بیتردید محققین میدانند که فقیهان در طول تاریخ با تحمل رنجهای فراوان توانستند این میراث گرانبها را به سلامت به دست ما برسانند. امام خمینى (ره) در اینباره مىفرمایند:
«اگر فقهاى عزیز نبودند، معلوم نبود امروز چه علومى به عنوان علم قرآن و اسلام و اهلبیت به خورد تودهها داده بودند.»[۶۲]
۲-۲-۳-شمولیت فقه اسلامى
قوانین فقهى، زادۀ عقل محدود بشر نیست تا در نتیجه به نژاد، قبیله، طایفه، قوم، سرزمین و نسل و زمان و مکان خاصى محدود شود، بلکه حکمت الهى آن را براى مصلحت انسان در همۀ نسلها و سرزمینها و اقوام و طوایف و نژادهاى گوناگون و زمانها و مکانهاى مختلف وضع کرده است و از همین رو اندیشههاى پاک و تابناک بشرى آن را پذیرفته است؛ و هر چه زمان بگذرد و اندیشۀ بشریت تکامل یابد، مجال دیگرى پدید مىآید تا به وسیلۀ علم فقه پرده از اسرار تازهاى کنار رود و احکام ارزندهاى در راستاى تکامل و پیشرفت بشرى عنوان شود و تشکیلات منسجم نوینى براى زندگى انسانها پىریزى گردد. قوانین فقهى پایههاى زندگى عملى نو و تازهاى را براى انسان مىریزد که بر اساس ساختار اجتماعى دقیقى استوار گشته و معیارهاى کاملى را براى همیارى و تعاون انسانها ارائه مىدهد؛ چنانکه مسئولیت عبادى مردم در برابر خداوند را همپاى طرح تشکیلات سیاسى جامعه مىنمایاند.
قوانین فقهى اسلام از استوارترین شرایعى است که از اجتماع مسلمین، جامعهاى سالم و به دور از همۀ مشکلات اجتماعى، اقتصادى و سیاسى مىسازد، جامعهاى که حاکمش همان قانون و تشکیلات آن میباشد و ایمنى و رضایت و اعتماد متقابل در میان آحاد آن دیده مىشود. بنا بر این فقه در راستاى معارف اسلامى داراى تأثیر فراوانى بر جامعه است.[۶۳]
۲-۲-۴- نقش فقه در زندگی فردی و اجتماعی
معمولاً قوانینی که در دنیا وضع میشود به زندگى فردى افراد و رابطۀ انسان با خودش کاری ندارد و در حریم شخصى و کششهاى روحى افراد، دخالتى نمىکند؛ بلکه تنها به دنبال روابط اجتماعى اوست، گویا انسان، زمانى نیاز به ضوابط و مقرّرات دارد که با دیگر انسانها ارتباط برقرار کند؛ در حالى که بسیارى از فعالیّتهاى اجتماعى انسان نشأت گرفته از ساختار فردى اوست که در خلوت و تنهایى انجام مىشود.
اسلام و فقه اسلامى هم در حوزۀ اجتماع و آنچه به مصلحت عامّه ارتباط دارد قوانینى نظیر جهاد، امر به معروف و نهى از منکر، قصاص، حدود و دیات را وضع کرده و هم در حوزۀ فرد و زندگى فردى انسان، ضوابطى قرار داده و به رابطۀ انسان با خودش و خالقش نظام بخشیده است. براى مثال
-برای جلوگیری ازخود کشی، زائل شدن عقل، فاسد شدن نسل و مواردی مانند آن، مشروبات الکلى را تحریم کرده است.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
حَرَّمَ الْخَمْرَ لِمَا فِیهَا مِنَ الْفَسَادِ وَ بُطْلَانِ الْعُقُولِ فِی الْحَقَائِقِ وَ ذَهَابِ الْحَیَاءِ مِنَ الْوَجْهِ … یُورِثُ مَعَ ذَلِکَ الدَّاءَ الدَّفِینَ؛[۶۴] خداوند شراب را حرام کرده براى آنکه منشأ فساد اجتماعى است. عقل را از درک حقایق بازمىدارد، حیا را از روى شرابخوار مىبرد و در مواجهه با مردم، شرم نمیکند و با این همه باعث بیمارى نهانى در اعضاء داخلى بدن مىشود.
و براى خلوص روح و رشد و تقویت ارادۀ او، روزه را واجب ساخته. چراکه در ماه رمضان میبینیم آمار جرم و جنایت کاهش مییابد؛ و در مقابل در بین مردم اخلاق های نیکویی چون احسان، صلۀ رحم و مانند آن فراوان میشود.
علاوه بر این روزه برای سلامت جسمانی، توصیه شده است. در حدیثى از پیامبر اسلام «صلىالله علیه و آله» دربارۀ اثر بهداشتى روزه و تأمین سلامت جسم انسانها و مصون و محفوظ ماندن از بیمارىهاى گوناگون مىخوانیم: «صُومُوا تَصِحُّوا؛ روزه بگیرید تا سالم باشید.»[۶۵]
و براى صحّت و بقاى سلامتىاش اضرار به نفس را حرام کرده است… یکی از این ضررها همان خودکشی است که جوانان با بهانه های واهی دست به این عمل زشت میزنند و اینها همه از ضعف ایمان نشئت میگیرد در صورتی که متوجه نیستند یکی از گناهان کبیره همان خود کشی میباشد… صحیح است انسان مالک نفس خویش است؛ اما این ملاکی برای این کار غیر اخلاقی نمی تواند باشد.[۶۶] خداوند تبارک و تعالى مىفرماید: «وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیماً وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِیهِ ناراً وَ کانَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیراً؛[۶۷] خود را مکشید همانا خداوند نسبت به شما مهربان است و هر کس چنین کند از روى دشمنى و ستم پس بهزودى او را در آتش افکنیم و این کار بر خدا آسان است»
امیرمؤمنان «علیه السّلام» آنجا که به تبیین فلسفۀ بعضى از احکام فقهى مىپردازد تعدادى از مسائل فقه اجتماعى را در کنار تعدادى از امور فقه فردى قرار مىدهد و مىفرماید:
«فَرَضَ اللَّهُ… الصَّلَاهَ تَنْزِیهاً عَنِ الْکِبْرِ وَ الزَّکَاهَ تَسْبِیباً لِلرِّزْقِ وَ الصِّیَامَ ابْتِلَاءً لِإِخْلَاصِ الْخَلْقِ وَ الْحَجَّ تَقْوِیَهً لِلدِّینِ وَ الْجِهَادَ عِزّاً لِلْإِسْلَامِ وَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَهً لِلْعَوَامِّ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ رَدْعاً لِلسُّفَهَاءِ وَ صِلَهَ الرَّحِمِ مَنْمَاهً لِلْعَدَدِ وَ الْقِصَاصَ حَقْناً لِلدِّمَاءِ وَ إِقَامَهَ الْحُدُودِ إِعْظَاماً لِلْمَحَارِمِ وَ تَرْکَ شُرْبِ الْخَمْرِ تَحْصِیناً لِلْعَقْلِ وَ مُجَانَبَهَ السَّرِقَهِ إِیجَاباً لِلْعِفَّهِ وَ تَرْکَ الزِّنَى تَحْصِیناً لِلنَّسَبِ وَ تَرْکَ اللِّوَاطِ تَکْثِیراً لِلنَّسْلِ وَ الشَّهَادَاتِ اسْتِظْهَاراً عَلَى الْمُجَاحَدَاتِ وَ تَرْکَ الْکَذِبِ تَشْرِیفاً لِلصِّدْقِ وَ السَّلَامَ أَمَاناً مِنَ الْمَخَاوِفِ وَ الْإِمَامَهَ نِظَاماً لِلْأُمَّه»؛[۶۸]
خداوند … نماز را براى پیراسته شدن از کبر واجب نمود و زکات را براى جلب روزى و روزه را براى آزموده شدن اخلاص مردم و حج را براى تقویت دین و جهاد را براى عزّت اسلام و امر به معروف را براى اصلاح تودۀ مردم و نهى از منکر را براى بازداشتن فرومایگان و صلۀ ارحام و پیوند با خویشاوندان را براى رشد و فراوان شدن آنان و قصاص را براى محفوظ ماندن خونها و اجراى حدود را براى بزرگ جلوه نمودن حرامها و ترک نوشیدن شراب را براى حراست از عقل و دورى از دزدى را براى باقى ماندن پاکدامنى و ترک زنا را براى حفظ نسب و ترک لواط را براى فراوان شدن نسل و شهادت دادنها (بر حقوق) را براى حمایت از حقوق انکار شده و ترک دروغ را براى گرامى داشت راستى و سلام را براى ایمنى از خطرات و امامت را براى نظام بخشیدن به امّت.
به هر حال نگاهى گذرا به موضوعات متفاوت و متنوّع فقه اسلامى، جامعیّت و شمول آن را نسبت به دو حوزۀ فرد و اجتماع ثابت میکند؛ درحوزۀ فرد، ابواب و مسائلى چون نماز، روزه، اعتکاف، مسائل مربوط به نظافت ظاهرى و سلامت جسمانى طهارت و نجاسات، اطعمه و اشربه و …مشاهده مىشود و در حوزۀ جامعه، مسائل مربوط به روابط اجتماعى انسان و وظایف و حقوق او در برابر دیگران تحت عناوینى چون معاملات، احوال شخصیه (نکاح و طلاق و مانند آن) مجازاتهاى جزایى و کیفرى (حدود، قصاص و دیات) قضاوت و … به چشم مىخورد.
اسلام و فقه اسلامى نه از پیوند بین فقه و اخلاق غفلت ورزیده و نه از پیوند بین فرد و جامعه. اگر بدنبال جامعۀ سالمى هستیم باید افراد سالمى داشته باشیم و اساساً آحاد و افراد هستند که جامعۀ انسانى را تشکیل مىدهند و روشن است که برخوردارى فرد فرد انسانها از سلامت روحى و اخلاقى نیاز دارد به وضع یک سرى از قوانین و مقرّرات فردى در قالب واجب، حرام، مستحب و مکروه که فقه اسلامى جوابگوى آن است.
۲-۲-۵-آمیختگی فقه و اخلاق
نقش دیگری که مىتوان براى فقه اسلامى برشمرد آمیختگى آن با اخلاق است و همین ویژگی است که سبب شده عبادات که باب مهمّى از ابواب فقه را تشکیل مىدهد، هدف و غرض اخلاقى داشته باشد مثلًا نماز عروج به عالم ملکوت و تقرّب به مبدأ هستى است الصلاه قربان کلّ تقى؛[۶۹] و وسیله تقرب بندگان پاک به خداوند است؛ و فاصله گرفتن از فحشا و منکرات «إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ[۷۰]. را به دنبال دارد و «ریا» که یکى از رذایل اخلاقى به حساب مىآید در فقه اسلامى از قانون و حکم وضعى خاصّى برخوردار است و سبب بطلان عمل عبادى مىشود امام صادق «علیه السّلام» میفرماید: إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ هَلَاکاً ظَهَرَ فِیهِمُ الرِّبَا؛[۷۱] چون خدا هلاک قومى را بخواهد، در میان ایشان رباخوارى رایج مىشود.
یعنى: رباخوارى، علّت به فعلیّت رسیدن اسباب نابودى و تباهى اجتماع مىشود و خداوند هلاکت چنین مردمى را اراده مىکند.[۷۲]
مسائل فقه به گونهاى با مسائل اخلاقى آمیخته شده که نمىتوان جوانی را پیدا کرد که به واجبات و محرّمات دینى متعبّد باشد. ولى آراسته به فضایل اخلاقى و گریزان از رذایل اخلاقى نباشد این در حالى است که از دادستان دیوان ایالت متحدۀ آمریکا «رابرت هوگوت جکسون» نقل شده که گفته است: «قانون در آمریکا فقط تماس محدودى با اجراى وظایف اخلاقى دارد، در حقیقت یک شخص آمریکایى در همان حال که ممکن است یک فرد مطیع قانون بوده باشد ممکن است از حیث اخلاق یک فرد پست و فاسد باشد».[۷۳]
شدیدترین و به حسب ظاهر خشنترین قانون فقهى مثل قصاص، همراه با یک تذکّر اخلاقى است که آن «اخوّت دینى» میباشد و همراه است با یک توصیۀ اخلاقى یعنى تشویق به عفو و گذشت.
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلى … فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَهٌ»؛[۷۴] عفو و گذشتى که در آیۀ دیگرى به عنوان صدقهاى که سبب بخشوده شدن گناهان مىشود معرّفى شده «وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فِیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ … فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفّارَهٌ لَهُ».[۷۵]
چنانچه طلاق در شرع منفور شناخته شده است اما با عفو و بخشش که از لطیفترین مسائل اخلاقى است، مقرون است. وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَهً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ … وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ.[۷۶]
این گونه است دین اسلام، دینی با عطوفت و محبت، سهل و آسان و همراه با زیبایی های وصف ناشدنی. به گونهای که اگر مخاطبین جوان با آن آشنا شوند و زیبایی آن را درک کنند به هیچ وجه از آن روی گردان نخواهند بود.
۲-۳-علل دین گریزی
زندگی هر شخصی دارای دو بعد فردی و اجتماعی است. برای رسیدن به سعادت و حیات طیبۀ فردی و اجتماعی نیازمند نظام و قوانینی میباشد. این نظام و آن قوانین، دین حق است که نیازمندی به آن به ضرورت فطرت انسان است. «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها؛[۷۷] به سوی این دین توحیدی روی بیاور و ثابت باش بر آن سرشت خدا که مردم را بر آن سرشته است.»
بنابراین گرچه انساناً فطرتاٌ دین دار است اما گاهی عوامل درونی و بیرونی سبب دین گریزی انسان میشود به گفته امام حسین «علیه السّلام» دین لق لقۀ زبان میگردد. عمدهترین عواملی که سبب دین گریزی جوانان میشود عبارتند از: خانواده با تربیت نامناسب ۲- اجتماع ۳- مدرسه ۴- تهاجم فرهنگی ۵- عملکرد نامناسب عالمان دین ۶-دوستان ۷- فقر ۸- لقمۀ حرام
۲-۳-۱-تربیت نامناسب
انسان متشکل از دو بعد حیوانی و انسانی است. از این جهت که حیوان است نیازمند آب، غذا، مسکن و.است؛ اما باید توجه دا شت که تأمین زندگی حیوانی مقدمه و طفیلی است نه هدف و اصیل.
پس اگر کسی در زندگی تنها سعی و تلاشش برای کسب لذات حیوانی، خوردن، آشامیدن و. باشد، به ضلالت و گمراهی میافتد؛ زیرا روح ملکوتی و عقل انسانی خود را به فراموشی سپرده است. نمی توان به این فرد انسان گفت؛ بلکه او حیوانی است به صورت انسان که عقل دارد اما آنچنان منزوی شده که توانایی درک فضایل و مکارم انسانی را ندارد. به همین جهت از حیوان هم پست تر است.
علاوه برآن انسان یک خود انسانی به اعتبار نفس ملکوتی دارد. از این جهت گوهری مجرد ملکوتی که برتر از ماده که برای خود نیازمندیهایی جسمانی و روحانیای دارد.
والدین باید متوجه باشند که زمانی سعادت فرزندانشان تأمین میشود که نیازهای روحانی و جسمانی آنان برآورده شود؛ اما اگر این نیازهای روحی و جسمی هم برآورده نشود عمر جوانشان به فساد و تباهی خواهد گذشت.
۲-۳-۱-۱-مفهوم تربیت
تربیت طفل عبارت است از تعلیم او به آداب اجتماعی و اخلاقی متناسب با محیط خانوادگی او و همچنین تلاش در فراگرفتن علم یا صنعت یا حرفۀ متناسب با زمان و وضعیت اجتماعی و خانوادگیاش تا در آینده بتواند با درآمد کافی زندگی خود را در رفاه به سر ببرد…[۷۸]
۲-۳-۱-۲-ضرورت تربیت
با آنکه سالها قبل ویکتور هوگو توانست با گشودن یک مدرسه درهای یک زندان را ببندد ولی امروزه بر خلاف دیروز تعداد زندانها نسبت به مدارس سر به فلک کشیده است. جوانان بزهکاری که عمر با ارزش خود را پشت میله های زندان به سر میبرند.
اگر فرزندان ما در اولین مدرسۀ انسان سازی یعنی خانواده به درستی تربیت نشوند چگونه میتوان انتظار داشت در محیط بزرگ اجتماع کاستی های ناشی از آن جبران گردد. چه بسا در کانون های اصلاح و تربیت با جوانانی روبرو میشویم که از درد ناشی از تربیت ناصحیح رنج میبرند تربیتی که اغلب از سهل انگاری و شتابزدگی خانواده نشأت میگیرد.
امام علی «علیه اسّلام» میفرمایند:
مَا نَحَلَ وَالِدٌ وَلَداً نُحْلًا أَفْضَلَ مِنْ أَدَبٍ حَسَنٍ؛ بخشش و هدیه هیچ پدری به فرزندش بهتر از ادب و تربیت پسندیده نیست.[۷۹]
۲-۳-۱-۳-آسیب شناسی تربیت
عدم تربیت صحیح آفتی است که نه تنها نسل امروز، بلکه نسل آینده را هم دچار بحران و چالش میکند. رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله طى سخن صریحى مىفرماید:
«کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَى الْفِطْرَهِ حَتَّى یَکُونَ ابَواهُ یُهَوِّدانِهِ وَ یُنَصِّرانِهِ» هر نوزادى بر فطرت الهى متولد مىشود تا اینکه پدر و مادرش او را (منحرف کرده) یهودى و نصرانى بار مىآورند.
امام خمینى در رابطه با نقش تربیت در رابطه با گرایش و یا گریز جوان نسبت به دین مىفرماید: «انسان از اول این طور نیست که فاسد به دنیا آمده باشد. از اول با فطرت خوب به دنیا آمده؛ با فطرت الهى به دنیا آمده: کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَى الْفِطْرَهِ این تربیتهاست که یا همین فطرت را شکوفا مىکنند؛ و یا جلوى شکوفایى فطرت را مىگیرند. این تربیتهاست که یک کشور را ممکن است به کمال مطلوبى که از هر جامعه انسانى است برسانند؛ و همین تربیتها یا تعلیمهاى بدون تربیت ممکن است که اینها در آن وقتى که مُقدّرات یک کشورى دست آنهاست و همه چیز کشور به دست آنهاست کشور را به تباهى بکشند».[۸۰]
در اینجا به چند مورد از آسیب های تربیتی اشاره میکنیم:
۲-۳-۱-۳-۱-نام و القاب ناشایست
حق فرزند است که نام و لقبی زیبا داشته باشد؛ زیرا اسم انسان حکایت از صاحبش میکند. کودکانی که صاحب اسمی ناشایست هستند با عقده حقارت بزرگ شده و رشد میکنند. این عقده میتواند او را به ورطۀ بیدینی و تباهی سوق دهد.[۸۱]
۲-۳- ۱-۳-۲-بی محبتی به فرزند
کودک نیاز به محبت دارد؛ زیرا با محبت است که شخصیت شکل گرفته و فرصت رشد و کمال او فراهم مییابد. به قول معروف از محبت خارها گل میشود.
اما برخی خانوادهها این امر را فراموش کرده و مسبب ایجاد عقده های روانی فرزند خود شدند او را در جوانی به مسیر انحراف از دین و کارهای ضد انسانی سوق میدهد.[۸۲]