیبانی نیروهای نظامی است؛ فرصت بروز پیدا نخواهد کرد. این تحول بزرگ قطعاً باعث افزایش اهمیت مسائل انسانی و فقدان حمایتهای دولتی از جنگ در سرزمین های دور می شود. امروزه قدرت در حالت طبیعی اش بر عواملی بدون توسل به زور و قدرت نظامی و اجبار تأکید دارد. بازگشایی مرزها و توسعه تجارت آزاد باعث رشد شرکت های بزرگ چند ملیتی با استراتژی سودآوری در کنار شرکت های بزرگ ملی می شود و دولت ها توجه زیادی به فعالیت های سیاسی در تنظیم و توسعه بازارهای خارجی و کنترل هرچه بیشتر بخش های استراتژیک می کنند(عزتی،۱۳۸۰،۱۰۶).
دیپلمات ها امروزه، مدعی دفاع از منافع اقتصادی و دیپلماسی هستند. وظیفه ای که هر دیپلماتی نمی تواند از عهده آن برآید. امروزه، قدرت ملی ارتباط مستقیمی با درک مفاهیم اقتصاد ملی دارد. در دنیایی که بسرعت به سمت اقتصاد جهانی پیش می رود، اهداف و منافع سیاست ملی موضوعی برای اهداف و منافع اقتصادی می شود. این تغییر جهت ها و ارتباط مفاهیم جدید با یکدیگر نشان دهنده شروع یک عصر ویژه است(همان،۱۰۶).
گرچه برخورد و نزاع رودررو و سنتی به مدت طولانی بین کشورهای سرمایه دار و صاحب قدرت پیش نخواهد آمد، این بدان معنی نیست که چشم انداز نزاع و درگیری نامشخص است بلکه هدف این است که عامل درگیری ها دیگر موضوعات دوران گذشته نیست بلکه در جوار هر اختلاف سلیقه ای یک عامل اقتصادی خودنمایی می کند. پایه و اساس این مطلب، استدلالی است که از طرف ادوارد لوتویک ارائه شده است. او خبر از آمدن نظم جدید بین المللی در دهه نود می داد که در آن ابزارآلات اقتصادی جایگزین اهداف نظامی می شوند، به عنوان وسیله اصلی که دولت ها برای تثبیت قدرت و شخصیت وجودیشان در صحنه بین المللی به آن تأکید می کنند و این ماهیت ژئواکونومی است(همان،۱۰۷).
ادوارد لو تواک در سال ۱۹۹۰م پارادایم ژئواکونومیکی را با مفهوم گسترده وارد علوم جغرافیایی و سیاسی کرد. در واقع ژئواکونومی از ترکیب سه عنصر جغرافیا، قدرت و اقتصاد شکل گرفته است و به نظر می رسد سیاست که عاملی مهم در ژئوپلیتیک بوده، جای خود را به اقتصاد داده است. (عزتی، ۱۳۸۵، ۲۹)
نمودار شماره ۲-۲- رابطه مستقیم ژئواکونومی با قدرت و جغرافیا . منبع: (عزتی، ۱۳۸۵، ۲۹)
امروزه به نظر می رسد تماس افراد بشر بر این اعتقادند که روش های اقتصادی جایگزین روش های نظامی گردیده و در همین راستا سرمایه های قابل مصرف به جای توان نظامی، نوآوری های غیرنظامی به جای پیشرفت های فنی نظامی و بازارها به جای پادگان ها و پاسگاه ها قرار گرفته اند. تنها زمانی منطق تجارت و بازرگانی قادر به اداره امور دنیا خواهد بود که پس از بین رفتن اهمیت برخورداری از قدرت نظامی، افراد باقی مانده در عرصه رقابت، دارای ماهیت صرفاً اقتصادی باشند (مانند کارگران، فروشندگان،بازرگانان و شرکت ها) و بدین ترتیب به جای سیاست و شبکه های درهم بافته شده از روابط قدرت ها در عرصه بین المللی، شاهد ظهور دنیایی مملو از روابط تجاری بوده و هزاران رابطه اقتصادی در سراسر جهان پدیدار شود. (عزتی، ۱۳۸۵، ۳۰)
البته بایستی در نظر داشت چه مسئله رقابت در میان باشد و چه مسئله موضوع همکاری و مشارکت، اعمالی که در تمامی جهان صورت می گیرد. بدون در نظر گرفتن مرزهای جغرافیایی می باشند. که در صورت محقق شدن این سهم، نه تنها روش های نظامی بلکه منطق مناقشه و درگیری که مشتمل بر دشمن، خصوصیت حاصل جمع صفر و تناقض است نیز جایگاه خود را از دست خواهد داد. در عوض چیزی که در حال وقوع می باشد و آنچه که شاهد آن بودیم عبارت از تعبیر نه چندان کاملی از عملکرد دولت ها است که با ظهور ژئواکونومی مشخص شده است منطق گرایی جدید مذکور بهترین عنوانی است که جهت توصیف تلفیق منطق مناقشه و روش های تجارت به ذهن خطور می نماید(همان،۳۰).
تعریف دقیق ژئواکونومی عبارت است از: تحلیل استراتژی های اقتصادی بدون درنظر گرفتن سود تجاری، که از طرف دولت ها اعمال می شود، به منظور حفظ اقتصاد ملی یا بخش های حیاتی آن و به دست آوردن کلیدهای کنترل آن از طریق ساختار سیاسی و خط مشی های مربوط به آن پرداخت. همچنین دولت از این طریق می تواند کنترل و اقتدار تمام منابع تولید و بخش های کلیدی اقتصادی را به دست بگیرد و به استحکام بخشیدن فعالیت های اقتصادی و قدرت های اقتصادی بپردازد. ژئواکونومی رابطه بین قدرت و فضا را بررسی می کند. فضای بالقوه و در حال سیلان همواره حدود و مرزهایش در حال تغییر و تحول است، از این رو آزاد از مرزهای سرزمین و ویژگی های فیزیکی ژئوپولیتیک است. در نتیجه تفکر ژئواکونومی شامل ابزارآلات لازم و ضروری است که دولت می تواند از طریق آنها به کلیه اهدافش برسد. در نهایت همه استراتژی های ژئواکونومی شامل بیشترین حوزه قلمرو توسه کشورهاست و ممکن است این اهداف استراتژی ها به وسیله کشورهای صنعتی، خارج از سبک سنتی تعیین و پیگیری شود(عزتی،۱۳۸۰،۱۱۰).
۲-۳-۱-۱- نظریه های ژئواکونومیک
فرنان برودل نخستین کسی است که در کتاب های تمدن مادی، اقتصاد و سرمایه داری در سده پانزدهم تا سده هجدم و پویایی سرمایه داری نشان داد که مسئله روابط بین سازمان سیاسی و ساختار فضایی همواره مطرح بوده است و آگاهانه ادراک جغرافیایی و تاریخ و اقتصاد را به هم پیوند داده شیوه های جای گزینی و مکان یابی انسان و اقتصادها را در فضا تحلیل می کند.
از سوی دیگر، اما نوئل والرشتاین، به خصوص، با تکیه بر روابط “مرکز و پیرامون نزدیک در آثار متعدد خود در مورد تحول اقتصاد جهان (نظام – جهان از سده پانزدهم تا روزگار ما، و سرمایه داری تاریخی) به نظامند کردن رویکرد فوق می پردازد.
سرانجام، از پیتر تایلور باید یاد کنیم که به نوبه خود در کتابی درباره جغرافیای سیاسی به نام جغرافیای سیاسی اقتصاد جهان، دولت ملی و مکان جغرافیایی که در سال ۱۹۸۵ انتشار یافت، خاطر نشان می سازد که نیروهای شکل دهنده جهان سیاست قبل از هر چیز ماهیت و جوهر اقتصادی دارند. اقتصاد سخن اول را می گوید اقتصاد محیط زیست، که خود را بر همه چیز تحمیل می کند، شکل می دهد و اعتبار می بخشد. «دولت ها بسته به این که در چه منطقه ای براساس میزان غنای اقتصادی استقرار یابند ظرفیت قدت واقعی آنها یا وهمی و خیالی بودن قدرت آن ها متفاوت است. به باور تایلر، دگرگونی های جدید و به ویژه انقلاب فناوری در دهه های اخیر نقش بازیگران قدرت را با سوال و ابهام مواجه کرده است».
در واقع می توان گفت که نظام جهانی در تجربه ای جدید به دوران جهانی شدن اقتصاد بازار آزاد یا اقتصادی شدن نظام جهانی وارد شده است که در میان سوخت های فسیلی به ویژه نفت و گاز دارای اهمیت بسزایی هستند آن چه مهم می باشد آن است که در جریان سرمایه و تأثیرات آن درمیان متغیرهای گسترده تجدید ساختار ژئواکونومیکی بسیار ناموزون است که با پایان جنگ سرد جای خود را با اشکال جدیدی از وابستگی شمال – جنوب داده است(جانسون و دیگران، ۱۳۸۳، ۲۳).
«با مطرح شدن این مفهوم در ژئوپلیتیک مناطق جغرافیایی برخلاف دوران جنگ سرد از بعد دیگری،یعنی توزیع منابع مولد انرژی هستند یا محل عبور آن مورد توجه قرار می گیرند. در حال حاضر انرژی متغیری تأثیرگذار در تدوین استراتژی های به حساب می آید.» (عزتی، ۱۳۸۴، ۲۹)
اقتصاد جغرافیایی یا ژئواکونومیک که دارای ماهیت جغرافیایی – اقتصادی می باشند که میان دو یا چند بازیگر بین المللی در سطوح مختلف محلی، منطقه ای و جهانی اتفاق می افتد. به عباراتی روشن تر وقتی منازعه بین دو یا چند بازیگر بین المللی بر سر منابعی شکل گیرد که دارای ارزش جغرافیایی – اقتصادی می باشند، در آن صورت منازعه ژئواکونومیک رخ داده است. کشورهای حاشیه دریاچه کاسپین با ذارا بودن ذخایر عظیم نفت و گاز بازارهای بکر و پرمصرف عرصه رویارویی ها و منازعات ژئواکونومیک بازیگران ژئوپلیتیک در سطوح مختلف ملی، منطقه ای و جهانی را فراهم آورده است(کریمی پور، ۱۳۸۰، ۲۱).
به هرحال در مجموع ژئواکونومی برای تقویت سلاح های آفندی دولت به کار گرفته نمی شود، مانند متوسل شدن به تحریم اقتصادی به صورت یکطرفه یا تحریم و بایکوت سازمانی. در نهایت بیشترین فشار استراتژی های ژئواکونومی توأم با ساختار دولت در این است که این ها تصویر جدیدی از نمایندگان و خدمات شهری را رایزنی کرده که در ارتباط با نبود استقلال نسبی ملی است که نتیجه جهانی شدن است. تشخیص و تعیین بخش های کلیدی و پرقدرت شرکت های تجاری برای حمایت یا تشویق بین المللی، یک منبع نوین ارتباطی برای بخش های دولتی است. تحقق منافع ملی کشورها و پشتیبانی از چنین عملکردهایی خود به خود و بدون شک در همه چیز ظاهر می شود(عزتی،۱۳۸۰،۱۱۱).
۲-۳-۲- مفهوم ژئوکالچر
تحولات شگرف دهه های اخیر در جهان در جهان، یادآور اهمیت مجدد موضوع فرهنگ در روابط میان جوامع و کشورها است. دیرزمانی تصور بر این بود که سیاست به تنهایی می تواند بسیاری از دردهای جامعه بشری را تسکین بخشیده و تشنج ها و ناآرامی های فزاینده زندگی اجتماعی را در عرصه های گوناگون به ثبات و آرامشی مبدل سازد. اما اکنون آشکار گردیده که سیاست به تنهایی بدون فرهنگ و اقتصاد قادر نیست محیطی شایسته و مطلوب و جهانی عاری از خشونت و درگیری را برای انسانها فراهم سازد. در واقع سیاست، فرهنگ و اقتصاد همگی اجزا و تاروپود نظام اجتماعی را تشکیل می دهند که پرداختن به هریک بدون درنظر گرفتن تأثیرات متقابل دیگری نتیجه منطقی در بر نداشته و تنها به درک مجرد و غیرواقعی از جهان منجر می گردد. (حیدری، ۱۳۸۱، ۹۳)
واژه فرهنگ(۱) از ریشه لاتینی و در دو معنی متفاوت اما نزدیک به هم به کار گرفته شده است. از یک سو (Cult) در لغت به معنی کیش و پرستش و آیین آمده که منظور از آن شاید شکل گیری آیین هایی بوده که یونانیان باستان به منظور برزگداشت خدایای خود در معابد بر پا می داشتند و از سوی دیگر این واژه از لغت کاویدن زمین و کشت کار (۱) گرفته شده و منظور از آن نخستین انقلابی بود که توسط بشر ابتدایی صورت پذیرفت و طی آن انسان دامدار و رمه گردان(۲) سرانجام در مکان یعنی از زمین استقرار یافت و یکجانشین شد و سپس به تولید محصولات کشاورزی پرداخت و دهکده ها را به عنوان نخستین خاستگاه انسانی بنیان گذارد.» (همان، ۹۴).
Culture
۲-۳-۲-۱- تعریف ژئوکالچر
ژئوکالچر یا ژئوپلیتیک فرهنگی فرایند پیچیده ای از تعاملات قدرت، فرهنگ و محیط جغرافیایی است که طی آن فرهنگ ها همچون سایر پدیده های نظام اجتماعی همواره در حال شکل گیری، تکامل، آمیزش و جابجایی در جریان زمان و در بستر محیط جغرافیایی کره زمین اند. به عبارت دیگر ژئوکالچر ترکیبی از فرایندهای مکانی – فضایی قدرت فرهنگی میان بازیگران متنوع و بی شماری است که در لایه های مختلف اجتماعی و در عرصه محیط یکپارچه سیاره زمین به نقش آفرینی پرداخته و در تعامل دائمی با یکدیگر بسر می برند و بر اثر همین تعامل مداوم است که در هر زمان چشم انداز فرهنگی ویژه خلق می شود. از این زو ساختار ژئوکالچر جهانی بیانگر موزاییکی از نواحی فرهنگی کوچک و بزرگی است که محصول تعامل های مکانی – فضایی قدرت فرهنگی اند که در طول و موازات یکدیگر حرکت می کنند (حیدری، ۱۳۸۱، ۹۴).
Cultivation
Transhumance
۲-۳-۲-۲- نظام ژئوکالچر محلی و جهانی
ژئوکالچر،دارای ماهیتی جهانی است و از حوزههای بیشمار و متداخل فرهنگی و تمدنی تشکیل یافته که در تعامل دائمی با یکدیگر بسر میبرند.از دیدگاه جغرافیایی این فرایند با وجود پیچیدگیهای ذاتی و اشکال گوناگون آن،در عین حال محصول تعاملات مکانی-فضایی قدرت فرهنگی است که در هرلحظه به خلق چشمانداز ویژهای بر روی کره زمین میانجامد. بر اساس این رهیافت،ژئوکالچر فرایندی است که در یک سوی آن پدیدههای مکانی با ماهیتی ناحیهای،مبتنی بر فرهنگهای محلی قرار گرفته،و در دیگر سو پدیدههای فضایی با ماهیتی جهانی و مبتنی بر جهانی شدن الگوهای تمدن غربی.پدیدههای فرهنگی بدلیل خصیصه مکانیشان همواره میل به ثبات و پایداری در مقابل نوآوریها دارند-در این زمینه میتوان به تلاش جوامع سنتی بر حفظ میران فرهنگی و آداب و سنن پیشینیان و یا تأکید بر نمادهای تاریخی و ادبیات و افسانههای بومی بعنوان بخشی از هویت اجتماعی آنان اشاره کرد-در حالیکه الگوهای تمدنی در نقطه مقابل،بواسطه ماهیت فضائیشان معمولا در جهت سرعت بخشیدن به تغییرات فرهنگی و زدودن مرزهای قراردادی و نیز الگوسازیهای جدید رفتاری حرکت میکنند.اشاعه سریع و گسترده مدلها،و سبکهای جدید علمی،هنری و فرهنگی از سوی جوامع توسعه یافته به سایر نواحی جهان از جمله نشانههای فرایندهای فضایی تمدن است. از این منظر ساختار نظام ژئوکالچر،در راستای ویژگیهای نظام ژئوپلیتیک جهانی، چیزی نیست مگر تقابل یا رودررویی میان دو الگوی متفاوت و متضاد از تعاملات فرهنگی در یک سطح جهانی.بر مبنای این نگرش واقعگرایانه، شالوده ژئوکالچر جهانی در وهله نخست بر پایه ویژگیهای نظام اطلاع رسانی و ارتباطات مدرن تمدن غربی استوار گردیده که ویژگیهای آن بترتیب عبارتند از:
الف - پوشش فراگیر،بدین مضمون که قابلیت اقناع کلیه افراد بشر را در هر سن و جنس دارد.
ب - فرامکانی بودن،یعنی قائل به مکان خاصی نیست و پیامهای آن در همه جا جریان دارد.
ج - چند حسی است،و تمام احساسات ظاهری پنجگانه را در کنار هم بکار میگیرد.
د - از طریق نمایش واقعی اطلاعات آموزهها را بصورت غیر تخیلی و در سطح انبوه منتشر میسازد.
هـ - عامه فهم است و برای همه مخاطبین در هرشرایط و با هرخصوصیتی پیام ویژهای عرضه مینماید.
و - فرازمانی است،و قادر است مجموعه دانشهای بشری را در سریعترین زمان ممکن در دسترس همگان قرار دهد (حیدری، ۱۳۸۱، ۹۴).
۲-۳-۲-۳- نظریه های ژئوکالچر
ریچارد مویر بعنوان یک جغرافیدان سیاسی پیرو مکتب انسانگرا، فرهنگ را میراث اجتماعی یک جامعه معرفی می کند و آن را نه تنها شامل کلیه کالاها و ابداعات مادی،بلکه تولیدات فکری و روحی، مانند عقاید،ارزشها،باورها،و تمایلات آن جامعه میداند.بنظر او فرهنگ پدیدهای فطری نبوده و همراه با رشد فرد درون یک جامعه فرهنگی رشد مییابد(مویر؛۱۳۷۹).
امانوئل والرشتاین اقتصاددان ساختارگرای امریکایی در توصیف مفهوم'’فرهنگ جهانی‘‘ خود معتقد است که: هرکسی را میتوان به سه طریق توصیف کرد:مشخصه های جهانیگونه، مجموعه مشخصههایی که شخص را در حکم عضوی از مجموعه گروهها تعریف میکند،و مشخصه های فردی شخص.هنگامی که از مشخصه هایی صحبت میکنیم که نه جهانیاند و نه فردی،اغلب از اصطلاح'’ فرهنگ‘‘برای توصیف مجموعه این خصلتها،رفتارها،ارزشها،یا اعتقاد ها استفاده میکنیم.شکی نیست که در این کاربرد،هرگروهی'’فرهنگ‘‘ خاص خود را داراست (والرشتاین،۱۳۸۸،۲۲۸-۲۲۶).
والرشتاین، ژئوکالچر را جنبه درونی جهان می داند؛ جنبه ای که پوشیده تر از آن است که به چشم آید و دشوار تر از آن که قابل درک باشد و در عین حال، جنبه ای است که بدون آن، دیگر جنبه ها عقیم می مانند. از این رو، ژئوکالچر در ارتباط با ژئوپلیتیک، چهارچوبی است که در آن نظام جهانی عمل می کند. او ژئوکالچر را از سه جنبه بحث می کند: نخست از جنبه ی تمرکز بر فرهنگ و تعریف مجدًد آن در تقابل با اقتصاد یا سیاست، به این معنا که باید جهان را از خواب غفلت بیدار کرد تا جهان در تغییرات و انتقام های اقتصادی و سیاسی به سودی دست پیدا کند. دومین جنبه به پدیده های نژادگرایی و نابرابری جنسیتی می پردازد. البته، دل مشغولی به نژاد و توسعه ی امپراتوری، ویژگی کار راتزل، نظریه پرداز سیاسی آلمانی در جغرافیای سیاسی اواخر قرن نوزدهم نیز که فرهنگ ها را با توده ها یکی دانسته، تفاوت های نژادی و فرهنگی را مشخص نمود، وجود داشت. سومین جنبه ی بررسی ژئوکالچر در علم جدید صورت می گیرد که تهاجمی مستقیم به بنیادی ترین ستون های اندیشه های نظام جهانی نوین دارد (زین العابدین،۱۳۸۹،۱۸۹-۱۸۸).
۲-۳-۳- مفهوم ژئوپلیتیک انتقادی
ظهور ژئوپلیتیک در نیمه اول قرن بیستم حاصل تداوم تحولات سیاسی گوناگون بوده است. پس از شکست آلمان در جنگ جهانی اول و تحمیل قرارداد صلح ورسای، جمهوری وایمار محیط مناسبی جهت رشد و بالندگی نظریه های ژئوپلیتیکی شد. به عقیده کارل ویتفوگل ((همانند رشد قارچ ها پس از یک بارندگی تابستانی)). او یک کمونیست آلمانی بود که در سال ۱۹۲۹ اولین انتقاد اساسی نسبت به کاربرد نام ژئوپلیتیک را انتشار داد. پس از اثر انتقادی ویتفوگل آثار بسیاری با جهت گیری انتقادی در خصوص ژئوپلیتیک نوشته شد که هدف آن ها غیر مشروع جلوه دادن ژئوپلیتیک به عنوان یک رشته ی علمی بود. در سرتاسر قرن بیستم، هدف منتقدین ویتفوگل به عنوان یک مارکسیسم ارتدکس تا منتقدین معاصر مکتب فراساختارگرایی، پایه ریزی پایگاه مستحکم و ایجاد یک رشته علمی از دانش در مخالفت با ژئوپلیتیک بوده است (زین العابدین،۱۳۸۹،۲۰۵).